اسپانیا ، دل بوسکه ،ژابی ، ژاوی ، ب ، و و چند حرف دیگر
آنها همچنان یک نگاه حداکثری به توپ دارند .در این نوع نگاه توپ نه فقط وسیله ایی برای رسیدن به هدف که خود جزیی از هدف است .اما این نوع نگاه ، ستایش شده خیلی ها دیگر نیست .لاروخا مدتهاست که زیبا بازی نمیکند .جام جهانی قبل تمام بازیها را با برد ناپلئونی و اختلاف یک گل به پایان رساند .یورو قبلی را با چاشنی شانس در ضربات پنالتی از چنگ همین ایتالیا گریخت ،در همین جام در دیدار قبل اگر شانس و اقبال مددکار آنها نبود ، میشد که بدست پرتغالیها حذف شوند .یک حساب سر انگشتی نشان میدهد اگر اتفاقات فوتبال بشکل دیگری رقم میخورد ، اکنون نسل طلائی اسپانیا دستشان از همیشه خالی تر بود .
حالا صدای منتقدان خاموش دل بوسکه و اسپانیا بیشتر به گوش میرسد. خیلی ها اعتقاد دارند دل بوسکه در این چند سال نتوانسته از پتانسیل و ظرفیت بالای ستاره های اسپانیا همه استفاده لازم را برده و یک فوتبال تماشایی با برد قاطع را برای تیم کشورش رقم زند آنها دل بوسکه را یک پیر محتاط میدانند که بیشتر قرار است نقش ریش سفید ، کدخدا و پدر را برای تیم بازی کرده و سایه ایی از اتحاد بر سر تیم ایجاد کند اضافه میکنند درحالیکه این بازیکنان طلائی نیاز به یک مربی جوان ، خوش فکر ، جاه طلب و ماجراجو داشت تا مثل آوار بر سر حریف خراب شود فوتبال یک گله دل بوسکه نفس تیم را گرفته و آنها را بزدل و محافظه کار بار آورده است...
گروه دیگری اعتقاد دارند منحنی فوتبال اسپانیا در چند سال اخیر با منحنی بارسا و ستاره هایش نسبت مستقیم داشته .هر وقت آنها در اوج بودند اسپانیا هم و بر عکس .اما انتقادات به دل بوسکه از زمان چینش نفرات برای یورو و شکل گیری استایل تیمی تشدید پیدا کرد.اسپانیا با بکارگیری تیکی تاکای کاتالانی قرار بود کپی برابر اصلی از بارسا باشد اما شتر مرغی شد که نه شتر بود و نه مرغ .جمعی شد از چند دفاع و چند هافبک .
خبری از دو وینگر چپ و راستی که بارسا برای استفاده از همه نقاط زمین و باز کردن لایه های دفاعی حریف روی خط استفاده میکرد نبود( در همین بازی آخر وقتی در سی دقیقه وقت اضافه اسپانیا از دو بال خسوس و پدرو در طرفین استفاده کرد شکل تهاجمی تیم بهتر شد) قرار بود .اربلوا نقش دنی الوس را بازی کند .هرچه ژاوی تیم خودی ومقابل را به سمت چپ شیفت میداد و پاس ها را در فضای خالی راست برای اربلوا میفرستاد اما ....این کجا و آن کجا.
سیستمی که در ذهن دل بوسکه بود ۴-۲-۳-۱ است که در آن ژاوی مثلا پست ده را بازی میکند ژاوی سن و سالش گذشته ، تحرکش کم شده و ساکن بازی میکند .ژاوی در بازی با پرتغال عملا چسبیده و نزدیک به دو هافبک دفاعی تیم -ژابی و بوسکتس - حرکت میکرد گپ بین این سه هافبک وسه بازیکن جلویی اسپانیا را هافبک های پرتغال کاملا پر کرده بودند .
نگردو کاملا از جریان بازی خارج شده بود .اینستا و( فابرگاس بعد از ورودش به زمین ) با پر کردن این فضا میآمدند عقب میگرفتند ، میدادند و دومرتبه میگرفتند .ژاوی در بارسا هم عقب و ساکن بازی میکند و توان حمل توپ بشکل عمودی را ندارد اما در آنجا اولا تیم با یک هافبک دفاعی بازی میکند ثانیا سه هافبک تیم بشکل هرم معکوس در زمین قرار میگیرند و مهم تر از همه در آنجا مسی با سرعت و قدرت حمل توپش فضای یک چهارم ، یک سوم و یک چهارم میانی و دفاعی حریف را پر میکند .
