نیم متر تا موفقیت !
شخصی با هزار زحمت و تلاش ، همه ی دارایی خود را صرف خرید معدنی طلا می کند به امید اینکه روزی بتواند ثروتمند شود ، با تمام توان و به کارگیری وسایل لازم ، شوروع به حفاری می کند . روز ها و هفته ها و ماه ها سپری می شود اما از طلا خبری نیست . برای ادامه ی کار مجبور می شود از بانک وام بگیرد به امید اینکه با استخراج طلا همه ی وام ها را پرداخت خواهد کرد . اما چه سود که باز هم خبری ار طلا نیست. هر چه تلاش می کند بیشتر نا امید می شود تا حدی که دیگر احساس می کند توتن پرداخت هزینه ها و اذامه کار را ندارد . با نا امیدی تمام ، کار حفاری را متوقف می کند و برای رهایی از مشکلات تصمیم می گیرد معدن را به قیمت نازل بفروشد و خود را از این وضع خلاص کند . شخص دیگری حاضر می شود معدن را از او بخرد و کار نا تمام او را ادامه دهد. خریدار پس از نیم متر حفاری به طلا دست پیدا می کند و ظرف مدت کوتاهی یکی از افراد ثروتمند شهر می شود . وقتی صاحب قبلی معدن این خبر را می شنود از تصمیم غلط و شتاب زده ی خود به شدت پشیمان می شود و حکایت این ( نیم متر باقیمانده) او را تا مرز جنون پیش می برد . از این اشتباه خود درس بزرگی می گیرد و در شغلی دیگر تمام تلاش خود را به کار می بندد و سالها بعد او هم به فردی ثروتمند و موفق تبدیل می شود که همه ی موفقیت خود را مدیون عبرت گرفتن از ( نیم متر تا موفقیت) می داند.
__________________