تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: آیا تناسخ از نظر عقلانی قابل قبول است ؟ ( دلیل خود را بیان کنید )

راي دهنده
37. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • بله

    7 18.92%
  • خیر

    26 70.27%
  • نمیدانم

    4 10.81%
صفحه 10 از 16 اولاول ... 67891011121314 ... آخرآخر
نمايش نتايج 91 به 100 از 152

نام تاپيک: تناسخ چیست؟

  1. #91
    کاربر فعال علوم انسانی mohammad varaste's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    کشور37 شهر 37 کوچه37 پلاک37
    پست ها
    1,535

    پيش فرض

    اتفاقا هم منظور شما رو درست متوجه شدم و هم دقیقا درباره تناسخ صحبت کردم

    من خودم اعتقاداتم بسیار نزدیک به اتئیسم هست ولی دوست ندارم بگم اتئیست هست چون فکر میکنم اتئیست بودن هم تبدیل به یه نوع مذهب شده که افراد فقط دوست دارن خودشون رو بهش بچسبونن
    اتئیست هم تعریف داره و هم انواع مختلف که چون ربطی به موضوع تاپیک نداره بازش نمیکنم ولی چیزی رو 100درصد رد نمیکنن و دسته ندانمگرا هم وجود داره که نه رد میکنن و نه تایید
    ولی هرکسی برای خودش ممکنه یک اعتقاد خاص داشته باشه ویا جمعی از اعتقادات مختلف که شاید ازتباطی بهم نداشته باشه(البته بحث افرادی که دچار سردرگمی و تشدد ارا شدن جداست) ولی فکر میکنم این افرادی که شما میگین افرادی هستن که دچار تشدد فکری شدن
    ولی من تا حالا دسته و گروهی خاصی رو ندیدم که اتئیست باشن ولی به تناسخ هم اعتقاد داشته باشن اگر واقعا همچین گروهی وجود داره معرفی کینی تا بیشتر اشنا بشیم باهاشون

    فکر میکنم بحث یکتاپرستی رو با بحث ادیان ابراهیمی اشتباه گرفتین چون خیلی از ادیان یکتاپرست و تکخدایی داریم که به تناسخ اعتقاد دارن
    مثلا در همین شهر من ادیانی هست که هم به خدای واحد اعتقاد دارن و هم به تناسخ اعتقاد دارن و مثل بزرگش اینکه که سیاوش و ابراهیم و بابایادگار هر 3 یک روح میدونن در 3بدن در 3زمان مختلف که یه سرنوشت هم داشتن
    پس بحث ادیان ابراهیمی رو با بحث یکتاپرستی که میشه تکخدایی جدا کنین، ادیان یکخدایی خیلی زیادی وجود دارن
    من که آتئیسم شناس نیستم دستشون رو بگم اما خوب توی همین اینترنت خیلیها رو دیدم که ادعای آتئیسم کردن اما به تناسخ اعتقاد داشتن که من خودمم تعجب کردم چون اصلا یکی از اصول آتئیسم اینه که ماوارا طبیعه رو قبول ندارن.
    نمیدونم ولی فکر کنم خیلی واژه ها درست معنی نشده پیش مردم.

    در پاسخ به این که گفتین من اشتباه گرفتم حق با شماست.
    اما اگه دقت کرده باشین الان یکتا پرستی منظور الله پرستی هست .هرچند از لحاظ لغت شاید خیلی درست نباشه و من تو این مورد حق رو به شما میدم.

  2. این کاربر از mohammad varaste بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #92
    آخر فروم باز saeed_cpu_full's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    توی هارد كامـپـيـوتـر!!
    پست ها
    2,885

    پيش فرض

    چون مظروف یعنی علم و دانش از سنخ مادّه نیست باید ظرفش هم از سنخ دیگر باشد. و ما قضیّه «180 درجه بودن مجموع زوایای مثلث» را هم مثال زدیم که این صورت علمی در کجای بدن قرار گرفته است؟
    من وقتی برای کامپیوتر یه برنامه مینویسم و بهش ریاضیات رو میفهمونم و بهش دانش میدم ، این علم و دانش توی کجای کامپیوتر قرار گرفته ؟ روح کامپیوتر؟!

  4. 2 کاربر از saeed_cpu_full بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #93
    کاربر فعال علوم انسانی mohammad varaste's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    کشور37 شهر 37 کوچه37 پلاک37
    پست ها
    1,535

    پيش فرض

    اکثر دوستان اصلا نمیدونن متافیزیک چی هست و فقط از این و اون شنیدن و تا بحثی میشه میگن به متافیزیک اعتقاد داری ؟!
    اون متافیزیک مد نظر دوستان خداباور و دیندار بر این اساسه که طبق متافیزیک همه قوانین طبیعیت زیر پا گذاشته میشن و ما شاهد مواردی مثل خدا و معجزه و جن و پری و شیطان و از این دست موارد خواهیم بود.
    به طور حتم همچین چیزی هیچ وقت از طرف این افراد {آتئیسم} مورد قبول واقع نمیشه.

    اون خداناباوری که به متافیزیک در این نوع باور داره پس از قاعده های اصلی اطلاع نداره و فقط صرفا و اسما آتئیسم بحساب میاد.



    تناسخ به طور مستقیم داره از عامل روح برای زندگی دوباره استفاده میکنه . پس طبیعیه که بحث به این مورد کشیده بشه .
    برای اثبات تناسخ باید اجزای اون مورد بررسی قرار بگیره . روح یکی از همین موارده که وجودش از طرف علم کاملا رد میشه و وقتی علم همچین موردی رو تائید نمیکنه به طور حتم ایده ی تناسخ هم رد میشه .
    روح هم وضعیتش کاملا مشخصه . هر وقت دوستان یک منبع معتبر برای اثبات علمی روح معرفی کردن اون موقع میشه گفت دلیلی برای وجودش هست .
    فعلا که همه موارد عدم وجود روح رو تائید میکنه .

    مگر این که بخواین دست به دامن متافیزیک از نوع دینی بشین تا برای اثبات وجود روح تلاش کنین .
    جواب قسمت اول رو تو پست بالا گفتم


    در مورد بخش دوم هم بگم که من نگفتم که بیایم فکر کنیم که روح وجود نداره.
    من یه سوال میکنم.
    شما اگه براتون اثبات بشه که روح وجود داره آیا براتون وجود تناسخ هم اثبات میشه ؟
    هرگز نه.
    هرچند این بحث وجود روح از اول بوده و تا حالا ادامه داشته و بعید میدونم کسی تونسته باشه نظر قطعی بده.
    اما برای اثبات تناسخ شاید بشر بتونه با کارهایی مثل هیپنوتیزم که دوستان گفتن و خیلی کارهای دیگه به این نتیجه برسه که وجود داره یا نداره.
    در هر صورت یه پیشنهاد بو تا شاید بحث بیشتر از این منحرف نشه.

  6. این کاربر از mohammad varaste بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #94
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض

    علم و منطق کاملاً موضوع روح رو اثبات کرده. و من مقداری از استدلالاتش رو در پستهای قبلی نوشتم. متأسفانه فرصت ندارم تکرار کنم، ضمن اینکه تکرار مکرّرات هم دلیلی نداره.
    من مطلب شما رو خوندم ولی هرگز علم و منطق و استدلالی درش پیدا نکردم و تنها موردی که بهش اسم علمی دادین همون تیکه شعری هست از ابن سینا
    براتون مثال میزنم که علم به چی میگن و علم چطور روح رو رد کرده
    قبلا گفته میشد احساسات از روح سرچشمه میگیره و تمام احساسات از جمله شادی و ناراحتی و خشم و ... از روح نشات میگیره
    ولی حالا بطور قطعیت ثابت شده منشا احساسات در مغز ماست و این سلولهای مغزی و هرمونهای ترشح شده در اونهاست که باعث ایجاد احساسات میشه
    به این نوع موارد گفته میشه علمی و منطقی نه یک شعر

    و در مورد ماشین آیا شما شک دارید در این که ماشین موجود زنده نیست؟ و علم هم نداره و توانایی کسب و تحصیل علم رو هم نداره؟ ماشین نمیتونه حامل علم و دانش باشه و این روح هست که علم رو حمل میکنه و در پستهای قبلی این مفصّل شرح داده شد.
    این مطلبتون که دیگه فکر کنم اینقدر درکش ساده هست که تا حدودی این حرف شما خنده داره
    حافظه از مغز نشات میگیره و قدرت یادگیری و حافظه تماما در مغز هست و حتی اینکه حافظه در کدوم قسمت مغز قرار داره هم کاملا در علم پزشکی مشخصه
    حامل علم و دانش بودن هم دقیقا یعنی همون داشتن حافظه و قدرت یادگیری که هم کاملا ثابت شده هست کدوم قسمت مغز مسئول حافظه هست و هم کدوم قسمت مسئول پردازش مسائل و قدرت تجزیه و تحلیل
    این استدلالات مال زمانی بود که علم هنوز پیشرفت نکرده بود و جواب قطعی این سوالات وجود نداشت ولی حالا که علم و پزشکی سوال این جوابها رو داده دیگه این نوع استدلالات کاربردی نداره

    در مورد ماشین هم یک مثال بود در مقابل استدلال شما از بازسازی سلولهای بدن
    و در مثل جای هیچ مناغشه نیست

    افکار که دائماً تغییر میکنند شکی در این نیست، و اتّفاقا دلیل وجود روح هم همینه! چرا؟ چون اونی که ثابته این «من» هست، مثالی که زدید یعنی اونی که بی دین شده این شخص امروز هم میگه که: «من بودم که دیروز دین داشتم و امروز دین ندارم»؛
    بنا بر این، این «من» همیشه «من» هست، هزاران سال هم که بگذره و هزاران فکر هم تغییر بده میگه «من» بودم که تغییر عقیده دادم.
    شما قبلا گفتین این من هیچ تغییری نمیکنه از ابتدا همون هست و تا اخر هم همون ولی حالا حرفتون رو کاملا عوض کردین و میگین این من قابل تغییره
    ولی خب همین حرف شما را چرا نمیشه درباره بدن مادی هم مصداق قرار داد؟یعنی درسته بدن بقول شما هر 7سال عوض میشه ولی این بدن دقیقا همون بدن هست که بود؟
    یعنی کسی بعد هفت سال امکان نداره در بین سن30 تا 40 یهو 10سانت رشد قد داشته باشه یا مثلا کسی با موی مشکی دنیا اومده یهو موش قرمز بشه
    و چرا تمام مواردی که شما اسم اوردین به عنوان دلایل روح مثل احساسات و افکار و علم با تغییر ملوکولهای بدن تغییری نمیکنن و همون هستن که قبلا بودن؟

    قبلا در صفحات قبلی هم عرض شد که روح انسان به منزله یک ظرف برای دانش ها و اعتقادات و احساسات هست. این علوم و اعتقادات و احساسات که مظروف هستند ممکنه تغییر کنند.
    دقیقا به این مطلبتون بالا پاسخ داده شد

    من حرفی از درستکار و جنایتکار بودن نزدم و نگفتم که هر کس اعتقاد به روح و معاد نداره لزوما فرد جنایتکار و دزد و کثیفی است!
    هر کس هر اعتقادی که داره فعّالیّتهایش هم بر پایه‌ی اون اعتقادش شکل میگیره و در این شکّی نیست.
    اعتقاد به روح و معاد هم استلزامات خاصّ خودش رو میطلبه.
    این ضرب المثل معروفه که یه معلّم به شاگرد کلاس اوّل، میخواست الفبا رو یاد بده، شروع کرد که بگو «الف» و شاگرد امتناع میکرد!
    دوستانش یواشکی بهش گفتند که گفتن «الف» که چیزی نیست بگو، جواب داد که بعد از گفتن «الف» دنبالش حروف دیگه را هم باید بگم!
    منظور من هم اینه که مسأله تنها در اعتقاد به روح و معاد و غیره ختم نمیشه بلکه اعتقاد به هر کدام از اینها کارهای خاص خودش رو میطلبه.
    الآن مثلاً کسی که به خدا اعتقاد نداره چی کار داره خودش رو زحمت بندازه نماز بخونه یا توی گرمای تابستان روزه بگیره؟!
    شما مضمون حرفتون رو بست دادین به تمام انسانها و تمام عقاید و دقیقا گفتین هرکسی روح رو انکار میکنه پس میخواد از مسئولیتها فرار کنه
    ولی خب حالا حرفتون رو تعدیل کردین هر چند بازم این حرفم اصلا درست نیست ولی نمیخوامم وارد بحث مذهبی بشم چون ارزشی نداره

    اگه کسی واقعاً دنبال حقیقت باشه میره با اهل فنّش نظیر امثال علاّمه حسن زاده آملی و جوادی آملی و غیره که کم نیستند بحث میکنه، نمیگم از اینها تقلید کنه، با اینها بحث میکنه، نا با امثال من و شما.
    و کتاب هم فراوانه اگه کسی تحقیق کنه.
    ولی هدف در اینجا تحقیق مطلب نیست بلکه اینجا هدف هر کس به کرسی نشاندن مطلبیه که از قبل یاد گرفته و در صدد تغییرش هم نیست. همه بحثهای اینجا با این انگیزه است نه با انگیزه رسیدن به حقیقت.
    وگرنه اون استدلالاتی که بنده قبلا نوشته بودم کافیه. و این کتابهای معرفت شناسی که همه جا راحت پیدا میشه.
    اولا همه رو مثل هم و خودتون نبینین و خیلیها هستن که دنبال یادگیری هستن و هرجا حرف درستی بشنون حتما قبولش میکنن دلیلی برای تعصب و خشک مغزی نمیبینن
    دوما شما میفرمایید مطالعه کتاب ولی دقیقا منظورتون از مطالعه کتاب همه کتابهاست یا فقط یه دسته خاص از کتابها؟شما خودتون کتابهای مخالفان رو خوندین یا فقط کتاب موافقات نظر خودتون؟هرچند وقتی از بیان نظر مخالف توی تاپیک اینطور عصبانی میشن میشه فهمید که تاب تحمل خوندن کتاب مخالفین رو اصلا ندارین
    مطالعه نظرات موافق خودتون اسمش مطالعه کردن نیست بلکه وقتی شما از هر دو طرف یه جریان مطالعه کردین و بعد نتیجه گرفتین اون موقعه میشه اسمش رو مطالعه و تحقیق گذاشت
    بنده هم کتاب و نظرات مخالفان رو خوندم و هم نظر موافقان و دلیلی هم برای خشک مغزی ندارن که تعصب فکری یا مذهبی باعث بشه فقط از یه افراد خاص سوال کنم و از همه سوال میکنم ویاد میگیریم
    ولی من از طرف موافقان نظریه وجود روح استدلال علمی و منطقی درستی ندیدم و همش فقط یا نظریات فلسفی بوده یا عنوان کردن اینکه ما احساس کردیم یا دیگرانی مثل خدا و پیامبر ( که وجود خودشون برای مخالفان هم در ابهام هست)گفتن و باید بدون چون و چرا بدون دلیل منطقی حرفشون رو قبول کرد

  8. 3 کاربر از havzhini بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #95
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2011
    محل سكونت
    تـــبـــر یــــز
    پست ها
    491

    پيش فرض

    من وقتی برای کامپیوتر یه برنامه مینویسم و بهش ریاضیات رو میفهمونم و بهش دانش میدم ، این علم و دانش توی کجای کامپیوتر قرار گرفته ؟ روح کامپیوتر؟!
    شما و سایر دوستان ابتدا باید پستهای قبلی رو مطالعه بفرمایید چون این مطلبی که نقل قول کردید این رو من فقط برای یاد آوری اون مطالب گفتم، ولی خب مجبورم باز هم اینجا عرض کنم که:
    ما به کامپیوتر دانش نمیدیم، بلکه همانطور که خودتون اشاره کردید «برنامه» میدیم و فرق برنامه با دانش، روشنه. برنامه ها حجم مادّی اشغال میکنند بر خلاف دانش!
    شما میخواهید بگویید که دانش مثلا در سلولهای مغزی ما جای میگیرد ولی قبلاً در جواب اين شبهه گفتیم که:
    هر عضوي از اعضاي بدن خواه قلب و خواه مغز و خواه عضوهاي ديگر هريک حجم معيّن و وزن مشخّص دارند و هريک از آنها هرچه را پذيرفتند در همان حدّ و حجمشان خواهد بود،
    در حالي که گفتيم يک سلسله از معلومات ما معاني و حقايق بسيط و غيرقابل تجزيه​اند و از قيد حدّ و حجم مبرّايند.
    مغزي که داراي ابعاد و وزن محدود است نميتواند ظرفي براي حقايق بسيط گردد و از طرفي هم با فراگرفتن دانش، وسعت وجودي پيدا کند.
    نکته ديگر اينکه: هيچ دستگاه و صنعتي اصلا قابليت آنرا ندارد که علم را ظبط کند و عالِم بوده باشد چون خطّ و نقش و کتاب و ضبط صوت و حرف، علم نيست؛
    علم در هيچ دفتر و کتابي نيست؛ در دفترها فقط نقش و کتابتِ منقوش و مکتوب است نه علم،
    کتاب و دفتر و استاد و بحث و فحص و اعضا و جوارح همگي وسيله​اي براي تحصيل علمند، و عالِم فقط آن کسي است که دانا به اين علوم است.

    یک فرد دانش پژوه هرچه بیشتر دانش تحصیل میکنه، به دانستن دانشهای سخت‌تر و سنگین‌تر و بالاتر گرایش بیشتری پیدا میکنه و از فهمیدنش لذّت میبره و شوق و ذوقش به دانش، بیشتر میشه،
    و عشق و علاقه‌اش در نزدیک شدن به دانشمندان زیادتر میشه.
    اینها اموری هستش که هر یک از ما به وجدان خودش درک میکنه و به اینها تصدیق داره.
    امیر مؤمنان علیه السلام هم در نهج البلاغه به این اشاره فرموده که: «هر ظرفی هر چه در آن چیزی قرار داده شود تنگ تر می شود بجز ظرف دانش که با آن وسیعتر می گردد» (نهج البلاغه: حکمت 205)
    پس جنس ظرف دانش غیر از جنس ظرفهای دیگه هست.

    دقّت کنید که این قضیّه‌ی 180 درجه بودن مجموع زوایا رو ما به فرد مثل برنامه نمیدیم، بلکه مفروض ما اینه که این قضیّه رو براش اثبات میکنیم و بعد از اثباتش او با تمام وجود این رو قبول میکنه و می فهمه و این دانش رو فرا میگیره،
    و میشه یک صورت علمی که نه ابعاد داره و نه وزن و نه زمان و نه مکان.
    مفهوم محبّت و امثال اون هم همینطورند.

    البته دستگاه مغز، یه ابزار و وسیله ادراک علوم و کسب معارف هستش همانطور که گوش ابزار شنیدنه و چشم ابزار دیدن، و
    دستگاه مغز هم هرچه ترکیبش بهتر و عتدالش بیشتر و مجهّزتر باشه کار علمی انسان بهتر خواهد بود.
    ولی به هر حال ابزاره نه ظرف.

  10. #96
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    دوستان برای بحث لطفا از دلایل موجه و منطقی استفاده کنید نظرات و اعتقادات شخصی-مذهبی جزو استدلالهای منطقی نیست. فقط باعث میشه بحث به

    انحراف کشیده بشه.

    1- از قرار دادن هر گونه مطلب و مطرح کردن بحث های سیاسی و مذهبی خودداری کنید.

  11. 5 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #97
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    1,755

    پيش فرض

    از اين بحث ها هيچ نتيجه اي نميشه گرفت.

    يه طرف بحث علمي ميكنه، يه طرف بحث عرفاني

    نتيجه هم اينه كه هر كس ميتونه هركدومشون رو كه دوست داره قبول كنه!

  13. 2 کاربر از B U L U T بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #98
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2011
    محل سكونت
    تـــبـــر یــــز
    پست ها
    491

    پيش فرض

    من مطلب شما رو خوندم ولی هرگز علم و منطق و استدلالی درش پیدا نکردم و تنها موردی که بهش اسم علمی دادین همون تیکه شعری هست از ابن سینا
    براتون مثال میزنم که علم به چی میگن و علم چطور روح رو رد کرده
    قبلا گفته میشد احساسات از روح سرچشمه میگیره و تمام احساسات از جمله شادی و ناراحتی و خشم و ... از روح نشات میگیره
    ولی حالا بطور قطعیت ثابت شده منشا احساسات در مغز ماست و این سلولهای مغزی و هرمونهای ترشح شده در اونهاست که باعث ایجاد احساسات میشه
    به این نوع موارد گفته میشه علمی و منطقی نه یک شعر
    بنده تا حال در این تاپیک شعری نگفته ام. لطفا پستهای قبلی رو به دقّت مطالعه کنید.
    این مطلبتون هم که استدلال نبود. من هیچ منطقی در این ندیدم. فقط نقل قول بود که «ثابت شده» حالا معلوم نیست چی ثابت شده کجا ثابت شده، ضن اینکه اگه ثابت هم بشه مغایر با مطالب ما نیست چون ما هم ابزار و وسیله بودن مغز رو قبول داریم و منکرش نیستیم،
    همانند ابزار بودن چشم و گوش.


    این مطلبتون که دیگه فکر کنم اینقدر درکش ساده هست که تا حدودی این حرف شما خنده داره
    حافظه از مغز نشات میگیره و قدرت یادگیری و حافظه تماما در مغز هست و حتی اینکه حافظه در کدوم قسمت مغز قرار داره هم کاملا در علم پزشکی مشخصه
    حامل علم و دانش بودن هم دقیقا یعنی همون داشتن حافظه و قدرت یادگیری که هم کاملا ثابت شده هست کدوم قسمت مغز مسئول حافظه هست و هم کدوم قسمت مسئول پردازش مسائل و قدرت تجزیه و تحلیل
    این استدلالات مال زمانی بود که علم هنوز پیشرفت نکرده بود و جواب قطعی این سوالات وجود نداشت ولی حالا که علم و پزشکی سوال این جوابها رو داده دیگه این نوع استدلالات کاربردی نداره
    در مورد ماشین هم یک مثال بود در مقابل استدلال شما از بازسازی سلولهای بدن
    و در مثل جای هیچ مناغشه نیست
    بلی مطالب که ساده هست و از استدلالات پیچیده و قلمبه سلمبه خودداری میکنیم.
    مغز هم گفتیم ابزار هست.
    استدلالتون هم باز نقل قوله نه برهان، مثلا: «مشخّصه» ، «ثابت شده» و...
    این جور اگه ما استدلال بیاریم من هزار تا از این استدلالات میارم.


    شما قبلا گفتین این من هیچ تغییری نمیکنه از ابتدا همون هست و تا اخر هم همون ولی حالا حرفتون رو کاملا عوض کردین و میگین این من قابل تغییره
    ولی خب همین حرف شما را چرا نمیشه درباره بدن مادی هم مصداق قرار داد؟یعنی درسته بدن بقول شما هر 7سال عوض میشه ولی این بدن دقیقا همون بدن هست که بود؟
    یعنی کسی بعد هفت سال امکان نداره در بین سن30 تا 40 یهو 10سانت رشد قد داشته باشه یا مثلا کسی با موی مشکی دنیا اومده یهو موش قرمز بشه
    و چرا تمام مواردی که شما اسم اوردین به عنوان دلایل روح مثل احساسات و افکار و علم با تغییر ملوکولهای بدن تغییری نمیکنن و همون هستن که قبلا بودن؟
    من اصلا حرفم رو عوض نکردم. ببینید ما یه ظرف داریم و یه مظروف. ظرف ثابته و اون «من» هست. این خیلی ساده است.
    شما هزار سال هم که در دنیا زندگی کنید بعد از هزار سال با وجود انواع تغییر و تحوّلات باز هم خواهید گفت: «من هست که این عقیده را دارم یا داشتم یا اینطور بودم و هستم»
    علی رغم اینکه تک تک سلّولهای بدن متبدّل شده و تغییر می یابند.
    وقتی تک تک اجزای بدن تغییر میکنه شما چطور میتونید بگید که این همون بدنه؟!


    شما مضمون حرفتون رو بست دادین به تمام انسانها و تمام عقاید و دقیقا گفتین هرکسی روح رو انکار میکنه پس میخواد از مسئولیتها فرار کنه
    ولی خب حالا حرفتون رو تعدیل کردین هر چند بازم این حرفم اصلا درست نیست ولی نمیخوامم وارد بحث مذهبی بشم چون ارزشی نداره
    اوّلاً املای «بست» اشتباهه و صحیحش «بسط» است.
    ثانیاً نه منظورم از مسؤولیّتها اون مسؤولیّتهایی هست که لازمه اعتقاد به روح یا هر چیزیه.
    انسان اگه حتّی به وجود شیطان هم اعتقاد داشته باشه باز این خودش یه مسؤولیّتهایی رو برای انسان داره که در مقابل این موجود چه عکس العملی نشون بده.
    خلاصه اعتقاد به وجود هر چیزی یه اعمال و وظایفی رو می طلبه.


    اولا همه رو مثل هم و خودتون نبینین و خیلیها هستن که دنبال یادگیری هستن و هرجا حرف درستی بشنون حتما قبولش میکنن دلیلی برای تعصب و خشک مغزی نمیبینن
    آره من یه آدمی هستم که دنبال یادگیری نیستم و تعصّب دارم و مغزم هم خشکه ولی شما انسان متفکّر و دارای نبوغ سرشارید.

    مطالعه نظرات موافق خودتون اسمش مطالعه کردن نیست بلکه وقتی شما از هر دو طرف یه جریان مطالعه کردین و بعد نتیجه گرفتین اون موقعه میشه اسمش رو مطالعه و تحقیق گذاشت
    بنده هم کتاب و نظرات مخالفان رو خوندم و هم نظر موافقان و دلیلی هم برای خشک مغزی ندارن که تعصب فکری یا مذهبی باعث بشه فقط از یه افراد خاص سوال کنم و از همه سوال میکنم ویاد میگیریم
    ولی من از طرف موافقان نظریه وجود روح استدلال علمی و منطقی درستی ندیدم و همش فقط یا نظریات فلسفی بوده یا عنوان کردن اینکه ما احساس کردیم یا دیگرانی مثل خدا و پیامبر ( که وجود خودشون برای مخالفان هم در ابهام هست)گفتن و باید بدون چون و چرا بدون دلیل منطقی حرفشون رو قبول کرد
    مخالفین این نظریه دلیلشون منتهی میشه به اینکه: «دلیلی نیست»
    ولی باید متوجّه بود که دلیل نداشتن و نیافتن یک چیز موجب نبودن اون چیز نمیشه.
    در مورد بند آخر مطلبتون هم: وقتی وجود خدا و پیامبر با براهین مسلّم ثابت شده، هر سخنی هم که از اینها صادر بشه حجّت بوده و گزاف نخواهد بود.

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    از اين بحث ها هيچ نتيجه اي نميشه گرفت.

    يه طرف بحث علمي ميكنه، يه طرف بحث عرفاني

    نتيجه هم اينه كه هر كس ميتونه هركدومشون رو كه دوست داره قبول كنه!
    کاملاً موافقم. چاکرت هم هستم
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

    موفق باشید.
    Last edited by polestar98g; 16-07-2013 at 19:43.

  15. 2 کاربر از polestar98g بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #99
    کاربر فعال انجمن موضوعات علمی و علوم انسانی havzhini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2012
    پست ها
    1,565

    پيش فرض

    یکی از دوستان نکته خوبی گفت که برای هر بحثی یکسری پیش فرض هایی بین افرادی که بحث می کنند باید وجود داشته باشه. پیش فرض این بحث هم اینه که به روح اعتقاد داشته باشی وگرنه که دیگه اصلا بحثی بوجود نمیاد



    خوب اینجوری که نمیشه. چون برای هر کدوم یکسری ایراداتی منطقی میشه آورد که برای یکی دیگه وجود نداره.
    اصل مطلب رو میشه به بحث گذاشت و مشکلی در بحث پیش نمیاد چون اصل بحث پذیرش کلیت هست اگر جزعیات رو دخالت ندیم
    این نوع بحثها علوم انسانی و فلسفی دقیقا مشکل اینجا ایجاد میشه معتقدیین به اصل خاص هرگز دنبال حقیقت نیستن و فقط دنبال مجادله میرن و فکر میکنن باید بجای بحث منطقی فقط مجادله کنن تا معتقد به باورشون باقی بمونن
    و همین باعث میشه نشه باهاشون بحث کرد وگرنه کسی دنبال حقیقت باشه هم پرسشگر هست و هم اگر جواب درستی شنید قبول میکنه و معتقدین هرگز دنبال حقیقت نیستن چون میگن ما حقیقت رو قبلا پیدا کردیم

    این موردم میشه کلیت رو به بحث گذاشت و من با باورمندان به ادیانی که اعتقاد به تناسخ داشتن بحث کردم و خب در حوضه فلسفه و تئوری نظریات قابل تاملی داشتن حتی خیلی قابل قبولتر از ادیانی باورمند به زندگی یکباره دنیویی و زندگی بهشت و جهنمی

  17. #100
    حـــــرفـه ای B3HZ@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    11,611

    پيش فرض

    من اصلا حرفم رو عوض نکردم. ببینید ما یه ظرف داریم و یه مظروف. ظرف ثابته و اون «من» هست. این خیلی ساده است.
    شما هزار سال هم که در دنیا زندگی کنید بعد از هزار سال با وجود انواع تغییر و تحوّلات باز هم خواهید گفت: «من هست که این عقیده را دارم یا داشتم یا اینطور بودم و هستم»
    علی رغم اینکه تک تک سلّولهای بدن متبدّل شده و تغییر می یابند.
    وقتی تک تک اجزای بدن تغییر میکنه شما چطور میتونید بگید که این همون بدنه؟!
    قبلا به این پرسش شما جواب داده شده :

    دوست عزیز روند تغییرات سلولی چیزی نیست که به یکباره انجام بگیره . مثلا بعد از هفت سال کل سلول های گذشته از بین برن و سلول های جدید جانشین بشن .
    این روند بصورت مکرر و به مرور زمان انجام میشه و تا پایان عمر فرد ادامه داره .

    انسان درک میکنه که کی هست چون که چیزی به اسم مغز و حافظه داره . بوسیله همین مغز و حافظه شخص خصوصیات اخلاقی , عادات روزمره , خاطرات و خیلی موارد دیگه که ذخیره شده رو به یاد میاره و شخص مورد نظر بوسیله تفکر و مرور اونا میتونه به یاد بیاره که کی بوده و هست.
    مثلا وقتی شخصی ضربه ای به سرش وارد میشه , پزشکان میگن که آسیب مغزی دیده و از به یاد آوردی خاطرات گذشته ناتوان شده و نمیتونه به یاد بیاره که کی بوده.

    اگر این قضیه به روح مرتبط بود دیگه نباید با همچین ضربات و آسیب های مغزی شخص دچار فراموشی بشه . چون که به گفته شما روحه که خصوصیات فردی رو یادآوری میکنه.
    ولی داریم می بینیم که همچین چیزی نیست و همه موارد بوسیله مغز پردازش و یادآوری میشه .
    شما قوه ادراک و تجزیه و تحلیل مغز رو به سلولهای بدن ربط میدین که بعد بتونین به وجود روح در بدن برسین ؟!

    اوّلاً املای «بست» اشتباهه و صحیحش «بسط» است.
    ثانیاً نه منظورم از مسؤولیّتها اون مسؤولیّتهایی هست که لازمه اعتقاد به روح یا هر چیزیه.
    انسان اگه حتّی به وجود شیطان هم اعتقاد داشته باشه باز این خودش یه مسؤولیّتهایی رو برای انسان داره که در مقابل این موجود چه عکس العملی نشون بده.
    خلاصه هر اعتقادی یه اعمالی رو می طلبه.
    باور به شیطان - خدا و این موارد در تصمیم گیری همه افراد دخیل نیست .
    خیلی افراد هستن که با توجه به باورهای مذهبی خیلی کارهای خلاف انجام میدن و خیلی از افراد هم هستن که بدون وابستگی به مذهب کارهای درست رو انجام میدن .
    اصل قضیه برمگیرده به قوه درک طرف مقابل که بتونه خوب رو از بد تشخیص بده .

    اینطوری نیست که هر کس بسته به عقاید و ایدئولوژی و تفکری که داره , خودش رو به یک سری قوانین وابسطه بدونه و در پیشبرد اون هدفها با اتفاقات روزمره برخورد کنه .

    در اصل وقتی طرف مقابل به اندازه کافی از نظر فکری و تفهیمی به رشد قابل قبول برسه دیگه نیازی نیست که دست به دامن باورهای این چنینی بشه تا بسته به قواعد اونا با حوادث پیش رو برخورد کنه .

  18. این کاربر از B3HZ@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •