من با گفته های mostafa 254 عزیز موافقم و موضوع رو یکم بازتر میکنم
با علم کنونی فیزیک، بیگ بنگ بهترین توجیه برای تولد کیهان هست، ممکنه نظریه بیگ بنگ به کل غلط باشه، ولی در صورتیکه ما تئوری کاملتری ارائه بدیم که بیگ بنگ رو از نظر فیزیکی به زیر بکشه
و تا زمانی که نظریه جدید فیزیکی ارائه ندادیم باید روی بیگ بنگ تمرکز کنیم
بقول دوستمون مصطفی این که قبل از بیگ بنگ چی بوده و کی بیگ بنگ رو منفجر کرده و چطوری، در وادی فیزیک نیست
در صورتیکه بخواهیم به قبل از بیگ بنگ بریم باید روی مرزهای فیزیک کنونی ایست کنیم و با فلسفه وارد این مبحث شویم.....
فیزیک کنونی مسئول توضیح قبل از بیگ بنگ و شخصی که باعث انفجار بزرگ شد نیست، چون مربوط به فیزیک نیست و تفکرات فلسفی رو میطلبه
ما با علم فیزیک کنونی نمیتوانیم وارد مبحث آرخه شویم و برای بررسی این موضوع باید فلسفه وارد بشه
نظریه جدیدی هم که فرمودید پایه های فیزیک نداره، و برای بحث باید فلسفه وارد بشه
با تفکرات فلسفی میتوان این فرضیه را رد کرد.....
تعمیم یافته های انسان به جهان
ذهن انسان با مفاهیمی چون جاذبه، انفجار و ... آشنا و مانوس شده است
اگر انسان از جاذبه یا انفجار آگاهی نداشت آیا آنها را به مشاهدات خود ربط می داد
جسمی تو پر را در نظر بگیرید که منفجر می شود، تمام قطعات با قدرت به تمام جهات با سرعت پراکنده می شوند
وقتی انسان با دید محدود خود گسترش جهان را در میابد سریعا از یافته های قبلی خود برای کل جهان مدل سازی می کند
مثل انفجار جسم توپری که ذکر شد
با دیدن دور شدن کهکشانها از همدیگر و وسعت جهان، انفجار را به کل عالم مدل سازی می کند
یا وقتی جاذبه را کشف کرد با مشاهدات خود از سایر پدیده ها مدل سازی می کند
مثل وجود جاذبه در یک سیاهچاله
و با پیشرفت علم و مشاهدات بیشتر خیلی از مدل های قبلی از بین می رود
مثلا ترتیب سیارات منظومه شمسی به دور ستاره خود موجب پدید آمدن مدلی می شود که انسان آن را سریعا به تمام جهان تعمیم می دهد
سیارات گازی می بایست در تولد یک ستاره در مدارت دورتری به ستاره قرار بگیرند چون در صورت نزدیکی به ستاره یا از بین می روند یا جذب ستاره می شوند
ولی مشاهدات جدید این مدل سازی را دگرگون می کند و غلط بودن مدل را نشان می دهد
چه بسا با یافتن مشاهدات جدید و پیشرفت قدرت درک انسان تمام مدل های قبلی جای خود را با مدلهای جدید عوض نمایند
محدودیت های ذاتی انسان
1- انسان امروزی علی رغم محدودیت دید ذاتی خود توانست به یاری ذهن خود از چشمان بزرگتر با طیف دید وسیعتری برخوردار شود
ابزاری همانند تلسکوپ ها یا میکروسکوپها توانی دید ما را از کمترین ها تا بزرگترین ها تغییر داد
و سایر ابزار امکان دید ماورا را به انسان ارزانی داشت
مثل آشکار شدن گاما یا ایکس برای انسان
و هر بار ما از درون این ابزار به جهان خود نظر افکندیم ناشناخته های زیادی را توانستیم ببینیم
مثل : ویروسها، سلولها،کهکشانها و غیره
فرض کنیم انسان هوشمند فاقد قدرت بینایی بود
در این صورت درک ما از جهان پیرامون و عظمت آن با حذف این قدرت صد در صد تغییر می کرد
دست کم ما مثل خفاش می شدیم، آنچه از وسعت عالم می فهمیدیم در قدرت سایر حواس باقیمانده برایمان محدود می شد
در این صورت حتی انسان هوشمند اگر قادر به پیشرفت ذهنی هم می شد اصولا قدرت بینایی برای او به همان اندازه ناشناخته بود که مثلا ما برای
انسان بینای امروزی از قدرت M حرف بزنیم
درک و فهم قدرتی به نام دیدن برای نسل انسان از اصل نابینا غیر ممکن بود
و حتی بشر به ذهنش هم ایجاد یا ساخت چنین مفهومی برای درک و فهم جهان مفهومی نداشت و در صورت متصور شدن چنین قدرتی قادر به ساخت آن هم نبود
2- قدرت مغز بشر محدود بوده و علی رغم پیشرفت انسان در عرصه تکنولوژی قدرت ذهن ما محدود مانده است
مغز ما با آموزش، دیدن و شنیدن بزرگ نمی شود، بلکه حالت کاربردی تری پیدا می کند و البته بزرگ بودن مغز هم دلیلی بر درک بیشتر نمی باشد
دو کودک هم سن را در نظر بگیرید
یکی در جنگل رها می شود و دیگری درجامعه با سیستم آموزش فعلی
20 سال دیگر
اندازه مغز هیچیک از لحاظ اندازه تغییری نخواهد کرد
ولی کودک رها شده در جنگل از مغز کاربردی کمتری نسبت به کودک دوم برخوردار است
کافی است یک فرمول ریاضی را در مقابل هر دو قرار بدهید تا واکنش و نتیجه گیری را مشاهده کنید
کامپیوترها علی رغم پیشرفت فقط قدرت پردازش بالاتری دارند
آنها فاقد قدرت تفکر می باشند
3-
آیا حس شنوایی انسان نیز به کمک علم از همین گستردگی برخوردار است
آیا ما می توانیم درخارج از محدوده شنوایی خود صدایی را بشنویم
آیا ما می توانیم در صورت شنیدن این امواج خارج از محدوده شنوایی با منبع صوت ارتباط برقرار نماییم
مثل ارتباط با یک دولفین یا یک حیوان دیگر
انسان امروزی آیا قادر به تولید یا ایجاد قدرتی همانند شنوایی یا بینایی می باشد
یعنی فرض کنیم انسان از ایتدای خلقت نابینا بود
آیا می توانست به کمک تکنولوژی قدرتی بنام بینایی کسب کند
مسلما جواب منفی است
چون همانطور که گفته شد
اصولا قدرت بینایی برای او به همان اندازه ناشناخته بود که مثلا ما برای انسان بینای امروزی از قدرت M حرف بزنیم
در مورد سایر حواس هم همینطور
ما با کمک تکنولوژی فقط قدرت بینایی خود را گسترش دادیم و با جهان دیگری از تصوراتمان برخورد کردیم
شنوایی، بویایی، چشایی و حس لامسه ما بدون تغییر مانده است
قدرت تفکر ما محدود مانده است
ما محدود در این 5 قدرت بینایی،شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه جهان را درک می کنیم
پس تولید و یا درک قدرتی فراتر از 5 مورد ذکر شده در تصور انسان نیز نمی گنجد
موجود دیگری را فرض کنید که به جای این 5 حس دارای قدرت ذاتی بیشتری بود، مسلما دیدگاه و قدرت درک عالم و ساز و کار آن برای این موجود نسبت دیگری داشت
محدودیت های محیطی انسان
فرض کنیم انسان فاقد شش بود و مجبور بود از آغاز خلقت در درون آب زندگی کند
تصور کنید این انسان محدود به محیط خود تا به امروز چند درصد پیشرفت و درک جهان شاملش می شد
انسان امروزی نیز محدود به محیط می باشد چرا که ما در اقیانوس بزرگی از هوا زندگی می کنیم
یا فرض کنیم از آغاز پیدایش انسان سیاره ما از دو خورشید برخوردار بود و چیزی بنام شب وجود نداشت
همیشه با توجه به سیستم چرخشی این دو ستاره ما قادر به مشاهده ستارگان نبودیم
آیا ما باز هم از لحاظ علم و شناخت محیط جهان در این سطح بودیم
نتیجه :
- انسان از محدودیت ذاتی و محیطی برای درک و فهم برخوردار است
- قدرت بینایی انسان دریچه جدیدی از مفهوم عالم را برای او رقم زد
- انسان پیشرفته امروزی قادر به درک یا تولید قدرتی بنام M نیست، همانند این است که شما برای موجودی بنام نسل انسان از اصل نابینا از چیزی بنام قدرت دیدن صحبت کنید
- ذهن انسان دارای قدرت تفکر محدودی می باشد که تکنولوژی امروزه فاقد قدرت افزایش آن است
- انسان یافته های قبلی خود در این کره را به کل عالم تعمیم میدهد و مدل سازی می کند،چه بسا این مدل سازی جهان شمول نباشد
- انسان برای هر موجود دیگری جسم فرض می کند، و برای او نور یا انرژی یا شکل دیگر موجودیت نامفهوم است، و به قطع همین موضوع هوشمندی این موجود نیز نامعقول
- ذره ای کوچک در اقیانوسی عظیم با محدودیت های ذاتی و محیطی انسان را از درک و فهم کل عالم و ساز و کار آن باز می دارد
- انسان به این محدودیت خود آگاه است و کشف راز و رمز جهان هستی برای او غیر ممکن