تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567
نمايش نتايج 61 به 65 از 65

نام تاپيک: حميد مصدق

  1. #61
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    دفتر شعر اشارات

    "ایمان به بازگشت"


    محبــوبِ خـــوبِ مـــن

    من عــازم نبـــردم

    گفتــي وداع ؟

    هرگـــز

    دشمــن وداعِ آخـــر خـــود را

    بايست كرده باشد

    مــن از نبـــرد

    پيــشِ تـــو

    برمي گـــردم


  2. 5 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #62
    داره خودمونی میشه geojo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2013
    پست ها
    129

    پيش فرض

    من مرغ اتشم
    میسوزم از شراره ی این عشق سرکشم
    چون سوخت پیکرم
    چون شعله های سرکش جانم فرو نشست
    ان گاه باز از دل خاکستر
    تولد من اغاز می شود
    و من دوباره زندگی ام را
    اغاز می کنم
    پرباز می کنم
    پرواز می کنم...

  4. #63
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض




    در شبان غم تنهايی خويش
    عـابد چشم سخنگوی تو ام
    من در اين تاريکی
    من در اين تيره شب جانفرسا
    زائر ظلمت گيسوی تو ام
    گيسوان تو پريشانتر از انديشه من
    گيسوان تو شب بی پايان
    جنگل عطرآلود
    شکن گيسوی تو
    موج دريای خيال
    کاش با زورق انديشه شبی
    از شط گيسوی مواج تو، من
    بوسه زن بر سر هر موج گذر ميکردم
    کاش بر اين شط مواج سياه
    همه عمر سفر ميکردم
    ***
    شب تهی از مهتاب
    شب تهی از اختر
    ابر خاکستری بی باران پوشانده
    آسمان را يکسر
    ابر خاکستری بی باران دلگير است
    و سکوت تو پس پرده خاکستری سرد کدورت افسوس
    سخت دلگيرتر است
    ***
    وای باران! باران
    شيشه پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
    آسمان سربی رنگ
    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
    ميپرد مرغ نگاهم تا دور
    وای باران، باران
    پر مرغان نگاهم را شست
    ***
    خواب رويای فراموشی هاست
    خواب را دريابم
    که درآن دولت خاموشی هاست
    با تو در خواب، مرا
    لذت ناب هماغوشی هاست
    ***
    از گريبان تو صبح صادق
    ميگشايد پر و بال
    تو گل سرخ منی
    تو گل ياسمنی
    تو چنان شبنم پاک سحری؟
    نه، از آن پاکتری
    تو بهاری؟
    نه، بهاران از توست
    از تو ميگيرد وام
    هربهار اين همه زيبايي را
    هوس باغ و بهارانم نيست
    اي بهين باغ و بهارانم تو
    ***
    سيل سيال نگاه سبزت
    همه بنيان وجودم را ويرانه کنان ميکاود
    من به چشمان خيال انگيزت معتادم
    و در اين راه تباه
    عاقبت هستی خود را دادم
    ***
    باز کن پنجره را
    من تو را خواهم برد
    به شب جشن عروسی عروسکهای
    کودک خواهر خويش
    که در آن مجلس جشن
    صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس
    صحبت از سادگی و کودکی است
    چهره ای نيست عبوس
    ***
    گل به گل، سنگ به سنگ اين دشت
    يادگاران تو اند
    رفته ای اينک و هر سبزه و دشت
    در تمام در و دشت
    سوگواران تو اند
    در دلم ارزوی آمدنت ميميرد
    رفته ای اينک، اما آيا
    باز برميگردی
    چه تمنای محال
    خنده ام ميگيرد
    ***
    آرزو ميکردم
    دشت سرشار ز سرسبزی
    روياها را
    من گمان ميکردم
    دوستی همچون فصلی سرسبز
    چار فصلش همه آراستگی ست
    من چه ميدانستم
    هيبت باد زمستانی هست
    من چه ميدانستم
    سبزه ميپژمرد از بی آبی
    سبزه يخ ميزند از سردی دی
    من چه ميدانستم
    دل هرکس دل نيست
    قلب ها بی خبر از
    عاطفه اند
    ***
    و چه
    روياهايي
    که تبه گشت و گذشت
    و چه پيوند صميميت ها
    که به آسانی يک رشته گسست
    چه
    اميدي، چه اميد؟
    چه نهالی که نشاندم من و بی بر گرديد
    ***
    دل من ميسوزد
    که قناری ها را پر بستند
    که پر پاک پرستوها را بشکستند
    و کبوترها را
    آه کبوترها را...
    و چه اميد عظيمی به عبث انجاميد
    ***
    من در آيينه رخ خود ديدم
    و به تو حق دادم
    آه، ميبينم، ميبينم
    تو به اندازه تنهايي من خوشبختی
    من به اندازه زيبايي تو غمگينم
    چه اميد عبثی
    من چه دارم که تو را در خور؟
    هيچ
    من چه دارم که سزاوار تو؟
    هيچ
    تو همه هستی من، هستی من
    تو همه زندگی من هستی
    تو چه داری؟
    همه چيز
    تو چه کم داری؟
    هيچ
    ***
    گاه می انديشم
    خبر مرگ مرا با تو چه کس ميگويد؟
    آن زمان که خبر مرگ مرا
    از کسی ميشنوی، روی تو را
    کاشکی ميديدم
    شانه بالا زدنت را بی قيد
    و تکان دادن دستت که_ مهم نيست زياد_
    و تکان دادن سر را که_عجيب ، عاقبت مرد، افسوس ! 0
    کاشکی ميديدم
    من به خود ميگويم
    چه کسی باور کرد
    جنگل جان مرا
    آتش عشق تو خاکستر کرد؟
    ***
    من به هنگام شکوفايی گلها در دشت
    باز برخواهم گشت
    تو به من می خندی
    من صدا ميزنم، آی
    باز کن پنجره را
    پنجره را ميبندی
    ***
    با من اکنون چه نشستن ها، خاموشی ها
    با تو اکنون چه فراموشی هاست
    چه کسی ميخواهد
    من و تو ما نشويم
    من اگر ما نشوم خويشتنم
    تو اگر ما نشوی خويشتنی
    از کجا که من و تو
    شور یکپارچگی را در شرق
    باز برپا نکنيم
    از کجا که من و تو
    مشت رسوايان را وا نکنيم
    من اگر برخيزم
    تو اگر برخيزی
    همه برميخيزند
    من اگر بنشينم
    تو اگر بنشيني
    چه کسی برخيزد؟
    چه کسی با دشمن بستيزد؟
    چه کسی
    پنجه در پنجه هر دشمن دون آويزد
    ***
    سخن از مهر من و جور تو نيست
    سخن از
    متلاشی شدن دوستی است
    و عبث بودن پندار سرور آور مهر
    آشنايی با شور؟
    و جدايی با درد؟
    و نشستن در بهت فراموشی
    يا غرق غرور؟
    من چه ميگويم آه
    با تو اکنون چه فراموشی ها
    با من اکنون چه نشستن ها، خاموشی هاست
    تو مپندار که خاموشی من
    هست برهان فراموشی من
    من اگر بر خيزم
    تو اگر برخيزی
    همه برمی خيزند


    حميد مصدق

  5. 2 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #64
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض

    جوان جنگجوی ایل


    تو هم چون اسب خود چالاک و نيـــرومند
    کبوتر وار و چــــــــــابک مــي پــري ,آري

    به هنـــگام فــــرود خويــــش
    "عقـــــــــاب خشمگين" را يــــاد مي آري . .

    تو همچون کوه مغروري
    صفاي روح پاکت را
    ميان آسمان صاف بايد ديد
    دلت آئينه اي زيباست
    نه بر آن نقش زنگاري


    تو هم چون اسب خود چالاک و نيرومند
    کبوتر وار و چابک مي پري ,آري
    به هنگام فرود خويش
    عقاب خشمگين را ياد مي آري


    تو مرد کوه
    مرد دشت
    مرد جنگل و رودي
    نه پروايت زخشم رعد يا توفان
    نه در دل بيمت از برق است
    يا باران


    تو فرزند صعوبت هاي کهساري
    به گاه رامشت
    رامشگري چالاک
    به گاه رزم گردي جنگجو
    در جنگل سالاري
    تو فرزند برومند اميد ايل
    ايل چابک خويشي
    تو اميد دل فرخنده گلناري
    تو با عشق رخ گلنار شيدايي
    تو او را دوست مي داري
    تو او را
    او تو را
    - اما چه بايد کرد با اين بخت بد -
    باري
    کنونت دشمني بس ناجوانمردانه
    با نيرنگ
    تو را خواند براي جنگ


    تو مرد کوه
    مرد دشت
    مرد جنگل و رودي
    اگر بازوي مردانه ي تو در پيکار مي جنگد
    مترس از جنگ
    مترس از مرگ
    که بعد از مرگ تو ,گلنار مي جنگد !


    با تشکر مهران...

  7. 2 کاربر از Mehran بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #65
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض


    امشب خیال بی خبر از من

    رفته است تا کجا؟!
    آیا کدام جای، ندانم
    اطراق کرده است
    چشم انتظار مانده ام
    امشب
    که بی من،
    او
    رو بر کدام سوی نهاده ست
    از نیمه هم گذشته شب
    اما
    خیال من

    گویا خیال آمدنش نیست

    در دم دمای صبح
    دیدم خیال، خرم و خندان ز ره رسید
    پرسیدمش که، رفته کجا؟

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    پاسخی نگفت
    هرچند می نهفت
    رازی نگفتنی را،
    اما
    دیدم
    در دیده نقش روی تو را داشت
    بوییدمش

    شگفت!

    بوی تو را داشت...!


صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •