هستی در کل یک معلول است.
علت هستی چیست؟
اگر بگوییم که هستی معلول نیست، پس خودبخود بخشی از تعریف خدا را قائل شده ایم، یعنی چیزی که از ازل بوده و/یا به علتی برای وجود و رخ دادن نیازی ندارد.
اما گفتم که همه اش بحث انتخاب و دایرهء ظرفیت و خواست خود شماست... شما میتوانید دایرهء فکر خودتان را محدود کنید، و میتوانید نامحدودش کنید. تنها گزینهء نامحدود معقول نیز که بنظر بنده میرسد، خداست. و جز خداوند که کمال مطلق و وجودی نامحدود است، در کل عمرم هیچ تعریف دیگری نیافتم که بالاتر باشد، چراکه از کمال مطلق و بینهایت بالاتر اصولا معنا ندارد. با اعتقاد به خداوند، عظمت ذهنی انسان بی حد و مرز میگردد. انسانهایی که جرات دارند به چنین کمال مطلق و بینهایتی بیاندیشند... این خرافات نیست، چراکه فراتر و ورای علم است و علم هرگز نتوانسته و نمیتواند درمورد آن نظری بدهد، همچنان که نمیتواند بگوید آن منشاء اولیه خود از کجا آمده، یا حتی نمیتواند اثبات کند که ازلی بوده. محدودهء دستیابی علم تا همانجا بیشتر نیست... از جاییکه زنجیرهء ماده بر اساس علت و معلول شروع شد، و نه قبل از آن.
پس این فقط خواست و انتخاب شماست... انتخاب بین محدود و ناقص یا نامحدود و کامل.
قطعا چیزی که خودآگاهی و هوش ندارد، محدود و ناقص است.
آن مثال جنین در رحم را دوباره یادآوری میکنم...
جنین فکر میکند تمامی هستی همان محیط زندگی خودش است... جنین فکر نمیکند که محیط زندگی اش خود یک جزیی از یک هستی بسیار عظیم تر است که در آن چیزهای بسیار بیشتر و حتی بینهایت وجود دارند... جنین فکر میکند که وجود محیط زندگی اش یک چیزی بدیهی است و همینطور بوده و خود زاییدهء چیز بزرگ تری نیست.
حکایت انسانها در این جهان مادی نیز شبیه همین داستان است.
اما همهء جنین ها آنقدر دچار محدودیت ذهنی نیستند... بعضی ها عمیق تر و بنیادین تر فکر میکنند، و پی میبرند که چیزهای بیشتری نیز میتواند وجود داشته باشد، پی میبرند که تمامی جهان آنها میتواند در مقابل کل هستی یک زیرمجموعهء ناچیزی باشد... آنها به دیگران نظرشان را میگویند، ولیکن اکثریت دیگران آنها را به سخره میگیرند، چراکه در کل زندگی شان چیز دیگری ندیده اند و درک نکرده اند و هرگز عمیق و خالص نیاندیشیده اند و ذهن شان از احساسات و محیط غریزی و طبیعی شان فراتر نرفته است.
ذهن آدمی چنین پتانسیل قدرتی دارد، که میتواند فراتر برود... و وقتی ذهن را بپرورانی و آزادش کنی، میفهمی که فراتر، ممکن است... و هیچ دلیل منطقی ای وجود ندارد که فراتر و ورای جهان مادی ما چیزهایی نباشد، بلکه قدرت ذهن آدمی و کمال طلبی، طبیعتا او را بر آن میدارد که به چیزهایی فراتر و امکان وجود موجودیت کامل مطلق اعتقاد داشته باشد. این خرافات نیست، این حاصل خواست و اراده و همت چنین موجودیست که چنین ذهن و درک قدرتمندی دارد که میتواند به مطلق و بینهایت بیاندیشد. هرچیزی کمتر از آن، یعنی اینکه از پتانسیل خودت استفاده نکرده ای، حداکثر تلاش خودت را نکرده ای، و امکان عظیمی را نادیده گرفته ای. امکانی که علم هرگز قدرت نظر دادن درمورد آن را نداشته و ندارد. علم بر اساس وجود قوانین است، ولیکن این قوانین خود از کجا آمده اند؟ علم قوانین را کشف میکند، ولیکن نمیداند و نمیتواند اثبات کند که چرا و از کجا این قوانین وجود دارند و بدین شکل هستند. حتی ریاضیات، صرفا ابزاری بر اساس همین قوانین بنیادین است... قوانین بنیادین منطق. اینها خود از کجا آمده اند؟ ما فکر میکنیم بدیهی هستند... ولیکن بدیهی اثبات ندارد و بی معناست در نگری صرفا بر اساس علت و معلول... میبینید که از هر راهی بروید بالاخره سرمنشاء آن به جایی میرسد که زنجیرهء علت و معلول به پایان خواهد رسید. به وجودی خواهید رسید که مجبورید همینطور بدون علت بپذیرید. بدیهی تنها اسمی است که ما روی بعضی چیزها گذاشته ایم که میخواهیم بدون اثبات بپذیریم. اما اگر میخواهیم چیزی را بدون اثبات بپذیریم و منشاء اولیه بدانیم، چه دلیلی دارد که خود را به چیزهای محدود و ناقص، محدود کنیم، و درحالیکه خود یک خودآگاهی هستیم، منشاء هستی را فاقد خودآگاهی و کمتر از خود بدانیم... همچنان در بعدی برتر از ما و نامحدود، چراکه ازلی بوده و ما که ظاهرا ازلی نبوده ایم، ولیکن در بعد دیگری، یعنی خودآگاهی، کمتر از خودمان، فاقد شعور و اراده. درحالیکه عملا محدودیتی نیست و شما با اعتقاد به یک منشاء خودآگاه و دارای کمال مطلق میتوانید دارای امید بیشتری نیز شوید. بدون خداوند، یعنی منشاء خودآگاه و دارای شعور و اراده و قدرت مطلق و بینهایت، فرض اینکه ما با مرگ نابود خواهیم شد یک گزینهء بسیار محتمل است... پس ما از همین حالا شکست را پذیرفته ایم و فرجام خویش را نابودی دانسته ایم، و قبول کرده ایم که بی معنا و هدف و ارزشی ذاتی پای به این هستی گذاشته ایم... درحالیکه دلیلی برای محدود شدن به چنین اندیشه ای وجود ندارد. گفتم که این انتخاب خود شماست. اینکه تا چه حدی میخواهید فکر کنید و کمال طلب باشید... به گمان بنده کمال طلبی آدمی را بر آن میدارد که گزینهء کمال و نامحدود بودن را انتخاب کند، و این هیچ اشکالی هم ندارد. اگر چنین موجودی (انسان) چیز کمتری را برگزیند، بنظر بنده عجیب و محل ایراد و سرزنش است. آخر چرا کمتر؟ چرا کمتر از خداوند؟ چرا کمتر از مطلق و بینهایت؟ درحالیکه ممکن است. یعنی حداقل هرگز ثابت نشده است که غیرممکن است. آیا بواسطهء تصور سطحی و ناقص خود از علم و ترس، خویش را تحقیر کرده ایم؟ مسئله عظمت فکری خود شماست دوست عزیز. علم در این مورد جلوی شما را سد نکرده. علم در این مورد اصلا در حدی نیست که بتواند انتخاب شما را تعیین کند. علم در اینجا به شما هیچ یاری ای نخواهد رساند... به ابزاری چنگ میزنید در حیطه ای که برای آن حیطه تعریف و ساخته نشده و کارایی ندارد، و بنابراین فکر میکنید که آن امری ناشدنیست.
پس از اینکه فهمیدی که میتواند خدایی وجود داشته باشد و هیچ دلیل منطقی برای نفی آن وجود ندارد، میفهمی که چنین کمال و قدرت مطلقی قاعدتا میتواند در سلسلهء علت و معلول هم تاثیرگذار و دخل و تصرف داشته باشد، ولیکن کشف این مسئله برای افرادی که ذهن محدودی دارند غیرممکن بنظر میرسد، چراکه خداوند در این جهان نیز بواسطهء ابزار و اسباب مادی و زنجیرهء علل و معلول ها عمل و بروز میکند... کسی نمیداند در جایی از این زنجیره ارادهء خداوند چطور تاثیر کرده یا نکرده، ولیکن وقتی احتمال وجود او را قبول کردی و به عظمت ذهنی خودت و مفهوم کمال احترام لازم را قائل شدی، پس دیگر نباید طوری رفتار کنی که انگار او نمیتواند وجود داشته باشد یا نمیتواند تاثیری در سلسلهء علل و معلول داشته باشد. ما چه میدانیم و مگر توانسته ایم تمامی زنجیرهء علل و معلول را بررسی و اثبات کنیم، که بگوییم مطمئن هستیم که مسائل ماورایی در آن دخالتی نداشته است؟ بطور مثال جهش های ظاهرا تصادفی در ژن هایی که موجب شدند ویروس کرونا در نهایت خلق شود... ما میگوییم تصادفی، یعنی میتوانست اینطور هم نشود، ممکن بود جهش های دیگری بصورت بقول ما تصادفی رخ دهند که منجر به خلق چنین ویروس مرگباری نشوند... ولی شاید تصادف هم نبوده. کسی چه میداند؟ آیا شما مطمئن هستید؟ چطور میتوانید مطمئن باشید؟ بنده که به خداوند اعتقاد آورده ام، به حکم عقل سلیم و احترامی که برای عظمت فکری و کمال قائل هستم، طبیعتا نمیتوانم بگویم که همه چیز صرفا از تصادف و زنجیرهء علل و معلول ظاهری و مادی حاصل میشود و لاغیر.
گفتم که این بحث انتخاب خود شماست. شما میتوانید بدون درنظر گرفتن احتمال وجود خداوند و ماوراء زندگی کنید، و میتوانید با درنظر گرفتن احتمال وجود آن و با احتیاط بیشتری زندگی کنید. میتوانید تمامی هستی را محدود به محیطی که در آن به دنیا آمده اید و چیزهایی که قادر به لمس و تجربهء آنها بوده اید بدانید، ولیکن فکر نمیکنم این چندان فرضیهء مطمئنی باشد! صرفا بخاطر چیزهایی که در اطراف ما بوده... چیزهای قابل لمس و دیدن... چون اگر دمی درست فکر کنید متوجه میشوید که چنین برداشتی چقدر سطحی و بدون پایه و دلیل محکم است. مسئلهء ذهن و اندیشه است. اصلا چرا ذهن و اندیشهء ما انسانها چنین قدرتی دارد؟ چرا به همان محیط و تجربه های زندگی خودمان محدود نیست؟ چرا میتواند به فراتر فکر کند؟ چون فراتر ممکن است و هیچ دلیلی وجود ندارد که ممکن نباشد. درواقع احتمال وجود فراتر برای ما نامشخص است... شما نمیتوانید بگویید مثلا احتمال وجود ماوراء این ماده و جهان، بعید است. هیچ فرمول و محاسبات خاصی در این زمینه وجود ندارد!