"... ای آزادی!
من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند میکشد بیزارم..."
مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۱۸
"... ای آزادی!
من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند میکشد بیزارم..."
مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۱۸
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
.
.
.
-------------------------------------------------------------------------------------
منبع :
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.
راه تقرب خدا در اسلام تعقل است نه تعبد
دکتر شریعتی / پدر مادر ما متهمیم / صفحه 84
اگر انتظار مسیحی , امام قائمی , موعودی در دل نباشد . ماندن برای چیست ؟
دکتر علی شریعتی / گفتگوهای تنهائی / صفحه 1099
بزرگترین منکرها همین است که ما دایره ی امر به معروف و نهی از منکر را در چهارچوب مسائل فرعی و فردی محصور کنیم و به پدیده های ثابتی منحصر !
دکتر علی شریعتی / کتاب شیعه / صفحه 77
شریعتی :
آنگاه که گرسنگی بیداد می کند از مائده های روحی سخن گفتن خیانت است.
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند
"دکتر علی شریعتی"
.
نه در جایت بمان!
نه در حالت بمان!
هموارهروحی مهاجر باش
به سوی مبداء، به سوی مقصد، به سوی آنجا که می توانی انسان باشی !
به سوی آنجا که می توانی جهاد کنی !
به سوی آنجا که می توانی از آنچه که هستی و هستند. . .
فاصله بگیری!
+
روزی از روزها ، شبی از شب ها ،
خواهم افتاد و خواهم مرد ،
اما می خواهم هر چه بیشتر بروم .تا هرچه دورتر بیفتم ،تا هرچه دیرتر بیفتم ،هرچه دیرتر و دورتر بمیرم .
نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ،پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ،افتاده باشم و جان داده باشم ،
همین
این متن بعد از + در سرچی که کردم دیدم در اواسط تاپیک موجود هست اما به دلیل زیبایی متن خواستم یک تکراری بشه
.
عشق گاه جا به جامیشود و گاه می سوزاند اما دوست داشتن...
از جای خویش ،از کنار دوست خویش بر نمیخیزد، سرد نمیشود که داغ نیست و نمیسوزاند
که سوزاننده نیست !
(دکتر علی شریعتی )
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)