صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
يا نامه نمی خوانی يا راه نمی دانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
يا نامه نمی خوانی يا راه نمی دانی
مرگ آن است که عشق تو توهّم گردد
آنکه میخواست تو را، قسمت مردم گردد
مرا کز عشق میسوزم ز دوزخ چند ترسانی
کسی از مرگ میترسد که در دل خوف جان دارد
قاآنی
مشو خودبین، که نیکی با فقیران
نخستین فرض بودست اغنیا را
ز محتاجان خبر گیر، ای که داری
چراغ دولت و گنج غنا را
زنان دامند و شیطان دام را ساز
مرا در دام شیطانی مینداز
تو ایمن باش و با من دل نگهدار
که من هرگز نبندم دل درین کار
عطار
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)