تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پـرده غنـچـه مـیدرد خـنـده دلـگشای تو
ای گل خوش نصیب مـن بلبل خویش را مـسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همست
این همه نـقـش مـیزنـم در طلـب وفــای تــو
شور شراب و سوز عشق آن نفسم رود ز سر
کـاین سـر پرهـوس شود خـاک در ســرای تــو
مهر رخت سرشت من خـاک درت بهشت من
عـشـق تو سرنوشت من راحت من رضای تو
دولت عشق بین که چون از سر فخر و احتشام
گـوشـه تــاج سـلـطـنـت مـیشکند گـدای تــو
دلـق گـدای عـشـق را گـنـج بـود در آسـتـیـن
زود رســد به سلطنت هــر کـه بـود گـدای تـو
مـن که مـلـول گشتمی از نــفــس فرشـتـگان
قـال و مـقال عـالـمی مـیکـشــم از برای تــو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حـافـظ خـوش کـلام شـد مرغ غـزل سـرای تــو
با صدای احمد شاملو بشنوید: