معشوق همین جاست بیایید بیایید
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد...
معشوق همین جاست بیایید بیایید
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد...
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
وقت سحر استخيز اي طرفه پسر
پر باده لعل كن بلورين ساغر
ز خاک پاک تبریز است صائب ،مولد پاکم...
از آن با عشقباز شمس تبریزی سخن دارم
عاقبت حال جهان طور دگر خواهد شد ...
گفته بودم که بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
( چه ربطی داشت ؟!)
زبر و زیر یقین ، زیر و زبر خواهد شد ( ممنون که یادی از حضرت اخوان کردین)
.
دوش چه خورده ای دلا ؟ راست بگو نهان مکن...
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
غم مخور ايام هجران رو به پايان مي رود ...
اين خماري از سر ما مي گساران مي رود
درد بر من ريز و درمانش مكن
زان که درد تو ز درمان خوشتر است
===
بر خانه دل اي جان اين كيست ايستاده؟
....
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاه زاده
من ز دل گيرم به عشق اندر قياس خويشتن ....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)