هر آن مريض كه پند طبيب نپذيرد *** سزاش تاب و تب روزگار بيماريست
پروين اعتصامی... از قصيده شمارهی 12
هر آن مريض كه پند طبيب نپذيرد *** سزاش تاب و تب روزگار بيماريست
پروين اعتصامی... از قصيده شمارهی 12
Last edited by - Saman -; 17-12-2014 at 22:46.
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
سعدی
نترسی که پاک اندرونی شبی
برآرد ز سوز جگر یا ربی؟
نخفتهست مظلوم از آهش بترس
ز دود دل صبحگاهش بترس
سعدی
محتوای مخفی: .
ما را به تازيانه نـوازش نكن عزيز
كه سوز زخم كهنهي افسار و زين بس است
از این به بعد عزيز شما باش و شانههات
ما را براي گريه سر آستين بس است...
Last edited by *IN*; 18-12-2014 at 01:18.
خلق جزای بد عمل، بر در کبریای تو
عرضه همی دهند و ما، قصهٔ بینواییت
سر ننهند بندگان، بر خط پادشاه اگر
سر ننهد به بندگی، بر خط پادشاییت
وقتی اگر برانیم، بندهٔ دوزخم بکن
کاتش آن فرو کشد، گریهام از جداییت
سعدی
محتوای مخفی: .
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ريخت چو اين قصه شنودم
شهريار
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
.سعدی.
یک نامه ام، بدون شروع و بدون نام
امروز هـم مطابق معمول ناتمام
خوش كرده ام كنارتو دل وا كنم كمی
همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام
ازحال و روز خودكه بگویم،حكایتی است
بی صفحه زندگانی بی روح و كم دوام....
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مردی چه جای ننگ و نامم
چو بر جانم زدی شمشیر عشقت
تمامم کن که زنده ناتمامـم
مولوی - دیوان شمس
محتوای مخفی: .
ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن
ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
یادش همه جا هست،خودش نوش ِ شما
ای ننگ بر او مرگ بر آغوش شما
شمشیر بر آن دست که بر گردنش است
لعنت به تنی که در کنار تنش است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)