یک مدتیه حدود چهار سال دارم زجر میکشم شکنجه میشم. اوایل صداهایی میشنیدم، چیزهایی میدیدم. مثل زمزمه ها، صدای پا، احساس حضور شخص و اشخاصی دیگر. بعضی مواقع بوهایی استشمام میکردم و طعم مزه های عجیب مثل نجاست میچشیدم. فکرم رو کنترل میکنن. ترس میدن، احساسات میدن، نگرانی، اضطراب میدن، پیشبینی ها رو میکنن. گاهی احساس میکنم چیزی داره گازم میگیره و قسمتی از منو میخوره و دردش تا حدودی واقعیه. یا یک عقرب یا یک چیزی شبیه سوسک و ملخ بزرگ میاد میچسبه به من و ازم چیزی میمکه و حس میکنم داره یک چیزی ازم خارج میشه و میکشه بیرون. بعد گریه ام میگیره. انگار چیزی توی وجودم خالی شده. من سیگار هم نمیکشم، مشروب نمیخورم، دارو استفاده نمیکنم حتی چای و قهوه نمیخورم. محیط زندگی ام کاملا تمیز و استریل هستش. بعد از قضیه کرونا فکر کردم بخاطر میکروچیپی که به من و شما و غیره ذلک تزریق کردن بوده. چکاپ کامل دادم بیماری ندارم. نه انگلی نه کرمی نه کیست و تومر و سرطان و ایدز و هپاتید هیچ مرضی ندارم. پیش روانشناسهای زیادی رفتم داروی بیماران شیزوفرنی تجویز میکنن. دارو حالم رو خراب میکنه. توی حیاط که میرم انگار وارد میدانی از تشعشعات و آلودگی پرتوی و امواج ماکروویو و الکترومغناطیس شده ام . یک موجوداتی گویی چیزهایی رو از بدن من میکشن بیرون.
طبق تحقیقاتی که کردم این صداهایی که میشنوم و چیزهایی که میبینم ممکنه بخاطر قضیه هک انسان و هک ذهنی و کنترل ذهن و رفتار با چیپ هایی که با واکسن کرونا به ما تزریق شده و یا ممکنه قضیه جور دیگری باشه..
انسانیت مورد قضاوت قرار گرفته شده و ما ناکارآمد قلمداد شدیم. مورد قضاوت؟ توسط کی؟ اونا رو با اسم های زیادی نام میبرن. دنیایی از مذهب و اسطوره شناسی رو داری که پر از اشاراتی به شیاطین یا موجودات روحانیه. کسانی که بعضی از این موجودات رو دیدن اینطور تعریف کردن که به صورت موجودی که شکلی از مهلک ترین ترس شما رو به خودش میگیره. عمیق ترین ناراحتی شما، سهمگین ترین ضایعه ی شما..
امروز که از خواب پا شدم دیدم که زیرم ذغال داغه و احساس سوختگی و مور مور شدن بهم دست داد.
بعد یه صدایی بهم گفت یادته اون مرغه رو خورد کردی روی منقل کباب کردی؟
در طول روز خیلی صدای گریه میشنوم..
بچه بودم رفته بودیم سیزده بدر.. من کوچولو بودم یک مار و یک عقرب رو با آتش گیر گرفتم انداختم داخل بطری درشو بستم.. بعد همونجا رهاش کردم.. چند ماهه گاهی اوقات یک عقرب گنده چند متری میاد نیشش رو فرو میکنه توی کمرم..
خواستم دوباره خام گیاه خوار شم بعدش یک حسی صدایی چیزی گفت کرم سیب میشی ..
یک چیزی میاد از توی بدنم گوشت میکشه بیرون و من میبینم بعد یک حسی بهم القا میشه میگه چرا گوشت میخوردی؟
اگه قراره بمیرم خوب ترجیح میدم حرفهامو بزنم..
گاهی خودمو بزرگ بزرگ میبینم! گاهی کوچولو!
گاهی میبینم یک چیزی کله منو از جا میکنه.. بعد باید دنبال کله ام بگردم بگذارمش سر جاش..
یعنی صبح تا شب کارم شده تیکه هامو جمع و جور کنم برگردونم تا شکمم درد نکنه. واقعا معده ام درد میگیره که مجبورم برم زیر پتو قایم بشم.