جِرِمی عزیز، هلمز نازنین
هنوز خیلی واضح یادم هست، حتی محل نشستنم نسبت به تلویزیون را. تابستان سالی که داشتم میرفتم دوم ابتدایی، برای اولین بار سریال «شرلوک هلمز» از تلویزیون به نمایش درآمد. آنموقع هیچ آشناییای با «سِر آرتور کانن دُیل» و اثر معروفش نداشتم. هیچ ذهنیتی دربارهی هنر بازیگری هم نداشتم. آنقدر صفر کیلومتر که حتی آل پاچینو و مارلون براندو را هم نمیشناختم! خب، فقط ۷ سالم بود؛ برای همین نفهمیدم این بازیگر نقش هلمز، «جرمی برِت»، دقیقاً چه کار کرد که هلمز شد قهرمان بزرگ من!
«پیتر جرمی ویلیام هاگینز» در ۳ نوامبر سال ۱۹۳۳ زادهشد. او پس از برادرانش، جان، پتریک و مایکل کوچکترین فرزند خانواده بود. پدرش یک سرهنگ سختگیر ارتش، یک لُردزاده و وارث یک کارخانهی شکلاتسازی بود. جرمی جوان در کالج اِتِن (Eton) تحصیل میکرد. پیشرفت تحصیلیش به فاجعه میماند؛ چرا که او مبتلا به «دیسلکسیا» بود، خیلی ساده یعنی کمبود توانایی در خواندن. بهعلاوه، او در گویش مشکلی داشت که نمیتوانست حرف R را درست تلفظ کند، بنابراین در تمام عمر، هرروز فنّ بیان کار میکرد تا به مشکلش فائق آید. جرمی عضو گروه کُر کالج بود و همین موضوع باعث شد هر چند به کندی، تحصیلاتش را ادامه دهد. اما پدرش برای حفظ آبروی خانواده به او دستور داد نام خانوادگیش را عوض کند! این شد که از یک نام پرطمطراق اشرافی تبدیل شد به «جرمی بْرِت».
جرمی پس از این عدم موفقیت پی استعدادش در بازیگری رفت و در Central School Of Speech And Drama تحصیل کرد. جرمی برای اولین بار در سال ۱۹۵۴در منچستر روی صحنه ی تئاتر رفت. در سال ۱۹۵۶ به تئاتر برادوی رسید و نقشهای نمایشهای شکسپیر را بازی کرد.
ژوئن سال ۱۹۶۱ درنقش هملت درتئاتر استرند
در فوریهی ۱۹۶۹، به نقش «چه» در تئاتر «گوارای مکرون»
روی صحنهی تئاتر بود که برای اولین بار بدل به «شرلوک هلمز» شد. او در سال ۱۹۵۸ ازدواج کرد و حاصل ازدواجش، پسری به نام «دیوید ریموند ویلیام هاگینز» شد که اکنون ۵۱ سال دارد و یک کاریکاتوریست و رماننویس است. اما همسر جرمی، او را با ماجراهایی ترک کرد و جرمی هم در سال ۱۹۶۲ مجبور به طلاق شد. او وارد تلویزیون هم شد و در سال ۱۹۶۶ در سریال «سه تفنگدار» در نقش «دارتانیان» بازی کرد و به شهرت رسید و کاراکترش در «رقبا» (The Rivals) هم بین انگلیسها محبوبیت داشت، همچنین در سریال «قهرمان» (The Champions) و بارُن (The Baron) هم نقشهای منفی درخشانی خلق کرد. جرمی همیشه به شوخی میگفت در قرن بیستم زندگی میکند، اما هرگز نقش امروزی ندارد. به دنیای سینما هم راه یافت و در سال ۱۹۶۴ در فیلم معروف «بانوی زیبای من» در نقش فرِدی بازی کرد، اما با آنکه مدتها آوازخوان کالج بود، صدای آوازش دوبله شد! با پیشنهاد «اُدری هپبورن» نقش برادر او را در فیلم «جنگ و صلح» گرفت و برای دومین بار با بانو هپبورن همبازی شد. در سال ۱۹۶۷ حتی کاندید بازی در نقش «جیمز باند» به جای «شان کانری» در فیلم «در سرویس مخفی اولیاحضرت» و «زندگی کن و بگذار بمیرد» شد، اما نقش هربار به «جرج لِیزِنبی» و «راجر مور» رسید. در سال ۱۹۷۶ دوباره ازدواج کرد، اینبار با «جوآن سولیوان ویلسن»، و اینبار زندگیش عاشقانه بود. آخرین فیلم او در سال ۱۹۹۶، یک سال پس از مرگش اکران شد. فیلم Moll Flanders نام داشت و «رابین رایت پن» هم در آن نقشآفرینی میکرد.
