در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چکنی که با اجل باشد جفت
می خور که به زیر خاک می باید خفت
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چکنی که با اجل باشد جفت
می خور که به زیر خاک می باید خفت
تو را آرزو کردم ای عشق
ای کهنه دبیر زمان و مکان
ای کهنترین واژه های دل آدمی
تو را آرزو کردم و آنگاه
سفرم در زمان آغازید
سفرکردم برای رسیدن
برای رهایی
برای تو
ای عشق ای رد خوناب دل
کجایی ای واژهء به تحقیر کشیده
ای زخمی ترین حس زمان
نتوانم به تو پیوستن و نی از تو گسستن
نه ز بند تو رهایی نه کنار تو نشستن
ای نگاه تو پناهم ! تو ندانی چه گناهی ست
خانه را پنجره بر مرغک طوفان زده بستن
تو مده پندم از این عشق که من دیر زمانی
خود به جان خواستم از دام تمنای تو رستن
دیدم از رشته ی جان دست گسستن بود آسان
لیک مشکل بود این رشته ی مهر تو گسستن
امشب اشک من ازرد و خدا را که چه ظلمی ست
ساقه ی خرم گلدان نگاه تو شکستن
سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست
آهوی وحشی و در چشمه ی روشن نگرستن
نمی خوام حالتو حتی بدونم
تعجب می کنی آره همونم
همونی که زمونی قلبشو باخت
همون که از تو یک بت ،* یک خدا ساخت
همونی که برات هر لحظه می مرد
که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
همون که دست تو ،* مهر لباش بود
اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم
ولی دیگه گذشت اون حرفا ،* خانوم
تعجب می کنی آره عجیبه
می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
خیال کردی همیشه زیر پاتم ؟
با این نامردیات بازم باهاتم ؟
برات کافی نبود حتی جوونیم
تموم شد آره گم شد مهربونیم
---------
عجب![]()
منم ناکام کام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
چه داند یوسف مصری نتیجه شور و غوغا را
گریبان گیر و این جا کش کسی را که تو خواهی خوش
که من دامم تو صیادی چه پنهان صنعتی یارا
این صدای آخرینه
بی تو رو به انقراضم
حرف آخرم همینه
نبض معیوب حضورت من رو آخر از پا انداخت
بازی عشقت رو آخر دل ناباور من باخت
وه چه بی حنجره ام من
تشنه ی یه جرعه آواز
مثل یه مرغ مهاجر
وقتی تن میده به پرواز
بی تو بی بهانه ام موندم
واسه پرواز دوباره
مرد غمگین سکوتم
حرف تازه یی نداره
نبض معیوب حضورت ‚ من و آخر از پا انداخت
بازی عشقت رو آخر ‚ دل ناباور من باخت
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا
تو دیدی هیچ نقشی را که از نقاش بگریزد
تو دیدی هیچ وامق را که عذرا خواهد از عذرا
==.==
همشون با ت شروع شده بودن !
این را بدان ، دیگر نمی خواهم بمانی
تا از پرستوهای خوش آوا بخوانی
دیگر نمی خواهم برایم تا سحرگاه
از عشق ، مستی ، از صداقتها بخوانی
یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مردهای ور زنده هم زنده شوی با ما
پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید
تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما
در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی
اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما
ای شب،به پاس صحبت ديرين،خدای را
با او بگو چه ميکشم از درد اشتياق
شايد وفا کند،بشتابد به ياريم
ای دل،چنان بنال که آن ماه نازنين
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
با او بگو که مهر تو از دل نميرود
هر چند بسته مرگ،کمر بر هلاک من
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)