دل كه به جاده میسپرد كسي اونو صدا نكرد
نگاه عاشقونهای برای اون دعا نكرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمیزنه
تو لحظههای بیكسيش پرنده پر نمیزنه
با كوله بار خستگی ، تو جادههای خاطره
مسافر خسته من ، يه عمره كه مسافره
مرسی
دل كه به جاده میسپرد كسي اونو صدا نكرد
نگاه عاشقونهای برای اون دعا نكرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمیزنه
تو لحظههای بیكسيش پرنده پر نمیزنه
با كوله بار خستگی ، تو جادههای خاطره
مسافر خسته من ، يه عمره كه مسافره
مرسی
هنوز شعله کشد آتش نهانی من
هنوز خسته، نفس می زند جوانی من
هنوز از چمن کودکی به جا مانده ست
دو برگ سبز ذرین چهرۀ خزانی من
گذشت شوکت رنگینِ آن همیشه بهار
به زرد و سرخ زند باغ زندگانی من
ورق ورق همۀ روزها پراکنده ست
ز تندباد بپرسی مگر نشانی من
بجز غمِ تو، که بر عهد خویش پای فشرد
دگر کسی ننشیند به همزبانی من
نا گشته من از بند تو آزادبجستی
نا کرده مرا وصل تو خوشنود برفتی
ياد مي آيد مراكز كودكي
همره من بوده همواره يكي
قصه اي دارم از اين همراه خود
همره خوش ظاهر بدخواه خود
او مرا همراه بودي هر دمي
سيرها مي كردم اندر عالمي
یک صبحدم نثار تو، گل های یاس را
از شاخه چیده ام
اینک، همیشه یاد تو را می پراکند
یاسِ سپیده دم!
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
تو اي كه قصه ي عشقي و عاشقانه ترين
براي زندگيم اين تو اي ، بهانه ترين
صداي حنجره ي مرغ عشق ام و هر بار
براي خواندن لحن تو اي ترانه ترين
نسخ وتعلیق من از سرمشقیست
که مرا حک شده بر پیشانیست
قصه عشق بپرس از مجنون
که غم بی سر وبی سامانیست
تن خسته که من نه بیشمارت بوسم
دل رنجه که من نه خسته وارت بوسم
ای کاش دل و تنم چنان بود به کار
تا هر نفسی هزار بارت بوسم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)