وضعیت خوبی ندارم
مرا ببخش!
دستم از اشیاء رد میشود
رد میشود از تلفن
فراموشت نکرده ام
فقط کمی...
کمی مرده ام!
" رسول یونان "
وضعیت خوبی ندارم
مرا ببخش!
دستم از اشیاء رد میشود
رد میشود از تلفن
فراموشت نکرده ام
فقط کمی...
کمی مرده ام!
" رسول یونان "
سال هاست
تلفنی در جمجمه ام زنگ می زند
و من
نمی توانم گوشی را بردارم
سال هاست شب و روز ندارم
اما بدبخت تر از من هم هست
او
همان کسی ست که به من زنگ می زند!
روز هـ ــا میگذرند، از میـ ــان شب ها
مثل انگشـ ــتان روشن تــ ــو، از لابلای گیــ ــسوانت ..
با تشکر مهران...
غیر از توازین پنجرههمه چیز دیده میشودیعنی از پنجره،هیچ چیز دیده نمیشود !
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
.
جدایــــی
زن هفته ای یک بار دنبال مرد می آمد و باهم می رفتند در شهر چرخی می زدند و در آخر با تلخی از هم جدا می شدند.
آن ها وقتی همدیگر نمی دیدند دلشان برای هم می تپید اما وقتی با هم بودند حرفی برای گفتن نداشتند.
سرانجام با هم ازدواج کردند و برای همیشه از هم جدا شدند.
.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)