تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567
نمايش نتايج 61 به 67 از 67

نام تاپيک: سیمین بهبهانی

  1. #61
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    در آفتابِ پُشتِ پَرچین

    کبوتر جان، کبوتر جان، کبوتر
    تنت مرمر، نُکت مرجان، کبوتر

    بزن بالی که برخیزد نسیمی
    که دارم آتشی بر جان، کبوتر.

    کبوتر جان، برآور یکریمی
    که دارم طُرفه کاری با کریمی

    مکرّر کن مگر گوید جوابم
    درین دنیای وانفسا کریمی.

    کبوتر، دانه برچین، دانه برچین
    بِچَم در آفتاب‌ِ پشت‌ِ پَرچین

    مرا دیدی، ندیدی، کورو کر باش
    که می گردد به دنبالم خبرچین.

    کبوتر جان، دلیری کن، خطر کن
    شبی با آدمی زادان سحر کن

    که شب عاشق، سحر فارغ ز عشقند
    جز این دیدی اگر، ما را خبر کن.

    کبوتر، ککلت را تاب دادی
    ز گردن سوی بالا خواب دادی

    به سر یک خوشه سنبل حلقه کردی
    که در آغوش برفش آب دادی.

    کبوتر، دیده بانی کن به بامم
    خبر ده گر اجل پرسد ز نامم

    اجل گو محلتم بخشد که چندان
    نمیرم تا بگیرم انتقامم


    منبع: ساراشعر



    پ.ن.: این روزها حال سیمین بهبهانی اصلا خوب نیست.

  2. 4 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #62
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض





    سیمین بهبهانی بامداد امروز (سه‌شنبه، 28 مردادماه 1393) بر اثر ایست قلبی و تنفسی دار فانی را وداع گفت.

    علی بهبهانی، پسر ارشد سیمین بهبهانی در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفت: با همه تلاش پزشکان، متأسفانه ساعت یک بامداد مادرم درگذشت.

    او افزود: حال مادر دیروز عصر اندکی بهتر شده بود و ما فکر می‌کردیم او متوجه اتفاقات اطرافش است اما متأسفانه مثل شعله شمع که بالا می‌گیرد و بعد خاموش می‌شود، ساعت یک بامداد از بیمارستان خبر دادند که او درگذشته است.

    علی بهبهانی گفت: در حال تصمیم‌گیری برای انتخاب محل آرامگاه مادر هستیم و در حال حاضر نیز پیکر او در سردخانه بیمارستان است.

    خبر درگذشت سیمین بهبهانی از سوی کادر بیمارستان محل بستری او نیز تأیید شد.

    به گزارش ایسنا، سیمین بهبهانی از 15 مردادماه به کما رفت و در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری بود.

    به دنبال بستری شدن این شاعر غزل‌سرا، پیش‌تر شایعاتی زودهنگام از درگذشت او در برخی رسانه‌ها انتشار یافته بود که از سوی خانواده بهبهانی تکذیب شد.

    سیدعباس صالحی، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به همراه افشین علاء و فاطمه راکعی برای عیادت از این شاعر به بیمارستان رفتند. مهدی قزلی، مدیر بنیاد شعر و ادبیات داستانی، نیز در این دیدار حضور داشت.

    سیمین بهبهانی‌ زاده‌ 28 تیرماه سال 1306 در تهران، به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های تازه به «نیمای غزل» معروف است.

    سیمین خلیلی معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس خلیلی (شاعر، نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) بود. او ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از او با منوچهر کوشیار ازدواج کرد.

    سیمین که در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد، سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.

    «سه‌تار شکسته»، «جای پا»، «چلچراغ»، «مرمر»، «رستاخیز»، «خطی ز سرعت و از آتش»، «دشت ارژن»، « گزینه اشعار»، «آن مرد، مرد همراهم»، «کاغذین‌جامه»، «کولی و نامه و عشق»، «عاشق‌تر از همیشه بخوان»، « شاعران امروز فرانسه»، «با قلب خود چه خریدم؟»، «یک دریچه آزادی»، «مجموعه اشعار» و «یکی مثلا این‌که» از جمله کتاب‌های منتشرشده توسط این شاعرند.

    منبع: ایسنا

  4. 8 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #63
    داره خودمونی میشه doit's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2014
    پست ها
    26

    پيش فرض

    خدا بیامرزتش....


    ...

  6. #64
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Dec 2012
    پست ها
    786

    پيش فرض

    کسی میدونه دوباره میسازمت وطن تو کتاب کتابش بوده؟ متن شعر رو نمیخوام. میخوام بدونم تو کدوم کتابش اولین بار چاپ شده. همینطور رفت آن سوار. ممنونم ازتون.

  7. #65
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    مرا هزار امید است و هر هزار تویی
    شروع شادی و پایان انتظار تویی

    بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت
    چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

    دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
    در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

    شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است
    ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

    جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند
    چه باک زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تویی

    دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ست
    مرا هزار امید است و هر هزار تویی

  8. این کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #66
    کاربر فعال انجمن ادبیات - Saman -'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    ا مـپـر ا طـو ر ی پـا ر س
    پست ها
    1,595

    پيش فرض






    زندگی مثل یک کلاف کامواست،
    از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
    گره می خورد،
    می پیچد به هم،
    گره گره می شود،
    بعد باید صبوری کنی،
    گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر میشود،
    کورتر می شود،
    یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
    یک گره ی ظریف کوچک زد،
    بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
    محو کرد،
    یک جوری که معلوم نشود،
    یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد،سر و تهش را برید،
    زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
    که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است...



    سیمین بهبهانی

  10. #67
    کاربر فعال تاریخ، سبک زندگی و ادبیات Demon King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2013
    محل سكونت
    Dreams
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    من اگر مرد بودم ،

    دست زنی را می گرفتم ،

    پا به پایش فصل ها را قدم می زدم ،
    و برایش از عشق و دلدادگی می گفتم ،
    تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد!
    شما زن ها را نمی شناسید !
    زن ها ترسواند
    زن ها از همه چیز می ترسند :
    از تنهایی ، از دلتنگی ، از دیروز ، از فردا ،
    از زشت شدن ، از دیده نشدن ، از جایگزین شدن ،
    از تکراری شدن ، از پیر شدن ، از دوست داشته نشدن ،

    و شما برای رفع این ترس ها ، نه نیازی به پول دارین ،
    نه موقعیت ،نه قدرت ، نه زیبایی نه حتی زبان بازی ...
    کافیست فقط حریم بازوانتان راست بگوید ،
    کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید ،
    تقصیر شما بود که زن ها آن قدر عوض شدند .
    وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت ،
    زن ها عوض شدند.
    آن قدر که امنیت را در پول شما دیدند ،
    آنقدر که ترس از دوست داشته شدن را با جراحی های پلاستیک تاخت زدند ،

    و ترس از تنها نشدن را با بچه دار شدن و ...و ... و... .
    عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ای ست ،

    وقتی زن ها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن ،

    " تعادل دنیا به هم می خورد ..."

    « زنده یاد سیمین بهبهانی »

  11. این کاربر از Demon King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •