نمی دونم از کجا و چگونه شروع شد ولی حالا اتفاق افتاده و من در داخل این گردابی که تاکنون آنرا تجربه نکرده بودم و حتی به ان اعتقاد هم نداشته بودم افتاده ام و هر چه بیشتر برای رهایی از این مشکل تلاش می کنم خودم را بیشتر درگیر ان می بینم نمی دونم باید چه کنم تا کنون خود را اینگونه اسیر و درمانده ندیده بودم ماجرا از روزی شروع شد که برای طرح ملی ....... که در آبان ماه اجرا شده شروع شد در ابتدای امر برای ما کلاسهای توجیهی این طرح را برگزار کردند که یکی از اساتید به ما می گفت برای خیلی از افراد این طرح می تواند مبدا تاریخ زندگی اون فرد شود و تمام دوران زندگیش را براساس ان معیار قرار دهد مثلا بگویید دو سال بعد از این طرح ولی من همیشه به این حرف می خندیدم ولی حالا با تمام وجود به این حرف رسیدم
بعد از اتمام کلاسها و اغاز مرحله اصلی طرح من برای اولین بار بعد از محیط دانشگاه پا به محل کاری گذاشتم که در ان علاوه بر اقایان خانمها هم حضور داشتند من همیشه سعی نموده ام از ارتباط برقرار کردن با دخترها حتی بعنوان سلام و احوالپرسی دوری کنم بطوری که در مدت چهار سال درس خوندنم حتی اسم و یا چهره همکلاسیهای دختر را نمی شناختم اما در این طرح مجبور به برقرای ارتباط کاری نزدیکتری با آنها شدم در روزهای اول هیچ گونه توجهی به محیط اطراف خود نداشتم اما از وقتی که مستقیما در چشمهای او نگاه کردم نا خود اگاه نمی دانم بر من چه گذشت که اینگونه بی قرار گشته ام نمی دونم این چه احساسی است که من دارم اون را تجربه می کنم همیشه فکر می کردم عشق و عاشقی توی فیلمهاست و لیلی و مجنون ما داستانهاست اما از اون روز دیگه نظرم عوض شده به هر کجا نگاه می کنم او را می بینم هر لقمه غذا به سختی از گلویم پایین می رود و همیشه به فکر او هستم اینقدر در این فکرهستم و غذایم کم شده که خانواده ام فکر می کنند من معتاد شده ام ودایم به من طعنه می زنن نکنه معتاد شده ای
اما من چه کنم که حتی جرات بیان کردن حرفهای درون فکر و ذهنم را ندارم بدتر از همه حتی نظر اون را هم در مورد خودم نمی دونم حتی هیچ چیز کوچکی در مورد خودش خانواده اش و یا اینکه اصلا نامزد دارد یا نه اصلا موندم چی کار کنم از وقتی هم کارم تموم شده و دیگه اون را ندیده ام حالم بدتر شده است نمی دونم باید چی کار کنم اینها را اینجا نوشتم تا کمی از فشارهای درونیم کم شود الان نزدیک دو هفته است شب ها موقع خواب تا گریه نکنم خوابم نمیبره الان تمام صفحه کلید هم از اشکهایم خیس شده است اصلا نمی دونم چی کار کنم لطفا راهنمایی ام کنید