در گريز ، از اين زمان بي گذشت
در فغان ، از اين ملال بي زوال
رانده از بهشت و عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خيال
در گريز ، از اين زمان بي گذشت
در فغان ، از اين ملال بي زوال
رانده از بهشت و عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خيال
لحظه ها می گذرند
پر شتاب و بی درنگ
روز دیدار کجاست؟
کهنه هرگز نشود داغ دلم
به کجا بگریزم؟
که نباشد غم او
سر هر دارو درخت
دل هر جنگل و کوه
ردّ پایی است از او
خالی از او نشود عمق دلم
مـا زیـاران چـشـم یـاری داشـتــیم .............. خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
گـفـتگــو آیــیــن درویــشی نــبــود .............. ور نه با تـو مـاجـراهــا داشــتیـم
شيوه چشم ات فريب جنگ داشت .............. ما غلط کرديم و صلح انگاشــتيم
من ندانم که کيم
من فقط می دانم
که تويی...
شاه بيت غزل زندگيم
می بری غربت امروز مرا
سمت فردایی از آیینه وعشق
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
توبا خداي خود اندازكارو دل خوش دار
كه رحم اگر نكند مدعي ، خدا بكند
ز بخت خفته ملولم ، بود كه بيداري
به وقت فاتحه صبح يك دعا بكند
دست هایش را به هم مالید و گفت:
زندگی یک کوزه است
عشق هم آب خنک
بعد رو به کوزه ای
عشق را اندازه کرد
باز هم آهی کشید
کوزه ها را می شمرد
در کنار کوزه ای
سفره اش را باز کرد
گفت : بفرما زندگی!
نان ،پنیرش تازه است
چای هم آماده است
دیگه خوابم گرفته
مرسی خیلی خوش گذشت
تو بیا که اگر آمدنت دیر شود
یا اگر آمدنت قصه پوچی بشود
من تو را ای همه خوب تا دم مرگ نخواهم بخشید
.....................
شب خوش به منم خیلی خوش گذشت ممنون
با اجازه...
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)