برت در کنار همسر و فرزندش
دیگر ۵۰ سال از عمرش سپری میشد که برای بازی در بزرگترین کاراکترش انتخاب شد. سری شرلوک هلمز که با «ماجراهای شرلوک هلمز» در سال ۱۹۸۴ آغاز شد و با «بازگشت شرلوک هلمز» و «خاطرات شرلوک هلمز» تا سال ۱۹۹۴ ادامه یافت.
جرمی در ۴۱ اپیزود تلویزیونی در نقش هلمز ظاهر شد و نقش دستیارش، دکتر «جان واتسن» ابتدا به «دیوید بروک» و سپس «ادوارد هاردویک» سپرده گردید. خودِ جرمی برت قبلاً در نقش واتسن در تئاتر ایفای نقش کردهبود و به این ترتیب، در دستهی سه بازیگری قرار گرفت که هم نقش هلمز و هم نقش واتسن را بازی کردهاند (دو بازیگر دیگر این سری «رجینالد اوون» و «پتریک مکنی» هستند). او تصمیم گرفت بهترین شرلوک هلمزی شود که دنیا به خود دیده، بنابراین تحقیق گستردهای روی نقشش و سِر آرتور کانن دیل انجام داد. به شهادت یک جهان بیننده، او محبوبترین هلمز دنیا شد. بازی شگفتانگیز او، نبوغی که از چهره و چشمان درخشان و حرکاتش ساطع میشد، میمیک چهرهی عصبی و لبخندهای دهم ثانیهای، کوچکترین نگاهها، زبان بدن و حرکات پر از اعتماد به نفس و همچون یک رقاص پرآوازه، نشان از بازیگر اَبَرستارهای داشت که یک کاراکتر افسانهای را جان بخشیدهبود.
شرلوک گاه مادهی مخدر به خود تزریق میکرد (یادم هست چقدر غصه میخوردم وقتی میدیدم باز تزریق کرده!) اما وقتی جرمی فهمید بچهها مثل یک سوپرقهرمان خیلی دوستش دارند، برای آنکه تأثیر بدی را ایجاد نکند در اپیزود The Devil’s Foot داوی مخدر هلمز را روی زمین ریخت و سرنگش را در خاک پنهان کرد. جرمی همیشه به شوخی میگفت «هلمز آدم اخمو و تنها و درونگرایی است، اما من اجتماعی و شوخ هستم.» اما حقیقت در یکی از نقلقولهایش بود: «بعضی از بازیگران تبدیلشوندهاند- آنها تلاش میکنند که بدل به کاراکترهایشان شوند. وقتی که جواب گرفت، بازیگر شبیه یک اسفنج میشود، خود را از شخصیتش میچلاند و خشک میکند و شخصیت کاراکترش را مثل یک مایع جذب میکند.» جرمی برت با بازی درخشانش، به شهرتی جهانی رسید، اما همانطور که هلمز لحظهلحظه کاراکتر عظیمتری میگشت، جرمی برای زایشش رنج بیشتری را متحمل میشد، او بدون پذیرش یک بدل برای صحنههای خطرناک، امنیت جانیاش را به خطر میانداخت تا هلمز بهتری خلق کند. اما تنها مضرات این نقش در دنیای بیرونی نبود، شخصیت افسردهی هلمز روز بهروز بیشتر جرمی را در خود میبلعید. جرمی به زبان میگفت بازیگر خوب کسی است که با پایان نقشش آن را همانجا بگذارد و بقیهی روز، خودش شود؛ اما باطناً نتوانست به حرفش عمل کند. کمکم به آنجا رسید که شبها خواب هلمز را میدید، این خوابها تدریجاً مبدل به کابوسهایی چنان مهیب شد که او جرأت بر زبان راندن نام «شرلوک هلمز» را نداشت و خیلی ساده او را «اسمش رو نیار» و «اون» خطاب میکرد: «واتسون «او» را ذهنی بدون قلب تصویر میکند، که بیانش دشوار است. سخت برای بدل شدن به او. پس کاری که من کردم این بود که زندگی درونگرایانهتری را اختراع کنم.» جرمی دیوانهوار وابستهی نقشش شد، وقتی عوامل صحنه برای ناهار میرفتند، او تنها مینشست و بارها فیلمنامه را میخواند و صحنههایش را مجسم میکرد، در تعطیلات و وقتهای آزادش شخصیت هلمز را مطالعه میکرد و اصلاً یک شخصیت خیالی هلمز خلق کردهبود و در دنیای خیال به او جان دادهبود. چنانکه خودش گفت، برخی از بازیگران میترسند نقش هلمز را بازی کنند و هلمز روحشان را تسخیر کند، این دقیقاً همان اتفاقی بود که داشت برای او میافتاد.
اما تراژدی بدتری هم برای جرمی در راه بود. همسر محبوبش، جوآن، در میانهی فیلمبرداری سری «بازگشت شرلوک هلمز»، در سال ۱۹۸۵ بر اثر سرطان درگذشت. این حادثه آخرین ضربه را بر جرمی وارد کرد و بیماری روحیش علنی شد. او بهشدت مبتلا به افسردگی گردید و مجبور به مصرف لیتیوم و داروهای بسیار قوی شد. از این به بعد، آنچه در قسمتهای آتی سریال دیده میشود، خودِ جرمی برت است، نه شرلوک هلمز. اگر خاطر بینندگان حرفهای باشد، در بسیاری از اپیزودها، او روی خود را با پتو میپوشانَد و بیمار است. این یک حقیقت بود. کار به جایی رسید که به ضرب و زور دارو و ویلچیر و ماسک اکسیژن خود را به سر صحنه میرساند، دوستان و همکارانش همگی نگرانش بودند اما او تنها میگفت: «دوستان، نمایش باید ادامه یابد!» تا سال ۱۹۹۴، جرمی به سختی بازی در آخرین سناریوهای نگاشتهشده را به پایان رساند و در این حین، بارها بخاطر بیماری روحی در بیمارستان بستری شد، اما پس از پایان نقشش، کاملاً از پا افتاد. سرانجام جرمی برت، در ۱۲ سپتامبر سال ۱۹۹۵ و در ۶۱ سالگی، بر اثر نارسایی قلبی در منزلش، واقع در کلَفَم لندن فوت کرد.
××××××××××××××××××××××××× ×××××
امروز، دقیقاً ۱۵ سال از مرگ جرمی برت میگذرد. نسل من، با حداقلِ کارتونها و سریالها در یک برههی حساس تاریخی بزرگ شد. ما یاد گرفتیم چگونه این حداقلها را عاشقانه دوست بداریم و در عزیزترین جای قلبمان برای همیشه خاطرهاش را حفظ کنیم. «شرلوک هلمز» برای نسل من همانقدر خاطره دارد که سریالهای «جنگجویان کوهستان»، «قصههای جزیره»، «ناوارو» و… ما شبهایی که با خوندل از والدینمان اجازه میگرفتیم تا بیدار بمانیم و آدمهای دوستداشتنیمان را تماشا کنیم، هرگز از یاد نمیبریم.
در کنار درخشش بیبدیل جرمی برت در این نقش برای ماندگاری این سریال، یک دلیل شیرین ایرانی هم داریم. استاد «بهرام زند» با آن صدای جادویی، کلامی را از دهان جرمی خارج میکرد که او را برای ما عزیزتر میساخت. البته چند قسمتی ر «جلال مقامی» بهجای برت صحبت میکرد، اما بیننده تنها زمانی میتواند به ارزش کار بهرام زند پی ببرد که سریال را به زبان اصلی ببیند و بشنود که جنس صدا و بیان این دو، تا چه حد به هم نزدیک است. من برای تمام خاطرات خوشی که از صدای زیبای آقای زند دارم، دستبوس و قدردان ایشان هستم. اصولاً ویژگی بارز جرمی را صدای زیبایش و بیان اشرافی واژهها میدانند، صدایش نسخهی انگلیسی صدای بهرام زند است!
هنوز خیلی واضح، خودم را میبینم که ۷ سال دارم، جمعه شب است و دواندوان به سمت تلویزیون میروم تا هلمز را ببینم. نمیدانم این مرد در نقش هلمز چه کار میکند که لحظه به لحظه برایم «قهرمان»تر میشود. ۸ سالم که بود، چندین کتاب شرلوک هلمز را برای آموزش زبان انگلیسی به خودم خریدم تا بخوانم، از این کتابهای کوچک جیبی که آخرش هم تست و سئوال است. پریروز دوتایشان را پیدا کردم، و ساعتها به عکس جرمی برت رویشان خیره شدم. هیچکدام از تستها را جواب ندادهام، بهانهام فقط این بود که بخوانم و جرمی برت را تصور کنم که چطور در آن اپیزودها بازی میکرد، حتی جملات انگلیسی هلمز را هم با صدای بهرام زند در ذهنم تصور میکردم! من تازه چهار، پنج سال است که فهمیدهام جرمی برت فوت کرده. از ابتدای عمرم بهصورت کودکانهای میاندیشیدم که کسانی که دوستشان دارم، هرگز نخواهند مرد، این سادهاندیشی هنوز هم در من هست! در آن لحظه یاد خودم افتادم که در داستان پایانی «ماجراهای شرلوک هلمز»، وقتی هلمز و موریارتی با هم از آبشار پرت شدند، تا چند روز چه گریههای جگرسوزی میکردم و وقتی دوباره بازگشت، چقدر روی آسمانها سیر کردم. اینبار، جرمی دیگر هرگز باز نمیگردد و آن غصهی بزرگ سالهای کودکی، برای همیشه در من ماندگار شد. رنگ علاقهی من به او، از جنس دوستیهای سالم و رنگین کودکی است که آدمهای خیلی بزرگ و باهوش و قدرتمند را ستایش میکنند. حالا ۱۷ سال از اولینباری که جرمی برت را در لباس هلمز دیدم میگذرد، هنوز هم به همان روش و کشش این دوستی را در قلبم احساس میکنم. من یک ایرانی هستم و خاطرات تاریخی، اجازه نمیدهد بهراحتی در قلبم را بهروی یک انگلیسی بگشایم، اما بیتردید او همواره جایی بسیار عزیز و محفوظ در تمام زندگیام خواهد داشت. حالا ۱۷ سال گذشته و من در سنی نیستم که یک کاراگاه قرن نوزدهمی قهرمانم باشد، بعلاوه بازیگران تراز اول بسیاری را شناختهام. اما فراموش نمیکنم که هلمز اولین قهرمانم بود و اولین بازیگری درخشانی را که در عمرم دیدم، جرمی برت انجام داد.به گونهای کودکانه، گمان میکنم در آن «دنیای دیگر» هم یک خیابان بیکر وجود دارد و خانهی پلاک ۲۲۱ برپاست و جرمی در آپارتمانش روی صندلی محبوبش نشسته، فکورانه با چشمانی سبز و درخشان، صورت رنگپریده، گوشهای نوکتیز و بینی دراز و موهای مشکی به دقت فرقگرفته و آب و شانه شده، ملبس به کت و شلوار و جلیقهی مشکی و پیراهن سفید مرتبش نشسته و چپقش در کنارش دودی غلیظ ساطع میکند. ایمان دارم که او منتظر پروندهایست که برایش جالب باشد و چای عصرگاهی خانم هادسن که دیگر بهزودی سرو کلهاش پیدا میشود.
جرمی برت، بهرغم هلمز جاودانهای که خلق کرد، جزو بازیگرهایی است که هرگز حتی نامزد هیچ جایزهای نشد! در این زمینه، گمان میکنم اصالت با رأی جمعی مرم دنیا باشد که او را برترین شرلوک هلمز تاریخ میدانند. باور دارم با شروع نقشآفرینی جرمی در نقش هلمز، دیگر شرلوک یک شخصیت صرفاً داستانی نبود، او به میان مردم آمد و چنان زندگی کرد که با مرگ جرمی برت هم از خاطر نمیرود، کما اینکه همواره با چهرهی او به خاطر میآید. راستش من فیلم «شرلوک هلمز» را که در آن «رابرت داونی جونیور»، نقش هولمز را بازی کرده، ندیدهام. مسلماً هرگز هم نمیتوانم تماشایش کنم. صادقانه بگویم، چون خودم را میشناسم که نمیتوانم فرد دیگری را به جای جرمی در لباس هلمز تحمل کنم. راست است که میگویند آدمی به آنچه دوست دارد تعصب میورزد، این هر دو را دربارهی جرمی برت در خود احساس میکنم. شرلوک هلمز و مردی که زادهشد تا شرلوک هلمز باشد، برای من این معنی را دارند. پایانناپذیر و همواره عزیز!
پ.ن: موسیقی خاطرهانگیز سریال هلمز را میتوانید از اینجا:
http://www.4shared.com/file/7660882/9f92ad88/Sherlock_Holmes_Theme.html
دانلود کنید و بشنوید.
فرانک مجیدی
21 شهریور 1389
منبع:
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید