در ابتدای بازی که با دمو شروع می شه ، باید همراه با دمو اسم دست اندر کاران نمایش داده بشه ...
داستان دموی ابتدایی:
ساعت 21:
باران شدیدی در حال بارش است ... صحنه از حالت فوکوس باران بر هواپیمایی که در حال نشستن است می رود ...
بعد درون فرودگاه فردی را نشان می دهد ( همان شخصیت اول بازی) و در عین حال که او از پله ها پایین می آید دوربین هم روی او می ماند ... فرد درون فرودگاه حرکت می کند ... از آن خارج می شود ... تاکسی می گیرد و به سمت تهران حرکت می کند ...
(هنوز دمو است!)... درون تاکسی از قم تا تهران راننده با فرد شروع به صحبت می کند ...
- عجب روزگاریه ... می تونم بپرسم از کجا تشریف میارین ؟
- برلین .
-اونجا زندگی می کنین ؟
- نه ...(مرد با سردی پاسخ می دهد .)
- پس باید برای تفریح رفته باشین ... من شنیدم برلین خیلی خوش آب و هواست ...
- من برای تفریح نرفتم ... برای همایش جراحان قلب رفته بودم ...
- به به ... آقای دکتر ... من امشب خیلی خوش شانس بودم که به شما برخورد کردم ...
دکتر دیگر پاسخی نمی دهد ... صحنه می چرخد و روی بیابان تمام می شود ... و دوباره هنگامی شروع می شود که به تهران رسیده اند و پشت ترافیک گیر کرده اند ...
- چه ترافیکی !!!! آقا برلین هم همین جور بود ؟؟؟
- من فقط 1 ماه برلین بودم ... شما هم می شه به جلوتون نگاه کنین و حواستون بیشتر به راهتون باشه ؟؟...
- بله ... ببخشید (با ناراحتی )
صحنه از درون ماشین بیرون میاد و در حالی که شلوغی شهر را می بینیم از آن دور می شود ... صحنه ی بعدی ماشین می ایستد ... چون به در خانه رسیده اند ...
- آقا اگه کاری با ما داشتی آروین آچار رو همه می شناسند ... اینم شمارم ...
مرد کارتی را به شما می دهد ...
-مگه تو تاکسی نیستی ؟؟؟
-چرا ولی کار های مختلفی برات می تونم انجام بدم ... فقط یه زنگ ... !
در این جا بازی شروع می شه ... به شما نگاه کردن و حرکت کردن به سمت های مختلف رو یاد میده ...
بعد نقشه ظاهر می شه ... و خونتون رو نشون می ده ... باید به سمت خونه حرکت کنین ...
وقتی به جلوی خونه می رسین می گه باید دکمه ای رو بزنین ... با زدن اون صفحه سیاه و در خانه ظاهر می شه ... شما به دنبال زنتان می گردید ... و نام او را صدا می زنین ...
- ( اسمش قابل تغییره - پیش فرض) سوگل ...
... امید ... رویا ... بابا اومده خونه ... خانم ... کجایی ؟؟
شخصیت حرکت می کنه و به جلو میره تا ناگهان نامه ای رو میبینه ... می ره سمتش و می خونه (حالتی با صدای بلند که بازی کننده هم بشنوه ...)
* عزیزم ...
این زمانی که تو نبودی ما خیلی دلتنگ شدیم ... هر چی هم با شمارت تماس گرفتم جواب ندادی ...
من با بچه ها به خونه ی مادرم رفتیم ...
دوستت دارم *
فرد با خودش می گه ... بهتره برم بخوابم صبح می رم دنبالشون ...
حالا شما باید فرد رو از روی نقشه راهنمایی کنین تا بره بخوابه ... بعد از اینکه روی تخت دراز کشید منوی سیو باز می شه ...
(اتمام مرحله 1)
---------- Post added at 06:00 PM ---------- Previous post was at 05:56 PM ----------
نظرم رو درست فهمیدید ... کاش بازارم مثل شما فکر کنه ... چون اونوقت ما می شیم تقلید اونا ...
خیلی ممنون
---------- Post added at 06:03 PM ---------- Previous post was at 06:00 PM ----------
آقای سونامی اگه ناراحت نمی شین ... فکر کنم خیلی سطحی می نویسین ... اگه می شه توضیح داستان رو بیشتر کنین تا داستان خوب از ّآب در بیاد ...
خیلی ممنون