مرکز بینالمللی زندگینامهها ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) واقع در کمبریج [که البته این روزها اعتبارش بدلایلی کاسته شده] بهمراه موسسهی معتبر زیستنگاری آمریکا ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) هر 5 سال از میان 5000 نفر از مردان علم که عمر خود را وقف علم و ترویج آن کرده و در رشد و تعالی انسانها نقش برجستهتری داشتهاند ، پس از مراحلی تنها یک نفر را بعنوان "مرد علمی سال" برمیگزینند و لوحه و جایزهی خاص خود را به وی تقدیم میدارند
22 سال قبل در سال 1990 ، پروفسور محمود حسابی ، پدر علم فیزیک و بنیانگذار دانشگاه تهران و بسیاری از موسسات علمی - تحقیقاتی ایران بوسیلهی این دو موسسه بعنوان مرد علمی سال 1990 برگزیده شد که موجی از خوشحالی در فضای محافل علمی کشور ایجاد کرد
تصویر روی جلد ماهنامهی دانشمند آن زمان (شمارهی 331) اینجانب
اما سردبیر در مقدمهی همان نسخه به نکتهای تاملبرانگیز پرداخت که البته همچنان هم با گذشت بیش از دو دهه در جامعهی ما دیده و لمس میشود و شاید دلیل اصلی عقب ماندگی کشور ما در علوم پایه را بتواند بخوبی توضیح دهد
وی تحصیلات دانشگاهی خود را رشتههای علمی گوناگون از قبیل ادبیات ، پزشکی ، معدنشناسی ، ریاضیات ، برق ، فیزیک و... به سرانجام رسانده بود باوجود اینکه رفاه و اعتبار غیر قابل گذشتی در مغربزمین برای خود داشت با اینحال ، این آزادمرد همان کسی است که آن دوران جهل و بیسوادی ایران و ایرانیان ، بنا به روحیهی میهنی و نوعدوستی با بازگشت خود به ایرانی که در میان دو جنگ جهانی و فاقد کمترین زیرساختهای قابل تصور بود ، با بنیان نهادن دانشگاه و مراکز علمی-پژوهشی و جذب و پرورش اساتید صاحب فن ، تدریجا اسباب بیداری این ملت را از آن رخوت و خفتگی طولانی رقم زد
جهت تاسیس دانشگاه تهران با وساطت یکی از دوستان وقت ملاقاتی از وزیر معارف وقت گرفتم، پس از توضیح طرح، وزیر معارف از من پرسید: «دانشگاه بسازید که چه بشود؟» من عرض کردم: «دکتر و مهندسها که برای تحصیل به فرنگ می روند را در مملکت خودمان تربیت کنیم.» و او پاسخ داد: «تربیت دکتر و مهندس برای ما صد سال زود است.» متاثر از کوته فکری وزیر معارف از دفتر وزیر خارج شدم، دوستی که آزردگی مرا دید برای تسلی خاطر گفت من میتوانم از رضا شاه برایت وقت ملاقات بگیرم. وقت ملاقات با رضا شاه تعیین شد، برای او طرح تاسیس دانشگاه تهران را شرح دادم و شاه پرسید «که چه شود؟» عرض کردم به جای آنکه جوانان ما به فرنگ بروند در مملکت خودمان دکتر و مهندس آموزش دهیم و رضا شاه باز پرسید «که چه شود؟» و عرض کردم: «این جادهها و راه آهن را آلمانها می سازند مهندسین خودمان بسازند و ...» رضاشاه بسیار استقبال کرد و گفت بروید طرحتان را بنویسید به مجلس می گویم رای بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه کردم. فردای آن روز از دربار به در خانه ام آمدند، تعجب کردم که با من چه کار دارند، دیدم یکصد هزار تومان پول فرستاده اند که اعلیحضرت فرموده اند، کارتان را شروع کنید و طرح تان را نیز بنویسید. این همان مبلغ خرید زمین دانشگاه تهران بود و کار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد.
روانش شاد