نکته بعد نقش ژابی در تیم است .ژابی در رئال در نقش یک هافبک دفاعی با توجه به سن و سالش نه در نقش یک توپگیر که بیشتر در نقش یک طراح که از عقب زمین با پاس های طولی مستقیم و قطری بلندش دو بال تند و تیز تیم --رونالدو و دی ماریا ---را صاحب توپ و موقعیت میکرد ، شناخته شده ، در تیم دل بوسکه که نه بالی دارد و نه سرعت بالایی در نزد بازیکنان جلویی برای استفاده از پاس های پشت دفاع ، نقش ژابی محدود به چند پاس کوتاه ساده شده.
نکته دیگر اینکه دل بوسکه برای پست شماره نه ، در حالیکه همه تیمها حداکثر دو نفر را در تیم خود دارند ، او چهار نفر را با خود به جام آورده .نگردو ، یورنته ،تورس و فابرگاس .نگردو که اصلا در مسابقات تدارکاتی و بازیهای جام در ترکیب تیم قرار نگرفته بود به یکباره در حساس ترین بازی تورنمنت در ترکیب قرار گرفت عدم هماهنگی با یاران کناری اش در تیم کاملا مشهود بود.
گفته میشد نگردو بدلیل آشنایی بازی با خسوس در سویا که با هم کار ترکیبی را انجام میدهند در لیست مسافران قرار گرفته اما نکته جالب این بود که در بازی پرتغال ، دل بوسکه ، نگردو را از زمین بیرون آورد چند دقیقه بعد خسوس را وارد زمین کرد و از این دو در کنار هم استفاده نکرد .
یورنته هم که تاکنون برای تیم به میدان نرفته و شانس اینکه در فینال هم به میدان رود کم است .بجای یکی از این دو میتوانست یک بال سرعتی را به تیم اضافه کند که مانند دقایق پایانی بازی پرتغال قاتق نانش باشد و نه قاتل جان ضمن اینکه اسپانیا سرعت تیمی پائینی هم دارد.
تیم کنونی کلش روی کاکل اینیستا میچرخد اگر روزش بودکه خوب اگر نه که دلشان را بدست تقدیر و حوادث و اشتباهات حریف میسپارند و بس .به هر حال آنها در آستانه فتح یک سه گانه تاریخی هستند .
سه گانه ایی که میتواند پایان خوشی برای این نسل طلایی داشته باشد..شاید قلب مهربان دل بوسکه باعث شود خودش و تیمش تاریخ ساز شوند چه .فوتبال هم مثل زندگی خیلی جاها به قلب آدمها نگاه میکند نه به عملکردشان در میدان مبارزه .
ایتالیا ، فوتبال ، عشق ، پاستا و دیگر هیچ
ایتالیا را در این جام اگر بخواهیم در یک جمله کوتاه معرفی کنیم باید گفت سنت ایتالیایی +خرده مدرن اروپایی .سنت شان نه بخاطر دفاع معروفشان که بیشتر به دلیل حیله گری شان در فوتبال است .
مکار ترین تیم تاریخ فوتبال که استاد نتیجه گیری هستند.روح ویتوریو پوزو و انزو بیرزوت بر فراز آسمان کیف به پرواز درآمده .اگر رستاخیز مردگان میشد و بیرزوت جایی در وی .ای .پی ورزشگاه کیف مینشست ، احتمالا این تیم را در قامت تیم سال ۸۲ خود میدید که نم نمک بالا آمد و به یکباره --بنویسید پائلو روسی بخوانید ماریو بالوتلی --در هیبت سوپر استار و قهرمانش ظاهر شد.
مشکل این است اگر آنها را در دور مقدماتی حذف کردید که فبها وگرنه بعد از آن باید به ضرب ، ضربات پنالتی و وقت اضافه و کلی دنگ و فنگ دیگر از میدان بدرشان کنید که در بعد ملی و نه باشگاهی جان سخت و چغر هستند اما به عبارتی باید گفت ایتالیا مهد فوتبال است اگر همه مردم برزیل عاشق فوتبال هستند اما در مقابل ایتالیایهای خوش مشرب و شیرین سخن همه کارشناس و مفسر که جناب پراندلی باید از تفسیرهایشان کمی بیاموزد اگر انگلیس سازنده فوتبال بوده اما تاکتیک ها ، زیر و بم ها ، چم و خم ها ، دوز و کلک های فوتبال همه از ایتالیا آمده .
در روزگار فوتبال مدرن ۴-۲-۳-۱ و ۴-۳-۳ ،چنان از آستین شان ۳-۵-۲ زهوار دررفته و ۴-۴-۲ از مد افتاده را بیرون میآورند، دستی به سرو رویش میکشند و به خوردتان میدهند که نمیفهمی از کجا نوش جان کرده ایی .بیچاره آلمان های رو راست و ساده دل دو روز است دارند فکر میکنند از کجا خورده اند ، هنوز نفهمید اند .
یواخیم لوی ساده دل با آوردن تونی کروس و چسباندنش به پیرلو فکر کرد سورپرایز رو کرده اما هنوز سی ثانیه از بازی نگذشته بود که پیرلو و مربی و کل تیم فهمید. یک اشاره از پرااندلی ، یک ابرو از پیرلو و یک چشمک از ده روسی کافی بود تا تاکتیک تیم عوض شود .دقایق اولیه توپها به پیرلو نمیرسید .پیرلو فقط خودش را در زمین جا به جا میکرد و تونی کروس را مانند یک آواره سرگردان اینطرف و آنطرف بدنبال خود میکشید .تونی کروس که دید چیزی از این آدم عایدش نمیشود و بقولی جان به عزرائیل نمیدهد رفت راست و اوزیل برگشت سر جایش .پیرلو روباه تا سایه کروس را دور دید کیه لینی نفوذ کرده از چپ را راه انداخت و... باقی ماجرای گل اول .
لا مصب ها در زمین مسابقه با هم حرف هم نمیزنند فقط ایما است و اشاره .نکند حریف ایتالیا یی بداند .محال است در بازی به آنها رودست بزنی و غافلگیر شان کنی .فکرتان را میخوانند و فکرشان را نمیخوانی.هیچ بازیکنی در جهان ذهنیت بازیکن ایتالیا را در میدان مسابقه ندارد چون از کودکی اینطور پرورش میابند .مربیان آلمانی یا هلندی از سنین پایه ،آموزش های عملی اولیه فوتبال را به شکل آکادمیک به بچه ها یاد میدهند و کم حرف میزنند اما مربیان ایتالیایی بدلیل حراف بودنشان با بازیکن زیاد صحبت میکنند این میشود که آنها با ذهنیت قوی رشد میکنند و پخته میشوند .
اضافه کنید فرهنگ حیله گری که در خونشان است بازیکن بیست ساله شان مثل سی ساله در زمین عمل میکند.هیچوقت بهترین تیم تاریخ در رده ملی نداشته اند اما با همین تیمهای متوسط و نصف و نیمه شان بهترین نتایج را در تورنمنت ها گرفته اند اما حالا در فینال به پست بد تیمی خورده اند چون در کلک و حقه اسپانیا هم دست کمی ازآنها ندارد .خوراک اصلی ایتالیا در تورنمنت ها ، آلمان های صاف و صادق هست که همیشه سرشان را کلاه گذاشته و دست خالی روانه خانه شان کرده اند اما یک توصیه به اسپانیا.
مانند المانها زیاد روی پیرلو زوم نکنید که از اصل خودتان دور شوید گرچه بزرگترین نقطه قوت اسپانیا در چند سال اخیر این بوده که همیشه به فلسفه و سبک خودشان (مانند بارسا ) وفادار بودند و از آن فاصله نگرفته اند.
پیرلو از عقب بازی میکند وظیفه طراحی ،پشتیبانی و تدارکات را دارد و در حکم دیده بان تیم است در جنگ هم زدن پشتیبانی ، تدارکات و دیده بان ها کمی سخت تر از خط مقدم است .پیرلو نه یار گیری که باید کنترل و به نقاط کور زمین هدایت شود
آلمان ، مرا به خانه ام ببر
شیک ترین (نه بهترین ) تیم آلمان بعد از جنگ جهانی دوم حذف شد .حیف !
وقتی بعد از جنگ جهانی دوم سپ هربرگر چند تا جوان را از زیر خرابه های آلمان با خود جمع کرد و به سوئیس برد کمتر کسی فکر میکرد این تیم چیزی شود بخصوص که دور مقدماتی هم شکست سنگینی را از مجارستن متقبل شد اما وقتی کم کم پرچم ها بالا رفت و حس ناسیونالیستی و غرور از دست رفته ملی در آلمانها گل کرد و یادشان آمد برای خودشان ملتی هستند ، رفتند و رفتند تا فینال مسابقات تا در آنجا بهترین تیم تاریخ مجارستان را شکست بدهند و جام را به آلمان بیاورند .
سالها گذشت تا دست بر قضا آلمان میزبان مسابقات شد .در دور مقدماتی وقتی در مقابل نیم پاره شرقی خود قرار گرفتند ، شرقی ها که از آنسوی دیوار برلین می آمدند چنان از همسایه خود خشمگین بودند که آنها را در نزد چشمان هوادارانشان .شکست دادند .اما روی نیمکت آلمان پیر کار کشته ایی بنام هلموت شوئن قرار داشت که با ستارگانی همچون بکن بائر و گرد مولر ودر کنار آن با برجسته کردن روحیه ناسیونالیستی ، تیم را آرام آرام بالا کشید.تیم رفت و رفت تا نیمه نهایی رو در روی بهترین تیم تاریخ لهستان با ستارگانی همچون یان توماژوفسکی ، دینا، ژرماخ و لاتو ( رئیس فدراسیون فعلی لهستان ) قرار گرفت .
در آن عصر بارانی تابستان ، بارش باران به مدد یاران بکن بائر آمد تا گل اوورات آنها را از باتلاق فرانگفورت نجات دهد دیداری که در آن لهستان مستحق شکست نبود در فینال مسابقات جایی که در آن بهترین تیم تاریخ هلند ، رینوس میشل ،کرویف و یارانش مغلوب تیز هوشی شوئن و گرد مولر شدند. باز هم سالها گذشت تا در زمانه ایی که دیوار برلین در حال فرو ریختن بود به رهبری مردی بنام بکن بائر بازیکن آنروز و مربی امروز و ماتیوسی که درآن بازیها پست هافبک میانی را تعریفی دوباره کرد ، در سرزمین ایتالیا ،دوباره بعد از چهار سال کشمکش در فینال روبروی بهترین تیم تاریخ آرژانتین (با اغماض )-مارادونا و یارانش -قرار گرفت و آن پنالتی دریاد ماندنی برمه که گوچه آه هر چه کش آورد نتوانست به توپ برسد آنروز هم ژرمن ها سرمست از فروپاشیدن دیوار ها یکبار دیگر غرور ملی خود را به رخ دنیا کشیدند .
اما اینبار شیک ترین تیم آلمان این غرور و حس ناسیونالیستی را با خودش به همراه نیاورده بود در وقت سرود ملی زمانی که یازده ایتالیایی به همراه بالوتلی با خشم و غرور سرود خود را فریاد میزدند در آنسوی خط دورگه های خاموش حس رخوت را به تیم انتقال میدادند .حتی زمانی که دو گل عقب افتادند اگر آلمان ، آلمان همیشگی بود قادر به جبران بود اما روحیه مبارزه طلبی و جنگجویی در تیم دیده نمیشد از طرف دیگر از چند روز قبل که پروژه ایتالیا هراسی در اردوی آلمان کلید خورده بود ، لو را وادار به انجام بزرگترین اشتباه مربی گری اش کرد .
لو که در این چهار سال کاملترین و دینامیکترین ۴-۲-۳-۱ دنیا را به همراه رئال مادرید ارائه کرده بود در بزنگاه سرنوشت برای از کار انداختن پیرلو دست به ترکیب تیمش زد و با بازی دادن به تونی کروس که سایه به سایه پیرلو حرکت میکرد عملا تیمش را از وینگر راست محروم کرد و این یعنی رشته شدن بافته های چهار ساله و دور شدن از فلسفه و مرام تیمی که چهار سال برایش زحمت کشیده بود .
لو مجبور شد در زمان حمله خدیرا و بو تنگ را از راست رو به جلو فرا خواند اما نه بواتنگ قادر به پیشروی و پیروزی در نبردهای یک به یک در مقابل کیه لینی بود و هم اینکه متمایل شدن خدیرا به راست ، وسط زمین آلمان را خالی و محل جولانگاه هافبک های ایتالیا کرد شواینی دفرمه هم قادر به یارایی تیمش نبود .هر دو گل را آلمان از فضای خالی راست و وسط خورد .اگر لو بجای فرستادن توپ های بلند بی فایده به عمق با دو بال کلاسیک از دو طرف به دفاع ایتالیا فشار میآورد ، آن دفاع بازشدنی بود .
لو در حساسترین لحظه مربی گری اش کم آورد .لو اگر چه مربی خوبی است و فوتبال را خوب میفهمد اما المانها به یک مربی شجاع تر ،کاریزماتیک تر و پراگماتیک تر مانند یورگن کلوپ نیاز دارند تا شور و هیجان و احساس را به نیمکت آنها منتقل کرده و دو و سه سالهای اخیرشان را تبدیل به یک کند از نسل شواینی و لام گذشت اما باید نسل اوزیل و خدیرا و کروس و مولر و جوانان دورتموندی جامی را برای آلمان به ارمغان آورند
تابستان بی انتها
قصه این جام و تابستان بی انتهای ما هم به آخر رسید همین دیروز بود که در حال شمارش روزشمار جام بودیم و دلمان تاپ تاپ بازی روسیه و چک را میزد..روزها شب شد و شب روز چقدر زود گذشت. اما در فوتبال دیدن بعضی ها یمان مانند روسیه بودند .بکوب روزهای اول جام را مشغول دیدن و خواندن بودیم .
از تفسیرهای قبل از بازی و بعد از بازی گرفته تا تحلیل های روزنامه ها و سایت های مختلف داخلی و خارجی اما بعد از چند روز یکدفه کم آوردیم و بریدیم یا با دیدن بازیهای اول ، فوتبالها به دلمان نچسبید و مثل روزهای اول پیگیرنبودیم .بعضی یمان مانند آلمان بودیم خیلی خوب جلو آمدیم اما در حساس ترین بازی چرت مان گرفت و خواب رفتیم وقتی بیدار شدیم که کار از کار گذشته بود و داور سوت پایان را زده بود بعضی یمان مثل ایتالیا بودیم آرام آرام نگاه میکردیم .
از صبح به فکر شب و بازیهای امشب نبودیم .شب که میشد کارهایمان را انجام میدادیم و سر ساعت بازی سراغ تلویزیون میرفتیم کاری به تفسیرقبل و بعد و ورفتن با کامپیوتر هم نداشتیم بلافاصله خواب میرفتیم و انرژیمان را برای فردا ذخیره میکردیم اما از طرف دیگر مدل های دیدنمان هم با هم فرق داشت بعضی یمان تنهایی میدیدم که کسی مزاحمان نشود تا با دقت نگاه کنیم و گوش دهیم تا چیزی یاد بگیریم بعد از بازی هم میخواندیم و مینوشتیم .بعضی یمان با دوست و آشنا ، فامیل و در و همسایه تماشا کردیم .کری خواندیم و بعد از گلها از سر و کول هم بالا رفتیم و در سر و کله هم زدیم بعضی یمان در مکان های عمومی ، رستوران و بار و پارک با جمع زیادی از آدمها نگاه میکردیم که حسابی حال میداد یا در سایت های اجتماعی عضوشدیم و در این دو جا .دوستان زیادی پیدا کردیم شماره دادیم و شماره گرفتیم .ای دی دادیم و ای دی گرفتیم .اد شدیم و اد کردیم .مسیج و اس ام اس دادیم و گرفتیم اما گروه آخری هم داشتیم آنهائیکه گرفتار درس ومشق بودند یا گرفتاریهای زمانه و مشکلات زندگی فرصت تماشای یک مسابقه فوتبال را از آنها گرفته بود شاید در میان همین گروه بعضی از ما با دیدن فوتبال برای نود دقیقه هم سعی میکرد همه مشکلات را فراموش کنیم و با این رویای بی انتها خودمان و قلبمان را التیام بخشیم با زخمهایی که از این روزگار نامروت بر دل و جانمان باقی مانده .فوتبالی ها دوره های مختلف زند گی شان را با همین جامهای جهانی ، جام ملتهای اروپا ، جام ملتهای آسیا و ... بیاد میآورند .
سالهای دیگر که جستجو میکنیم نوجوانی ، جوانی یا میانسالگی مان را از از پس خاطرات و سالهای از دست رفته زندگی ، بیاد می آوریم روزهایی را که دیگر تکرار نخواهد شد. افسوس میخوریم و حسرتی که گر میگیرد و جانمان را آتش میزند بیاد می آوریم همه چیز را همه کس را ، من و ما را با زخمی بر تن ، با زخمی بر دل