همون سنجه ای که شما برای تمایز حقیقت و توهم قرار میدین، باز هم یک انسان یا استاندارد انسان ساز باید قضاوتش رو انجام بده.
سبکی و سنگینی، یک مفهوم برآمده از ذهن انسان هست.
- بله درسته.
و مثل استدلال دوستمون یک گام فرگشتی برای کنترل طبیعت.
- همه چیز فرگشت نیست بله،این هم باز تعریف فعلی ما از رویدادهاست شاید بعدها همچین چیزی هم نقض بشه بخاطر بیشتر شدن آگاهی ما از محیط است.
مثلا شما میتونی بگی این گلدان سنگین هست، من اگر قوی تر باشم میتونم بگم این گلدان سبک هست.
اینجا چارچوب و حد معیار به من برمیگرده، حالا ممکنه یک استانداردی برای قیاس نوشته بشه که اون استاندارد باز یک قرارداد توهمی خواهد بود.
پس همانطور که دوست قبلی ادعا کرد یکی میگوید این پدیده منظم است، یکی دیگر میگوید منظم نیست در نتیجه نظم یک حس توهمیه، پس وزن هم یک حس توهمیه.
- ما می تونیم با استدلال و قدرت خودمون بگیم چیزی سبک هست یا سنگین. اما نمی تونیم بعضی از قوانین رو با استدلال های خودمون مخلوط کنیم و صورت مسوله رو پاک کنیم!
مشکل من با این پاراگراف شما همین "من" گفتن بنده و شما هست. چون منی وجود نداره همه چیز دریافت های محیط توسط حواس ما است اما همه چیز نمی تونه درست باشه چون حواس ما کامل نیست. پس وزن و وزن گیزی وجود دارد اما وقتی بگوییم چون کسی می گوید چیزی سنگین یا چیز دیگری سنگین تر است یا کسی می گوید همان شی سبک تر است یا اصلا قابل اندازه گیری نیست قضیه دیگری است. و نمی تونه دلیل بر نقص معیار استاندارد و تعریف شده ای مثل وزن باشهف چون من احساسش می کن یا من طوره دیگه می بینمش هست یا نیست معنا پیدا می کنه و دقیقا فقط تخیله. ولی چون تخیله باز هم تخیلی به حساب نیاد چون باز هم نیاز به تحقیق و ازمایش داره...
در مورد دما و سردی و گرمی هم برداشت ها با توجه به شرایط میتونه متفاوت باشه.
با این رویکرد همه چیز رو میتونیم توهم محسوب کنیم.
- بله برداشت ها متفاوته اما معیارها مشخصه دیگه...نه؟! یعنی شما می گید اگر شخصی رو در مای بالای 80درجه مثلا قرار بدیم و فرد دیگری رو هم در همون دما و در همون زمان احساس های متفوتی از دما خواهند داشت؟!
من مشکلی با این دیدگاه ندارم که یک عده همه چیو توهم میدونن، ولی حتی اگر بر پایه توهم باشه، چه دلیلی هست که انکار بشه اگر انسان همه حس هاش بر پایه توهمه؟
اما اینکه چرا ما برای نظم قانون نوشتیم، چون نیازی به نوشتن قانون نبوده.
قوانیین نوشته شده اند برای برقراری نظم و امنیت موقتی و در طی زمان تغییر پیدا می کنند. حتی قوانینی که در یک زمانی خوب محسوب می شدند در زمانی دیگر بد محسوب می شوند یا مکانی دیگر چون ساختارها متفاوته.
- و در ضمن قوانین که بیشترشون فعلا ترکیبی از م...ذ...ه...ب هستند بیشتر برای از بین بردن حس پس از مرگ و تنبیه و تشویق و ترس شدید انسان از تهی شدن هستند.چون انسان عادت به پرستش در هزاران سال کرده چه یکتا چه چندتا. همش پرستشه و با هم فرقی نداره و مثل مورفین داروی ارامش جامعه هست.اما نه برای همه خوشبختانه! چون زمان....زمان...
همه چیز را به نقطه ای خواهد رساند که دیگر ترسی از بالاتری و یا پایین تری و غیره نخواهد بود.چون این ها در افکار ما نیست در ژن ها ما نهادینه شده و برای زمان خودش مناسب بود اما دیگر نه.
وگرنه برای نظم هم میشه قانون نوشت و پارامترهایی مثل تقارن و ... رو در اون دخیل کرد و پدیده منظم رو از نامنظم تفکیک کرد.
- برای نظم متاسفانه تعریف های زیادی هست (منظورم بازی با کلمات هست) ولی همه قفلیم که بی نظمیه که باعث به وجود امدن جرقه نظم در ذهن و جهان پیرامون یا درون ماشده.درواقع نظمی وجود ندارد تا برایش پارامتری یا الگویی تعریف کنیم. همه چیز تغییر پذیره و نه فقط در زمان بلکه فکر می کنم در تمام ابعاد!