فراتر
وقتی که
واژه
فقط واژه است
باید پی چیزی فراتر بود
در توضیح حیات
آنجا که نابینایی
آهسته می پرسد
زیبایی چیست ؟
فراتر
وقتی که
واژه
فقط واژه است
باید پی چیزی فراتر بود
در توضیح حیات
آنجا که نابینایی
آهسته می پرسد
زیبایی چیست ؟
پنجره ی خلقت
به ماورای ِ خود پرتاب شدن
احساس مقدسی است
که روح می نشیند
پای پنجره ی خلقت
و عاشقانه می نگرد
بارش باران را
بر ریشه ی درخت
تا در اجبار سبز حیات
بر تنه اش
قارچها
بی ریشه برویند
تبـــسمــی بر لـــب
و نیـــمـــه دلـــی آفـــتــابی
امـــا
در دور دســـت هـــای روح
بــارانـــی
بی امـــــان مـــی بــارد
و هـــراســی
بـــه انــــدازه ابـــدیــت
فــاصـــله ی
ایــن دوگـــانگــــی را
رنـــگ خاکـــستـــر مـــی زنـــد / ..
"در فصــــل هـــای سفــــر"
کســـی بیـــوگرافــی ای از ایـــشون میــدونــه ؟ !
روزهای رفته
شبی سرمه ای
ماهی نقره ای
و زنی تنها نشسته بر پله خیال
روزهای رفته را غمگنانه زیبا زمزمه می کند
و در سوگواری فاصله ها
گیسوان پریشان خویش را
از نوازش مهتاب پر می کند
.
خاطرات کودکی
روزنه های سبز رجعتند
در رها شدگی لحظه های پر هوس
وقتی که
جوی آب
وسوسه ات می کند
به کندن جوراب
یا که خاک
می خواندت به بازی
.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)