تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 10 از 17 اولاول ... 67891011121314 ... آخرآخر
نمايش نتايج 91 به 100 از 164

نام تاپيک: شعر های مذهبی

  1. #91
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    ویران سرایم امشب شد میهمان سرایم
    این جا که خیزران نیست قرآن بخوان برایم
    هر شب صدات کردم امشب دعات کردم
    یا در برم بمانی یا همرهت بیایم
    زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
    من هم به محضر تو صورت نمی گشایم
    گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
    دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم
    من دختر حسینم هم سنگر حسینم
    ماه صفر محرم، شام است کربلایم
    خواهم در این خرابه دور سرت بگردم
    دیوار گشته حائل، زانو شده عصایم
    دیشب به شوق وصلت تا صبح گریه کردم
    امشب بگو اسیران گریند در عزایم
    کی گفته در خرابه شب ها گرسنه خفتم
    بعد از تو بوده هر شب خون جگر غذایم
    دانی چرا عدویم تا حد مرگ می زد
    فهمیده بود از اول من دخت مرتضایم
    تا دور او بگردم تا دست او ببوسم
    ای کاش همرهت بود عموی با وفایم
    هر چند روسیاهم آلوده گناهم
    مولا بگیر دستم من "میثم" شمایم

  2. #92
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    شعر شهادت حضرت رقیه

    آینه دار فاطمه ، تموم حاصل باباست
    شبا صدای لالائیش ، تپشهای دل باباست

    می دوخت به چشمای بابا ، نگاه صاف و ساده شو
    وقت نماز که می رسید ، زود می آورد سجاده شو


    یه گوشه توی خیمه ای ، تنگ غروب کربلا
    جانماز کوچیکشو ، پهن کرده بود واسه بابا

    باد سیاهی وزرید و ، به جای بابا شمر اومد
    به صورت نحیف گل ، با دست سنگی سیلی زد

    پیش چشای نیمه جون ، دشت و به آتیش کشیدند
    پای برهنه بچه ها ، روی خارا می دویدند

    زخم زبون و هلهله ، جای کبود سلسله
    دلهره و وحشت شب ، دست سیاه حرمله

    با التماس و اشک و آه ، می پرسید از راه نجف
    می گفت کجاست قبر بابام ، رو بکنم کدوم طرف

    یتیم نواز کوفیا ، حالا کجاست تا ببینه
    سایة تازیانه ها ، به روی گلهاش می شینه

    شده پاهای کوچیکش ، اسیر زخم آبله
    از روی ناقه افتاده ، خدایا رفته قافله

    دامن دشت پر شده از ، یه بغض و احساس کبود
    زائر روی هم شدند ، آخه دو تا یاس کبود

    نگاهاشون شبیه هم ، رو چهره شون یه هاله بود
    صورتشان بنفشه پوش ، کنج لباشون لاله بود

    روی یکی نیلی شده ، تو قصة غصب فدک
    اون یکی هم از کوفیا ، بی بهونه خورده کتک

    یکی غریب و بی پناه ، با گریه و خسته دلی
    ولی یکی تو کوچه ها ، جلوی چشمای علی

    شاعر : یوسف رحیمی

  3. #93
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    دیوانه ی شعر ناله ام
    یا سیب رنگ لاله ام

    آن فدکم که داده اند
    به سقیفه حواله ام

    سه ساله ی مو سپیدم
    مثل فاطمه خمیده ام

    تا سر بابامو دیدم
    یادم رفته چی کشیدم

    بگم از رد پای سرخ
    یا که گوشواره های سرب

    اگه نشناختم سرتو
    بذار پای چشای سرخ

    حرمله بی آبرو بود
    یتیم کشی کار ما بود

    همیشه شکنجه گاهم
    جلو نیزه ی عمو بود

    قلبمو حرف بد شکست
    حرمت من بی حد شکست

    دندون شیریم یادته
    اشاره کردو زد شکست

    کافی نبود زخم بازو
    کافی نبود چشم کم سو

    می گفت چون شبیه زهراست
    واجبه بشکنه پهلوم

    من نه لباس نو می خوام
    نه آب ونان جو می خوام

    هر چی میخواد بشه بشه
    بابا فقط تو رو میخوام

    تا کی برای من غمگین
    تازیانه باشه تسکین

    گرمی دستاتو می خوام
    بین این دستهای سنگین

    دوباره رسمه زن زدن
    دوباره سلسله رسد

  4. #94
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    آرزو کردم بابا جون
    مثل تو باشم بی کفن

    مردی تو این آدما نیست
    توی چشماشون حیا نیست

    صدقه دادند وگفتند
    دختر شاه که گدا نیست

    بابا حسین بابا حسین
    بابا حسین بابا حسین

    بیا بابا بیا که همین الانشم دیره
    دخترت زمین گیره دیگه داره میمیره

    شدم رنگین کمونه بعد بارون
    پراز رنگ سیاهی وکبودی ورنگ خون

    کاری کردند با رخم بابا
    کسی نشه بامن دوست

    زبس رو خاک ها کشیده شدم
    نمونده بر تنم پوست

    دلم میخواد بمیرم
    زانو بغل میگیرم

    تو که نیستی عمو هم رفت
    تو که نیستی عمو هم رفت

    اسباب زدن جوره
    دست مردا پر زوره

    صورت ما مجبوره
    بدون لمس چیزی تشخیص نمیدم

    آخه بابا فاصله بین پلکام شده کم
    زبس که من بی غذا خفتم

    به جسمم جون ندارم
    غذا هم باشه چه فایده

    من که دندون ندارم
    دلم میخواد بمیرم

    زانو بغل میگیرم
    نمی دونم نمی دونم یاد چی افتاد

    هر کسی که دید رویم
    داره داغ بازویم

    دشمنه با پهلویم
    -------------------------------------------------

    یقین کردم زجر پست بی مورد
    آخه ناقه سوار کردن ربطی به مو نداره

    --------------------------------------------------
    راه رفتنم بر روی پنجه ها
    دیگه برام شد عادت

    هر چی سر تو شلوغ تر شد
    سرم بیشتر خلوت شد

  5. #95
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    عمّۀ مظلومه‌ام، دست خدا یار تو
    وقت جدایی شده، خدانگهدار تو

    گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

    طایر عشق حسین، فتاده از زمزمه
    شبانه دفنم کنید، چو مادرم فاطمه

    گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

    گاه به من، مادر و گاه پدر، می‌شدی
    گاه مرا سایه‌بان، گاه سپر، می‌شدی

    گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

    الا اسیران همه من به سفر می‌روم
    با رخ نیلی‌شده، پیش پدر می‌روم

    گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

    در این خرابه دلم، تنگ علی‌اکبر است
    در نظرم دم‌به‌دم روی علی اصغر است

    گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

    به گلسِتان جنان یاد کنم از همه
    سلامتان را برم، به مادرم فاطمه

    گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

    اگر چه من بوده‌ام، طفل صغیر حسین
    دگر به شام بلا شدم سفیر حسین

    گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید

    غلامرضا سازگار

  6. #96
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    کافی نیست؟

    برای آن که بگوید گناه کافی نیست؟
    نگفت عده کم است و سپاه کافی نیست
    سر بریده بابای من سر نی رفت
    و زندگانیتان شد تباه، کافی نیست؟
    برای آن که ببینید روشنایی را
    سر بریده خورشید و ماه کافی نیست؟
    برای آن که به آتش کشی مرا ظالم!
    پُر است دامن من از گیاه، کافی نیست؟
    ز عمق سینه من درد و داغ می‏جوشد
    پر است سینه‏ام از هرم آه، کافی نیست؟
    دلم گرفته و خیره مشو به من بابا
    کمی تکان بده لب را نگاه کافی نیست
    نشسته‏ام سر راه تمام باران ها
    دو چشم خویش نهادم به راه کافی نیست؟
    برای شرح نگاهم تو خوب می‏دانی
    که روشنایی زخم پگاه کافی نیست
    وجود من به تو وا بسته است و ممکن نیست
    که بی تو زنده بمانم، مخواه، کافی نیست؟
    غروب و غربت و غم‏ها، کنار ویرانه
    برای چون من بی سر پناه کافی نیست؟
    ببوس، کشته لبانت مرا، اگر مُردم
    هزار بار در این قتله‏گاه کافی نیست

    محمد کامرانی اقدام

  7. #97
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    تا آمدی خرابه نشین ات شفا گرفت

    زخم تمام پیکرخونم دوا گرفت

    من نذر کرده ام که بمیرم برای تو

    شکر خدا که بالاخره این دعا گرفت...

    ***

    تا گوشواره را کشید دو چشم ام سیاه رفت

    بابا ز دخترت به خدا اشک و آه رفت

    یا اسب بود...یا یکی از دشمنان تو !!!

    از روی پیکرم که زمین خورد راه رفت....

