تورا از تمام عاشقانه هایم بیرون می اندازم
تا دل تمام عاشقانه هایم را بسوزانم
این سال ها
ازاین همه سانسور فهمیده ام
عشق ممنوع
... هیچ مجوزی نمی گیرد .
تورا از تمام عاشقانه هایم بیرون می اندازم
تا دل تمام عاشقانه هایم را بسوزانم
این سال ها
ازاین همه سانسور فهمیده ام
عشق ممنوع
... هیچ مجوزی نمی گیرد .
باز هم را خواهیم دید
این بار
در دریاچه
تو آب
من ،نیلوفر آبی
...
مرا می خوانی
تو را می نوشم
ما به هم تعلق داریم
در چشم همگان
حتی ستارگان
شگفت زده خواهند شد
اینجا دو روح
به کالبد رویاهایی باز گشتند
که آن ها را برگزیده بودند
_________________
Rose Ausländer
برگردان: حدیث حسینی
حواست به مدلِ سرزمینت باشد
نکند از مداد آبی
بهانه ی آسمان بتراشی
آزادی
تنها پرنده ای ست
... که در قفس
نفس نمی کشد
در جنگل کلمات
تنها با دو حرف
خودمان را شناختیم
"زن"
و فرقی نمی کند
با ادامه ی نام کوچکمان
زنده باشیم یا زندانی زندگی هم
دارکوبیست
که چشمانمان را از امید خالی کرده است
و دستی
که با رگ های بریده ی درخت درد نمی کشد
بی رگ تر از آن است
که از شاخه هایمان آویزان نشود
هرشب
یکی از ما
آوازهای خیس پرندگانش را فراموش می کند
سیگار با سیگارهای برگ شعله می کشد
و هرصبح
بوسه های خداحافظی
تبریست
که تا آخرین لذت ها را از تنه مان قطع خواهد کرد.
دلش عشق مي خواهد
شور مي خواهد
شوق مي خواهد
دلش چيزهاي خیلی خوب مي خواهد
با اين همه
... زندگی
نامه رسانی ست
که روزی هزاربار
فقط مرگش را می رساند .
چمدان را که برداشت
زندگی از تنم بیرون رفت
سال هاست
آغوشم تارعنکبوت بسته است.
داری می روی و نشسته ام
نشسته ام کهمی روی
.
.
مادرم می گوید
یک روز صلح جهانی از راه می رسد
مادرم
با چشم بسته که غیب نمی گوید
او زن دنیا دیده ای ست
.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)