بـزن بـارن
بـزن بر شـانه من
که من مـردم
همیـشه استــوارم
بـزن بـاران
بـزن بر دستـهـای خالــی مـن
بـزن خیـسم کن از تنهـایی مـن
بـزن بر دستهـای بی کـسِ مـن
بـزن بر صـورتِ غمدیـده مـن
بـزن بـاران
بـزن بـارانـی ام کـن
بـزن بـاران
بـزن دیـوانـه ام کـن
بـزن خاکـم کـن
آبـم کـن
تـرم کـن
بـزن بـاران
بـزن بر گونـه های اشکبـارم
بـزن بر چشمهــای غمگســارم
بـزن بـاران
بـزن لیـلای من رفـت
بـزن بـاران
بـزن شیـدای من رفــت
بـزن بـاران
بـزن همتــای من رفــت
بـزن بـاران
بـزن ویرانــه ام کـن
خرابــم کــن
سرابـم کـن
بزن افســانه ام کـن
مرا از دسـت این ماتــم رهــا کن
بـزن بــاران
بــزن تا تــازه گـردد
غـم تنهـایی و تنهـایی من
بـزن بــاران
بـزن بر سقـفِ خـانه
بـزن بر در
بـزن بر شیـشه
بر سـر
بزن تا خــانه مان ویرانــه گردد
بــزن تــا شمعـمـان پروانـه گردد
بــزن تــا قصــه مان افسانــه گـردد
بـزن بـاران
بـزن بر کوچـه دل
بزن تا دل دل دیوانـه گردد
بزن تا مــرگ را همخــانه گردد
بزن تا عشــق را مستــانه گــردد
بزن باران
بزن فصـل جدایـی است
بـزن بـاران
بـزن آن آشنــا رفــت
بزن بـاران
بزن اکنـون
که اکنـون فصـل مرگـــ است
بزن بر سنـگ سخـت سینـه من
بزن تا آب گردد کینــه من
بزن بر مرگــزار سینــه من
بزن بر شاخــه اندیشـه من
بزن من تیــره ام
پاکـم کــن از درد
بزن بــاران
بزن بر غصــه من
بزن بر ریشـه اندیشـه من
بزن سبـزم کن از بیرنـگی خـود
بزن پاکــم کن از یکرنگـی خود
بزن بر مـن
که من صـد رنــگ بــودم
بزن پاکــم کن از صد رنــگ بودن
بزن بــاران
بزن وقــت جنــون است
بزن چشمــان من دریــای خون است
بزن باران
بزن مجنــون منــم مــن
بزن باران
بزن افســون منــم من
بزن تا حــد آخــر
بزن ، این قصـه آغــازی ندارد
بزن ، این غصـه پایــانــی ندارد
منـم قصـه
منـم غصـه
منـم درد
بزن باران
بزن بر زخـم هایــم
که زخمــم هیـچ درمانـی ندارد
بزن باران
بزن بر بی کسـی ها
که مجنـون دلــم لیلا نـدارد
بزن باران
که کــوه بیستــونم
نشان از صـورت شیریـن نـدارد
اگر فرهاد بـودم
تای من کـو؟
اگر تنــها شدم
همتــای من کــو؟
بزن باران
بزن همتــا ندارم
بزن مجنــون منـم
لیـلا نــدارم
بزن فرهــادِ من از کــوه افتــاد
یگانــه عشــقِ مــن از عشــق افتــاد
بزن باران
نه تــا دارم
نه همتــا
بزن تنــها شدم
تنهــای تنهــا
بزن باران
که من تنهــا ترینــم
تمام غصــه ها را من قرینــم
بزن باران
خلاصــم کـن از این درد
خلاصــم کن از این دلواپســی ها
شب تنهــایی و این بی کسی ها
بزن باران
بزن من بی قــرارم
من از نامردمــی ها بی غبــارم
شرابـم خالصــم
آبــم زلالــم
بـزن بــاران
بزن تا گــل برویــد
بزن تا سنــگ هم از عشــق گوید
بزن تا از زمیــن خورشیــد روید
بزن تا آسمــان تفسیــر گردد
بزن تا خوابهــا تعبیــر گردد
بزن تا قصــه دلتنگــی ما
رفیــع قلــه تدبیــر گردد
بزن بــاران
بزن بر جویبــاران
بزن تا سیــر گردد کوهســاران
بزن باران
بزن تا بی قــراری سر بگیــرم
بزن تا عشــق را در دست گیــرم
بزن باران
بزن مجنــون ندیــدی ؟
بزن باران
بزن مجنــون ترم کن
بزن از عشــق هم افزونتــرم کن
بزن تا پر بگیــرم تا دل ابر
بزن تا آسمــانهــا را ببوســم
بزن تا کهکشــانهــا را بگیــرم
بزن باران
بزن تا عشـق باقـی است
بزن تا عشـق را در بر بگیـرم
بزن باران
بزن دسـت خــودم نیست
بزن باران
بزن دســت دلــم نیست
بزن باران
بزن دست تــو هــم نیست
بزن تا بــوی محبوبــم بیاید
بزن تا از نگــاه عاشق من
بزن تا جویبــار خون بیایــد
بزن باران
خجالـت می کشـی باز؟
بزن، اینجا کسـی فکر کسـی نیست
بزن تا سیــلی از ماتــم ببارم
بزن تا از غم عشقــم بمیــرم
بزن باران
بزن تا صبـح فردا
بزن تا آفتـاب روشنــی ها
بزن باران
شـب است و تیــرگی ها
بزن تا تیــرگی ها پاکـــ گردد
بزن تا این یخ تردیــد ها هم
از این باریــدن تــو آب گردد
بزن باران
بزن شــب بــس دراز است
بزن صبــح ظفر گویـی به راه اـست
بزن باران
اسیـر این شبــم من
مرا از این شــب تیــره رهــا کن
بزن باران
بزن تا بــاز گردد
یگانــه تــا و همتــای من از شــب
بزن باران
بزن تا از سر درد
همان لیلا که گم شد در دل شب
دوبــاره باز گــردد در دل من
بــزن باران
مکن چشــم انتظارم
بیـاور بویی از محبـوب و یــارم
بزن باران
بزن دیـوانــه ام کن
از این چشم انتظاریهـا رهـا کن
بزن باران
بزن شایـد بیایــد
بزن شاید که همتایــم بیایــد