دانه های کلامم را
آفتاب می کنم.
تا بخشکند.
آتش می دهم.
و کنار آجیل شب یلدا
یک کاسه کلام بوداده بی مغز
می گذارم
و یکریز حرف می زنم،
برای
شمع و کرسی و هندوانه.
و از یاد می برم
یک ظرف کلام بوداده بی مغز،
کنار بساط گذاشته ام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
[ + افزودن آگهی متنی جدید ]
دانه های کلامم را
آفتاب می کنم.
تا بخشکند.
آتش می دهم.
و کنار آجیل شب یلدا
یک کاسه کلام بوداده بی مغز
می گذارم
و یکریز حرف می زنم،
برای
شمع و کرسی و هندوانه.
و از یاد می برم
یک ظرف کلام بوداده بی مغز،
کنار بساط گذاشته ام
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم
نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد
بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم
بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم
به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم
و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم
گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم
بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم
اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم
برای سرخوشی لحظه هات هم که شده
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
پشت این پنجره ی بسته
من خسته
یار..
دل نگران
چه کسی فاصله را خوش دارد!
حرام" دیدن عریانی ات نیست!
ندیدن یک ثانیه از زیبایی ات است.......!!!
سلام دوستان منم 2 تا شعر سرودم اینجا قرارشون میدم
شعر اول:
شعر دوم:
شاد باشید
حسین.gif "N Aggressive (17)")
روی تکه کاغذی می نویسم
می نویسم که یادم باشد
می نویسم که تکرار نکنم
اما چه فایده
عمریست در حال نگارشم
هر بار با شوقی نوشتم
اما افسوس عاقبت همان شد که می شد
Last edited by H.Operator; 23-04-2011 at 11:35.
دوستم داری
دوستت دارم
نمی گویم
نمی گویــی
نمی دانــم
تــا کی غرور باید آشنای چــشم های بی قرارمان باشد ؟
هنوز قلبم جایی حوالی ِ تو می تپد ...!
نه خیالی نه حالی جایی حوالی‌ِخود ِ خودَت .
مواظبَش باش
Last edited by Lady parisa; 11-05-2011 at 12:17.
سال ها پيش مي پنداشتم دنيا برايم تا ابد ادامه خواهد يافت ،مرگ را باور نمي كردم و به گمانم اين نفس ها پاياني نداشت.رشته محكمي از حيات را چسبيده بودم كه بيم گسستنش را نداشتم،و اين جسارت فوق العاده اي به من مي بخشيد و بي پروايي فراواني از من سر ميزد.سالها پيش ،آه كه چه دوران بي خيالي بود.من بودم موجود بي فكري كه در زمان حال زندگي ميكرد.نه مي انديشيد نه دغدغه داشت
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)
قوانين ايجاد تاپيک در انجمن
.gif "N Aggressive (26)")
