در هر محفلی حرف از مرگ که میشود در دلم غوغایی است؛ که وادارشان می کند به سرزنش
نمی دانند روزی
تو گفتی : "دیدار من و تو به قیامتی که شاید باشد"
بی صبرانه انتظار قیامتی را دارم که با دیدارت رویایی ترین بهشت است
در هر محفلی حرف از مرگ که میشود در دلم غوغایی است؛ که وادارشان می کند به سرزنش
نمی دانند روزی
تو گفتی : "دیدار من و تو به قیامتی که شاید باشد"
بی صبرانه انتظار قیامتی را دارم که با دیدارت رویایی ترین بهشت است
تو به تنهایی تفسیر این آیه ای :
"فتبارک ا.. احسن الخالقین"
آنقدر غرق در محبتم که گاهی یادم می رود دوست داشتنِ دوست داشتنی ترین های زندگی را .....
آنقدر غرق در محبتم که گاهی چنگ می اندازم به تخته شکسته ای که نیاز به گرمای دست و محبت بی حسابم دارد ....
تخته ای که گذراست
آمده است که نماند
آمده است که سیراب شود و بگذرد
تخته شکسته روزی ، دیر یا زود ، دور یا نزدیک می رود
روزی که سیرابش کردم از محبتم
و
من می مانم و دریای بیکران محبتی که باز هم غرق در آنم
اکنون من اینجایم و تخته شکسته دریای زندگیم خیسِ خیس از محبت بی پایانم می رود ..........
.
.
.
.
نوشتم و نوشتم و نوشتم
این بار واهمه از عکس العملت وادارم کرد به حذف ناگهانی همه اش
ترسیدم به ناگهان حذف شود همه ام
این روزها یک حس آشنا رهایم نمی کند
مدت زیادی است که همراه من است، نفس می کشد ، رشد می کند
" دلشـــــــــوره "
و آن زمان آزار دهنده می شود که دلیلش را نمی یابم
مثل الان
مثل دیروز
مثل همه روزهایی که بی تو گذشت
مثل همه روزهایی که التهاب نبودنت را داشتم
.
.
.
طفلک دلم باور نمی کند نداشتنت را
دلشوره از دست دادنت را دارد........
چه قدرت عجیبی دارند کلمات وقتی از او شنیده می شوند
در یک لحظه ویران می کنند
می شکنند
و عشقت را تبدیل می کنند به نفرت
.
.
.
همان عشقی که مدتها برای حفظ آن جنگیدی با قدرت گرفتن از کلماتی که از دهان او شنیده بودی
شاعر میگه :
"یواش گفتم دوستت دارم، واسه اینه که نشنیدی "
من می گم :
"بلند گفتم دوستت دارم، تو کَــــــــر بودی که نشنیدی "
این روزها تکرار می شود روزهای کودکی
و من بازی می کنم نقش عروسکم را
عروسکم
قلب نداشت
اشک نداشت
فکر می کنم احساس نداشت
و حالا تاوان آن روزها را می دهم
عروسکی شدم در دستان بچه ای بازیگوش
در بازی اش بجای دست و پا قلبم شکست
اشکم دیده نشد
احساسم انکار شد
عجیب حس می کنم حال و روز عروسکم را
یادت باشد بار دیگر که آمدی بگویی ام
چه حسی دارد داشتن کسی چون من که چون تویی را اینگونه می پرستد .....
همـــــــــــه ام !!!
گاه که دلتنگی امانم را می برد بهانه ای پیدا میکنم برای لمس دوباره آغوشت حتی از دورترین فاصله دستانمان
.
.
.
.
اینبار
آنقدر تحملش میکنم تا همه ات از آن من شود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)