    ***

    یک لحظه دید عمه مرا ، اشکباره شد

    داغ مدینه در دل زارش دوباره شد

    نامرد سیلی اش دو هدف داشت همزمان

    هم گوشواره رفت، هم گوش پاره شد

  8. #98
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    گل نازدانه پدر
    رقیه ...رقیه نجیب!
    ای مهتاب شب‏های الفت حسین!
    ای مظلوم‏ترین فریاد خسته!
    گلِ نازدانه پدر و انیس رنج‏های عمه!
    رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه‏های نینوا و سیل سیلی کربلا!
    دست‏های کوچکت هنوز بوی نوازش‏های پدر را می‏داد،
    و نگاه‏های معصوم و چشمان خسته‏ات، نور امید را به قلب عمه می‏تاباند.
    رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی‏تو گلشن خزان دیده اهل بیت،
    دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی،
    پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.

  9. #99
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    مجنون صفت به دشت وبیابان دویده ام

    اکنون به کوی عشق تو جانا رسیده ام

    در راه عشق تو شده پایم پر از آبله

    از بس که روی خار مغیلان دویده ام

    تنها نشد از داغ تو موی سرم سفید

    همچون هلام از غم عشقت خمیده ام

    دیوانه وار بر سر کویت گر آمدم

    منعم مکن که داغ روی داغ دیده ام

    من پرچم اسرم ، وبار غم تو را

    از کوفه تا به شام به دوشم کشیده ام

    عمرم تمام گشته عزیزم در این سفر

    دست از حیات خویش حسینم بریده ام

    گاهی چو بلبل از غم عشق تو در نوا

    گاهی چو جغد گوشۀ ویران خزیده ام

    دیدی به پای تخت یزید از جفای او

    چون غنچه ، پیرهن به تن خود دریده ام

    گنج تو را به گوشۀ ویرانه گذاشتم

    چون اشک اوفتاد رقیّه ز دیده ام

    می گفت ومی گریست (رضایی ) ز سوز دل

    اشکم ، به خاک پای شهیدان چکیده ام

    "رضایی "

  10. #100
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    چه با آن نوگل بستان زهرا (س)شد، خدا داند


    كه رفت از هوش و شد مدفون و آنجا بسترى دارد



    حسين بن على عليه السلام در شام ويران دخترى دارد

    به كنج شام ويران دختر نيك اخترى دارد


    عزيزى ، دلبرى ، شيرين زبانى ، ماه رخسارى

    لطيفى ، نازنينى ، گلرخى ، مه پيكرى دارد


    به كنج شام و در يك خانه تاريك و ويرانه

    در اين ويران سرا گنجى و گنجش گوهرى دارد


    سه ساله دختر مظلومه سلطان مظلومان

    ((رقيه )) رو در آنجا بين چه عالى محضرى دارد



    اگر صحن و رواق او ندارد ظاهرا وسعت

    ولى اين جاى كوچك در نظر زيب و فرى دارد


    چو دربار سلاطين معظم آن همايون فر

    به دربار همايونش كتاب و دفترى دارد


    ز يك سو جمع باشد گرد هم قنداق و گهواره

    به سمت ديگرى كاخ رفيعش منبرى دارد


    شهادت مى دهند قنداقه و گهواره بر خرديش

    دهد منبر گواهى كو مقام اكبرى دارد


    به دقت گر ببينى آستان اقدس او را

    گواهى مى دهى كه آنجا رواق منظرى دارد


    ضريح و بارگاه قدسى آن دختر والا

    به چشم اهل معنى ، معنى والاترى دارد



    ولى اين دختر مظلومه هم در شام بدفرجام

    ز جور شام ويران سرنوشت ديگرى دارد


    ز دشت كربلا و كوفه آمد شام و در اين جا

    چه آمد بر سر او، قصه حزن آورى دارد


    شبى مى پرسد از عمه كه بابايم كجا رفته ؟

    سفر هر چند طولانى است ، آن هم آخرى دارد


    چو از زينب جواب مثبتى نشنيد آن دختر

    ز آه و شيونش آن شب خرابه محشرى دارد


    يزيد دون چو بشنيد اين غريو از خواب شد بيدار

    بگفتا: چيست اين غوغا كه بر جان اخگرى دارد؟


    جوابش داد حاجب كاين هياهو از اسيران است

    نوا از دخترى باشد كه حال مضطرى دارد


    پدر مى خواهد و از دورى او مى كند شيون

    ز فرط غصه و غم جسم زرد و لاغرى دارد


    چه با آن نوگل بستان زهرا شد، خدا داند

    كه رفت از هوش و شد مدفون و آنجا بسترى دارد


    يزيد و بارگاه قدرتش برچيده شد از بيخ

    عمل چون بد بود بى شبهه و شك كيفرى دارد


    بريزد (پيروى ) از پرده دل خون و مى نالد

    ز فقدان ((رقيه )) در دل خود آذرى دارد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •