هستیشناسی یا وجودشناسی (Ontology) شاخهایست از فلسفه که به مطالعهٔ بودن، هستی یا وجود میپردازد. دانش هستیشناسی در پی تشخیص و شرح ردههای بنیادین و ارتباطات آنها در هستی یا عالم وجود برمیآید، تا بدین وسیله به تعریف موجودات و انواع آنها درآن چارچوب قادر گردد.هستیشناسی (Ontology) مطالعه فلسفی سرشت بودن، وجود یا واقعیت به طورکلی ونیز مقولههای عمده بودن وروابط آنهاست. به صورت سنتی بخشی از شاخه عمده فلسفه متافیزیک به حساب می آید که با پرسشهای مربوط به چیستی موجودات، انواع، مقوله بندی؛ سلسه مراتب و زیرشاخه ها، تفاوتها و شباهتهای موجودات سروکار دارد.
آنتولوژي قصد شناخت جهان را داشتند و از اين رو آنتولوژي را «هستي شناسي» مي گوييم.
هستي شناسي يا به عبارت بهتر فهم چگونگي و علت امور در دنياي بيروني بود. يكي از مهمترين و اصيل ترين ويژگي هاي اين شناخت، تبيين يا ارائه توضيحي براي پديدارها بود. اين نوع خاص تبيين كه حكماي طبيعي با توسل بدان درصدد فهم چرايي امور بيروني بودند هماني است كه خدايان آلمپ را از اريكه قدرت به زير كشيد و به دوران اسطوره هاي خدايگاني پايان داد؛ چرا كه اصلي ترين ويژگي تبيين حكماي طبيعي تكيه بر نيروي فهم و علت يابي به واسطه همين پديدارهاي معمولي دنياي خارجي بود.البته بسيار ساده لوحانه است اگر تبيين را خاص دوران فلسفي يونان باستان بدانيم. لازم به ذكر است كه در دنياي اسطوره ها و اصولاً دنياي پيشافلسفي نيز با پديده تبيين روبه رو هستيم. اصلاً خود خدايان ساكن در كوه آلمپ و تقابل نيروهاي ايشان با يكديگر در نهايت منجر به ارائه تبيين رويدادها و توضيح امور بيروني جهان نزد انسان پيشافلسفي بوده است اما آنچه در نهايت تفكر فلسفي را از اسطوره اي جدا مي كند نه خود تبيين بلكه تغيير در چگونگي تبيين بوده است.
برهمين اساس علوم مختلف بويژه علوم پايه چون فيزيك، شيمي، زيست شناسي، زمين شناسي و... ادامه همان سنت هستي شناسانه حكماي طبيعي يونان باستان هستند. منتها در هر يك از اين علوم هستي در يكي از وجوه اساسي و بنيادين خود مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرد. البته خالي بودن اين علوم از نوع خاص تلقي فلسفي موجب برخي انتقادات به اصل شناخت در دنياي امروزي بوده است كه بنا به اعتقاد برخي فلاسفه از تفكر فلسفي هستي شناسانه بسيار فاصله گرفته و بشدت جزيي نگر شده است. نكته بسيار مهم ديگر اين كه عموماً اين طور به نظر مي رسد كه در هستي شناسي امرعيني (Objective) موضوع شناخت است. البته واقعيت و عيني بودن دنياي خارج و يا حتي موجوداتي كه علوم به منظور تبيين دنياي خارج پيشنهاد مي دهند موضوع مناقشات فراواني است. با اين همه حتي بحث در اين موارد نيز جنبه آنتولوژيك و هستي شناسانه دارد. به عنوان مثال رودلف كارنپ،از فلاسفه بنام علم، پرسش «آيا الكترون واقعاً وجود دارد » را پرسشي آنتولوژيك و در حوزه فلسفه متعارف قرار داده و بنابر اصول خاص مكتب فلسفي خود آن را پرسشي غيرعلمي قلمداد مي كند.
در واقع چنين به نظر مي رسد كه اگر بتوان نوع فعاليت علوم مختلف بويژه علوم پايه را نوعي هستي شناسي قلمداد كرد به ازاي آن پاره اي پرسش هاي هستي شناختي نيز وجه كاملاً فلسفي دارند. از آن قبيلند پرسش از واقعيت دنياي خارج و يا بحث در مورد صفات و عوارض كلي موجودات و نيز وجود و همچنين جايگاه وجودي چيزها و نسبت آنها با يكديگر و مسائلي از اين دست ..
پرسش هایی مانند :
هستی چیست؟
چه ویژگی های مشترکی بین موجودات زنده وجود دارد؟
سرچشمه و منشا وجودی وجود کدام است؟
گوهر بنیادین و ریشه پنهان آن چیست و از کجاست؟
منابع:
1)ویکی پدیا
2)ایران/فرهنگ و اندیشه/سال چهاردهم/شماره4027