تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 10 از 137 اولاول ... 678910111213142060110 ... آخرآخر
نمايش نتايج 91 به 100 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #91
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مشتری آمد و رفت. در پی این و آن سرسری آمد و رفت.
    ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد.
    دلم قفل بود،کسی قفل قلب مرا وا نکرد.
    یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است؟
    یکی گفت:چه دیوارهایش سیاه است؟
    یکی گفت: چرا نور این جا کم است؟
    و آن دیگری گفت:چرا هر آجرش از غم و غصه و ماتم است؟
    رفتند و رفتند و رفتند....
    و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه آن وقت گفتم
    خدایا تو قلب مرا می خری؟
    و خدا آمد و در قلبم نشست و
    در را به روی همه پشت خود بست و من روی
    آن در نوشتم:
    " ببخشید دیگر برای شما جا نداریم
    از این پس به جز او کسی را نداریم."

  2. #92
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    در عالم به دنبال او می گشتم. به هر جا که نگاه می کردماثری از او می یافتم. انگار خداوند از همه جا گذشته بود و ردپایی بر هر چیز نهادهبود .رد پا ها را دنبال می کردم. قدم می زدم و از همه می پرسیدم: خدای من کجاست؟راه وصال من کجاست؟ به گل که نگاه می کردم گل فریاد می زد: زیباییم قطره ای ستاز اقیانوس زیباییش. زیبایی و خوش بویی، ردپای خدا بود بر روی گل. به کوه که میرسیدم می گفت: سستم، سستم در برابر خالق پر استقامتم, سنگ ریزه هایم را ببین !رو به آسمان می کردم، آسمان نجوا می کرد: وسعتم کم است در برابر وسعت اهورایآسمان ها.هم چنان رد پا ها را دنبال می کردم. انگار پایاپای خدا، عالم را میگشتم تا این که یک جا دیدم رد پا ها گم شد... نگاهم را آرام آرام بالا آوردم. جاخوردم! به خودم رسیده بودم فهمیدم او را باید در درون خود جست .به جایی رسیدمکه جریان پر فشار بود پر از انرژی, به قلبم رسیده بودم. هر چه پیش می رفتم ضربانشدید تر می شد و امواج واضح تر. همچنان پیش می رفتم اما ...دری رو به رویم بودکه قفلی بزرگ داشت. روی در نوشته شده بود. "ورود به قلب مغرور، ممنوع". با دقتبه قفل نگاه کردم تا شاید راهی برای باز کردنش پیدا کنم. روی آن قفل نوشته شده بود " غرور"چند دقیقه ای با قفل ور رفتم ولی انگار قفل، باز شدنی نبود. نمیتوانستم به آن سنگ بزنم چراکه می ترسیدم قلبم بشکند. دیگر درمانده شده بودم. آرامآرام نجوا می کردم و با خدای خودم حرف می زدم و آرام آرام اشک می ریختم ، کم کمسبک شدم. چیزی در وجودم داد می زد وفریاد می کشید. مشت هایم را به در کوبیدم وگفتم: من عاشق خالقم بگذار تا بگذرم .قفل شکست. انگار عشق کلید قفل غرور وتنها رمز عبور بود .در را باز کردم. دیگر هیج نمی فهمیدم. اطرافم پر ازاحساس بود و هنوز قلبم به شدت می تپید. به دنبال مرکز تپش و هیا هو رفتم. به نقطهای رسیدم که چشمه ی امواج تپش بود، نقطه ای که جسم نیرو از آن می گرفت .آنچنانقلبم می تپید که می لرزیدم .حسی عجیب در کنارم بود. دقیق تر که نگاه کردم دیدمجمله ای روی آن نقطه حک شده است . جمله ای که زیبا ترین جمله ی عالم بود .

    رویآن تکه ی قلبم حک شده بود: "عاشقت، خدا"

    و این پررنگ ترین رد پای او بود...

  3. #93
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    به گل گفتم: عشق چیست؟
    گفت: از من خوشگل تر پروانه است
    به پروانه گفتم عشق چیست ؟
    گفت : از من زیبا تر شمع است
    به شمع گفتم : عشق چیست ؟
    گفت : از من سوزان تر عشق است

    به عشق گفتم : آخر تو چیستی ؟
    گفت نگاهی بیش نیستم

  4. #94
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خداوند به فرشتگان عقل داد بدون شهوت
    حیوانات را شهوت داد بدون عقل
    و انسان را شهوت داد با عقل
    هر انسانی که عقلش به شهوتش غلبه کند بهتر از فرشتگان است
    هر انسانی که شهوتش به عقلش غلبه کند بدتر از حیوانات است

  5. #95
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    یه شب که داشتم تو اتاق خستگیم
    از درد میمردم
    يه صدا منو كشوند طرف خودش ...
    وقتی كنجكاو شدم ببينم چيه
    ديدم اون صدا محو شده
    صدا كردم : تو كی هستی؟
    صدای منو میشنوی؟
    كه يه دفعه ديدم صدای ضعيف و دردناك يه ناله، يك درد اومد
    به من گفت : من اينجام
    من هميشه اينجام كنار تو نگاه كن
    الان دارم تو سینه ی تو میتپم
    گ . . . و . . . ش . . . کن
    ااااااااااااااااااااااروو ووووم م م م . . .
    حس میکنی منو ؟؟
    من سالهاست كه تو وجود تو مرده ام
    يخ زدم ، پوسيده
    من مرده ام م م م م م م م م . . .
    تو منو مدتهاست كه رها كردی ی ی ی ی ی . . .
    که با این حرفها نفهمیدم چه جوری اما
    وقتی به خودم اومدم ديدم همه ی صورتم لبريز از اشکه...
    آه ه ه ه ه ه . . .
    يادم افتاد
    من سال هاست كه به قلبم كاری ندارم
    ترکش کردم برای همیشه
    چون يكی كه جنسش از يه تيكه سنگ بود به من ياد داد
    كه هميشه
    سنگ باشم
    و در سنگلاخ ، سنگدلی زندگی کنم
    ولی الان ميخوام بهش بگم
    ميدونم كه مرده ای
    از روز ازل مرده به دنيا اومده بودی
    ای . . .
    سنگین صفت سنگ روی
    با سنگهای سختت هيچ وقت نمی تونی ديگه
    سنگ مدفنم را تكه تكه كنی
    لاشخور پرست پست . . . در همه وجودم نابودت كرده ام تا عمق ريشه های سپيدم
    و فرياد كشيدم اااااااااااااااااای ی ی ی . . . دلم
    ولی دیگه دلم مرده بود

  6. #96
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    امشب، باز بيدارم... امشب، می نشينم بالای سر خيالت تا تو بخوابی، تا تو آسوده بخوابی
    امشب، تا صبح نگاهت می کنم. وقتی که می خوابی، چقدر از هميشه معصوم تری!
    دلم می خواهد چشم بدوزم به چشمان نازنينت، وقتی خوابی. دلم می خواهد بنشينم کنارت، مراقب باشم که کسی، چيزی، صدايی، پرده ی نازک خواب لطيفت را پاره نکند.. رويا مي بينی؟!... چه زيبا لبخند می زنی توی خواب! چقدر چشمان زيبايت آرامش می بخشد توی خواب! تو چقدر آرامی!...
    دلم می خواهد هميشه از اين آرامشت قرار بگيرم
    دلم می خواهد قرار هميشه برقرار من باشی...

  7. #97
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    غم بی تو ماندن و بی تو شدن برای من آن چنان سنگین است که به هر آینه ای می نگرم می شکند...

  8. #98
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض


    امروز در کوچه پس کوچه های دلم قدم زنان به راه افتادم تا کمی مونس تنهایی شان باشم. امروز دیگر فهمیدم که چرا اینقدر تاریکند و این به خاطر همان ارزوهایست که هرگز نتوانست به خود رنگ حقیقت دهد. و هر بار به مقیاس دردمندی شان تاریک و تاریک شده تا که امروز ظلمت کده ای بیش نیست.

    ای کاش می توانستم دریچه ای از نور به روی ان بگشاییم که تمام تاریکی ان را از بین ببرد و یا لحظه ای او را از این غم و تاریکی برهاند ولی دیگر دیر شده و این غیر ممکن هرگز ممکن نخواهد شد به دیوان خا طراتم باز می گردم اکنون انها تیره وتاریکند و تمامی صفحات ان خاطراتند و در تمام صفحات جمله ای مشترک وجود دارد و ان اینست.


    هرگز فراموشت نمی کنم

  9. #99
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ای کاش! میشد بغض در گلو مانده ام می ترکید و شبنم های خشکیده و یخ زده چشمانم بار دیگر جاری می شد و از التهاب درونی ام می کاهید.
    ای کاش! می توانستم تمامی دردهایم را التهام دهم.
    ای کاش! می توانستم به رویا هایم رنگ حقیقت دهم.
    ای کاش! می توانستم ندای ندامتم را به گوش همگان برسانم.
    ای کاش! می توانستم بر پهنه بی کران این ابی ارام سبکبال پرگشایم.
    ای کاش! می توانستم خوب باشم.
    ای کاش! می توانستم انچه را که می خواستم اثبات کنم.
    ای کاش! می توانستم ،ای کاش می توانستم،...ولی افسوس، ولی افسوس که نتوانستم تمامی کاش هایم را به حقیقت محض پیوند دهم و امروز تمامی این کاش ها بر قلبم سنگینی می کند.

  10. #100
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    شناختنت بي گناهترين گناهم بود، يافتنت بهانه دلم و خواستنت نيازم و با تو بودن آرزويم و تو را گم کردن، پيدايش سراب بود. تو مانند پرستو آمدي و به دورترين ديار غربت رفتي. بي تو ثانيه ها تکراري شده اند و آيينه چيزي جز سراب را نشان نمي دهد و شقايق غريبي مي کند و جاده در انتظار مسافر است و هنوز دلم بدون تو بهانه مي گيرد و من آرزوهايم را عاشقانه زمزمه مي کنم و منتظرت هستم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •