تبلیغات :
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 95 از 109 اولاول ... 4585919293949596979899105 ... آخرآخر
نمايش نتايج 941 به 950 از 1081

نام تاپيک: میزگرد علمی-فلسفی

  1. #941
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    من هر چی تایپیک های قبل رو خوندم ندیدم کسی اثبات عدم ازلی بودن جهان رو کرده باشه در مورد ازلی بودن جهان نظریه هم وجود داره شما چطور می گید محال؟ و جهان حادث؟
    شما اگر میشه اثبات حادث بودن دنیا رو بگین ترجمش کنیم بفرستیم برا این دنشمندایی که میگن جهان ازلی


    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    نظريه جهان ازلي عليه بيگ بنگ
    نوشته : سليمان فرهاديان

    نظريه اي كه چند سال اخير ابراز شده بيان مي دارد كه احتمالا فضا و زمان پس از انفجار بزرگ Big Bang آغاز نشده است بلكه فضا و زمان هميشه وجود داشته است و يك چرخه بي پايان از انبساط و انقباض را انجام مي دهد.

    پاول استينهارت ، فيزيكدان دانشگاه پرينستون و نيل توروك از دانشگاه كمبريج دو دانشمندي هستند كه اين نظريه را ابراز كرده اند. طبق اين نظريه در هر چرخه جهان از ماده داغ و چگال انباشته مي شود و پس از آن مرحله انبساط را آغاز مي كند كه در طي آن جهان سرد مي شود. تا اينجاي كار همه چيز شبيه تصوير ارائه شده از نظريه انفجار بزرگ است. بعد از گذشت 14 ميليارد سال انبساط جهان شتاب بيشتري به خود مي گيرد. البته مشاهدات تجربي مويد اين نظريه مي باشد. بعد از گذشت تريليون ها سال ماده به طور كامل منتشر شده و به حداكثر انبساط خود مي رسد. تابش نيز در سرتاسر جهان پراكنده مي شود و بدين ترتيب مرحله انبساط جهان متوقف مي شود. در مرحله بعد يك ميدان انرژي ، ماده و تابش هاي جديدي توليد مي كند و بنابراين اين چرخه مجددا شروع مي شود.

    اين تئوري جديد پاسخ هاي محتملي را براي چندين مسئله كه مدت هاي مديدي در زمينه انفجار بزرگ در ذهن دانشمندان وجود داشت ؛ پاسخ مي گويد. نظريه انفجار بزرگ طي چند دهه گذشته نظريه غالب در زمينه كيهان شناسي به شمار مي فت. از جمله پرسش هايي كه در نظريه انفجار بزرگ بدون پاسخ مانده است مي توان به پرسش زير اشاره كرد :

    "چه چيزي براي اولين بار منفجر شده و چگونه قبل از آغاز زمان آن چيز وجود داشته است؟"

    استينهارت ، استاد فيزيك كه از جمله ارائه دهندگان اين نظريه مي باشد در اين زمينه مي گويد : " اين نظريه نيز تفسير هاي موفقيت آميزي در مورد جهان هستي ارائه مي دهد و همانند نظريه انفجار بزرگ ، قادر به توجيه شرايط موجود مي باشد ؛ اما نكته قابل ذكر آن است كه شواهد قاطعي در دست نيست كه بيان كند كداميك از اين نظريه ها صحيح است."

    وي در ادامه مي افزايد " "در اين مرحله من نمي توانم هيچ كدام از اين نظريه ها را رد كنم. چيزي كه براي من جالب است اين است كه ما در حال حاضر دو نظريه داريم كه از جهات بسياري با يكديگر فرق اساسي دارند و ما احتمالا تا چند سال آينده مي توانيم به طور تجربي صحت و سقم اين دو نظريه را بررسي كنيم ." نظريه انفجار بزرگ حدودا 60 سال پيش ارائه شده است و در طي اين مدت براي آنكه بتواند مشاهدات تجربي را به نحو شايسته اي توجيه كند ؛ تغييراتي در آن صورت گرفته و تا حدودي توسعه يافته است. يك عنصر بسيار اساسي كه در دهه 1980 به اين نظريه افزوده شده است مفهوم "تورم" است .

    مفهوم تورم بيانگر دوره انبساط بسيار سريع است كه در خلال اولين ثانيه هاي بعد از انفجار بزرگ روي داده است. دوره تورم براي تشريح وضعيت يكنواختي و همگوني جهان كه توسط ستاره شناسان مشاهده شده عنصري مهم است . اين مفهوم ضمنا مي تواند توجيه كننده نحوه تشكيل كهكشانها باشد. اين دانشمندان بعد ها مجبور شدند تا به نظريه انفجار بزرگ مفهوم "انرژي سياه" را نيز بيافزايند. به اين دليل مفهوم انرژي سياه به نظريه انفجار بزرگ اضافه شده است كه توجيه گر مشاهدات جديدي باشد كه بيان مي دارد انبساط جهان شتاب بيشتري به خود گرفته است .

    در تئوري جديد صحبتي از تورم و انرژي سياه به ميان نمي آيد و اين دو مفهوم با ايده ميدان انرژي جايگزين شده است. بر طبق اين نظريه ميدان انرژي در حال نوساناست و بدين ترتيب زماني باعث انبساط جهان و زماني ديگر باعث ركود مي شود. در عين حال اين نظريه تمام پديده هايي كه اخيرا مشاهده شده اند را به همان خوبي نظريه انفجار بزرگ توجيه كند.

    استينهارت كه يكي از پيشگامان ارائه تئوري تورم است در اين زمينه مي گويد : " از آنجايي كه نظريه جديد به مفروضات كمتري نياز دارد ، استفاده از آن آسانتر به نظر مي رسد." حسن ديگر اين نظريه اين است كه مي تواند بدون افزودن مفروضات بيشتري به آن آينده جهان را پيش بيني كند. اين نظريه مي گويد جهان چرخه هاي مشخصي را طي مي كند كه هر كدام از آنها ممكن است تريليون ها سال طول بكشد اما در مقابل نظريه انفجار بزرگ مفهوم تورم نمي تواند آينده دراز مدت جهان را پيش بيني كند . همانگونه كه مفاهيمي همانند انرژي سياه و تورم به طور غير مترقبه مطرح مي شوند ؛ مي توان مفهوم ديگري را نيز به آنها اضافه نمود تا نحوه انبساط را به گونه ديگري توجيه كند در عين حال مدل چرخه اي حاوي چندين مفهوم جديد است كه توروك و استينهارت در طي چند سال گذشته به همراه دنشجويان پرينستون و همكارانشان از دانشگاه پنسيلوانيا و موسسه مطالعات پيشرفته ارائه داده اند. جرميا استريكر استاد اختر فيزيك پرينستون و استاد پروازي اختر فيزيك و فلسفه عملي كمبريج در اين زمينه مي گويد : "اين تحقيقات كه به وسيله پاول استينهارت و نيل توروك انجام گرفته بسيار غير مترقبه و جالب است. اين ايده جديد و بزرگ طي دو دهه گذشته در زمينه هستي شناسي منحصر به فرد است. سر مارتين ريز از محققين انجمن سلطنتي كمبريج خاطر نشان مي سازد كه خواص كليدي و مهم مفاهيم فيزيكي مربوط به جهان در حال انبساط ، همچنان در حد حدس و گمان باقي مانده است و تاكنون مشاهد ه اي يا آزمايش تجربي كاملا آنها را تائيد نكرده است. ريز در ادامه مي افزايد : " در طي 20 سال گذشته نظريات بسيار زيادي ارائه شده است.استينهارت و توروك نيز حدسيات جديدي را كه مبتني بر تصورات است ارائه داده اند. كار آنها تاكيدي است بر اين مطلب كه ما بايد بعضي از مفاهيم روزمره فيزيكي كه براي ما عادي و معمولي است را كنار بگذاريم. به عبارت ديگر ما براي اينكه پيشرفت هاي جديدي را شاهد باشيم لازم است از مفاهيم روزمره فضا و زمان چشم پوشي كنيم.

    نظريه چرخه اي جهان بيانگر تركيبي از مفاهيم استاندارد فيزيك و ساير مفاهيم پيشرفته فيزيكي است ، كه نشان دهنده تلاش هاي مجدانه فيزيكدانان براي توسعه يك تئوري فراگير است كه شامل تمام ذرات و نيرو هاي فيزيكي شناخته شده مي باشد. گرچه اين نظريات از رياضيات پيشرفته اي استفاده مي كنند ؛ اما در عين حال مي توانند تصويري از نظريه چرخه اي جهان رانيز ارائه كنند.

    براساس اين تئوري ها جهان بايد شامل دو صفحه موازي بسيار بزرگ باشد. براي تجسم بهتر ، دو صفحه كاغذ را كه فاصله آنها بسيار بسيار كم است ؛ را در نظر بگيريد. اين فاصله به عنوان يك بعد ديگر يا بعد پنجم عمل مي كند كه البته تشخيص آن بطور عملي براي ما دشوار است. در مرحله اي از زمان كه ما در آن بسر مي بريم ، صفحات در تمام جهات منبسط مي شوند و تمام جرم و انرژي را كه دارند در جهات مختلف منتشر مي كنند. بعد از گذشت تريليون ها سال ، وقتي كه جهان از جرم و انرژي خالي شد ؛ وارد مرحله اي جديد مي شود . در اين مرحله كه "ركود" ناميده مي شود ؛ انبساط متوقف مي شود و در عوض صفحات شروع به حركت به سمت يكديگر مي كنند؛ و بدين ترتيب بعد پنجم دچار انقباض مي شود. هنگامي كه صفحات منقبض مي شوند كم كم به يكديگر نزديك مي شوند تا در نهايت با يكديگر برخورد كنند. اين برخورد باعث مي شود كه اين صفحات انباشته از ماده چگال شوند و دماي آنها به طور غير منتظره اي بالا رود. اين قسمت پيش بيني ها با مفاهيم ارائه شده توسط مفهوم انفجار بزرگ همخواني دارد. وقتي كه مجددا اين صفحات از يكديگر دور مي شوند بار ديگر انبساط آغاز مي شود . نكته قابل ذكر آن است كه اين صفحات كه در مورد آنها صحبت شد ؛ جهان هاي مختلف و موازي يكديگر نيستند ؛ بلكه در حقيقت قسمت هاي مختلفي از يك جهان هستند. يك قسمت از اين جهان يا يك صفحه شامل تمام ماده معمولي است كه ماهيت آن براي ما آشناست و صفحه ديگر شامل چيزي است كه براي ما ناشناخته است". استينهارت در ادامه مي گويد :

    چيزي كه جرم سياه ناميده مي شود و عقيده بر آن است كه قسمت عمده جهان را تشكيل مي دهد در اين قسمت از جهان قرار دارد. بر هم كنش اين دو صفحه فقط براساس جاذبه گرانشي است ؛ يعني اجرام موجود در يك صفحه جاذبه شديدي به اجرام صفحه مقابل وارد مي كنند . استينهارت مي گويد : حركت و خواص اين صفحات از مفاهيم رياضي كه براي بيان آنها به كار گرفته شده است ؛ ناشي مي شود. اين امر برخلاف مفهوم انفجار بزرگ است كه مفهوم انرژي سياه بعدا به آن اضافه شده است تا بتواند مشاهدات تجربي را توجيه كند.

    استينهارت و توروك مشغول تعديل و تكميل اين نظريه هستند و در جست و جوي مفاهيم نظري و تجربي مي باشند كه نشان دهنده برتري يكي از اين نظريات بر ديگري باشد. آنها مي گويند : ما مي دانيم كه با مشاهدات دقيق تري كه در دهه هاي آينده و يا حتي در سال هاي آينده انجام مي گيرد شما مي توانيد به صحت و سقم اين نظريات پي ببريد. اينها موقعيت هاي جالبي است كه ما را به سوي خود جذب مي كند . ممكن است به نظر شما يكي از اين نظريات از نظريه ديگر جالبتر باشد ؛ اما به نظر من طبيعت بهترين داور است و مي تواند بگويد كدام نظريه صحيح و كدام غلط است.
    این از دیدگاه علوم تجربیه. اینجا میزگرد فلسفیه. هرچند من خودم معتقدم درستش اینه که اینجور بحثها رو از همه جوانب بررسی کرد (فلسفی، علوم تجربی، ...)
    اما درباره این مطلبی که گذاشتی. ایجاد شدن فضا و زمان کمی پس از بیگ بنگ هم هنوز نظریه معتبریه و به عبارت دیگه این موضوع از دید تجربی مورد اختلافه و نمیشه به این نتایج و نظریات اعتمادی کرد.

  2. #942
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    این از دیدگاه علوم تجربیه. اینجا میزگرد فلسفیه. هرچند من خودم معتقدم درستش اینه که اینجور بحثها رو از همه جوانب بررسی کرد (فلسفی، علوم تجربی، ...)
    اما درباره این مطلبی که گذاشتی. ایجاد شدن فضا و زمان کمی پس از بیگ بنگ هم هنوز نظریه معتبریه و به عبارت دیگه این موضوع از دید تجربی مورد اختلافه و نمیشه به این نتایج و نظریات اعتمادی کرد.
    اشتباه نشه!
    اینجا میزگرد علمی-فلسفیه
    البته موضوع بحث بیگ بنگ و... نیست
    دانیال خان شما سوال زیر رو جواب بده و وارد حاشیه نشو :
    بیایید فرض را بر این بگذاریم که برهان علیت درست باشد و هر چیزی علتی دارد که آن علت هم خود معلول علتی دیگر است و سرچشمه همه این زنجیره های علت و معلولی به چیزی ختم می شود به نام علت العلل. فرض کنیم علت العلل هم همان خدا است.

    حالا فرض کنید یک انسانی یک چیزی اختراع کرده که اگر به او سلام بدهی، سلام می دهد و اگر از او خداحافظی کنی، از تو خداحافظی می کند. اگر به او فحش بدهی، فحش می دهد.
    حالا شما صبح اول صبح بیدار می شوی و به او سلام می دهی و او نیز به تو سلام می دهد.
    شما سلام دادن اون چیز رو به خودتون معلول می دونید درسته؟ علت سلام دادن اون چیز به شما چیست؟

  3. #943
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    من اون سوال رو خونده بودم, به سوال کننده توصیه میکنم خودش یه بار دیگه سوالش ر بخونه اگه خودش متوجه شده چی پرسیده واسه ما هم توضیح بده

  4. #944
    داره خودمونی میشه MostafaMohammadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    ارهحشیب، ارسبر
    پست ها
    180

    9

    من اون سوال رو خونده بودم, به سوال کننده توصیه میکنم خودش یه بار دیگه سوالش ر بخونه اگه خودش متوجه شده چی پرسیده واسه ما هم توضیح بده
    danial_848 من به توصیه شما عمل کردم و یک بار دیگه مسئله ام رو خوندم و خودم متوجه شدم چی گفتم ولی چون بعضی مواقع پیش میاد آدم یک چیزی بگه و برای خودش مفهوم باشه برای دیگران مبهم، از یه شخص ثالتی که اتفاقی در منزل ما مهمان است و هیچ ایده ای از موضوع بحث ما هم ندارد خواستم تا اون مسئله رو بخونه و اگه ابهامی درش میبینه بگه، ایشون هم ادعا کرد که منظور جملات رو می فهه و ابهامی نمی بینه، من همچنان ازش خواستم نظرش رو درباره سوال بگه و ایشون نظرش رو هم گفت و من با شنیدن نظرش اطمینان حاصل کردم که ایشون کاملا منظور مسئله رو فهمیده.
    خلاصه اینکه من تلاش کردم ابهامات مسئله خودم رو بفهمم ولی نتونستم، میشه راهنمایی ام کنید که دقیقا از کدوم قسمت اش به بعد مسئله گنگ شده و دیگران متوجه نمی شوند؟ اینطوری من بهتر می تونم ابهامات رو واضح کنم تا بشینم و هر قسمت سوال رو دانه به دانه توضیح بدم.
    1. بیایید فرض را بر این بگذاریم که برهان علیت درست باشد
    2. و هر چیزی علتی دارد که آن علت هم خود معلول علتی دیگر است
    3. و سرچشمه همه این زنجیره های علت و معلولی به چیزی ختم می شود
    4. به نام علت العلل. فرض کنیم علت العلل هم همان خدا است.
    تا اینجا که اصولا حرف جدیدی زده نشده و به نظر خودم گنگ نیست.
    1. حالا فرض کنید یک انسانی یک چیزی اختراع کرده
    2. که اگر به او سلام بدهی، سلام می دهد و اگر از او خداحافظی کنی، از تو خداحافظی می کند. اگر به او فحش بدهی، فحش می دهد.
    3. حالا شما صبح اول صبح بیدار می شوی و به او سلام می دهی و او نیز به تو سلام می دهد.
    4. شما سلام دادن اون چیز رو به خودتون معلول می دونید درسته؟
    5. علت سلام دادن اون چیز به شما چیست؟
    Last edited by MostafaMohammadi; 17-09-2011 at 12:08.

  5. 2 کاربر از MostafaMohammadi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #945
    داره خودمونی میشه legend.seeker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2011
    پست ها
    51

    پيش فرض

    این از دیدگاه علوم تجربیه. اینجا میزگرد فلسفیه. هرچند من خودم معتقدم درستش اینه که اینجور بحثها رو از همه جوانب بررسی کرد (فلسفی، علوم تجربی، ...)
    اما درباره این مطلبی که گذاشتی. ایجاد شدن فضا و زمان کمی پس از بیگ بنگ هم هنوز نظریه معتبریه و به عبارت دیگه این موضوع از دید تجربی مورد اختلافه و نمیشه به این نتایج و نظریات اعتمادی کرد.
    شما ميگي ماده محال ازلي باشه و حادث شده وقتي در مورد ماده حرف ميزنيم علم صلاحيت برسي اين موضوع رو دارا ميشه
    تحقيقات در مورد ماده بر مي گرده به علوم تجربي
    فلسفه اي که من قبول دارم ضد علم نيست با علم جلو ميره
    ممنون ميشم از راه فلسفي اثبات کنين ماده نمي تونه ازلي باشه چون قبل از اینکه علم هم در این زمینه دخالت کرده باشه اکثریت فلاسفه به ازلی بودن ماده اعتقاد داشتن
    نظريه بيگ بنگ هم نميگه جهان از هيچي بوجود اومده وماده ازلی نیست بیگ بنگ تولد کائات نه ماده

    خلاصه حرف من اينه شما وقتي حادث بودن ماده رو پيش فرض قرار ميدين بايد امکان نظريه هاي ديگه رو رد کنين

  7. 2 کاربر از legend.seeker بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #946
    آخر فروم باز Haj_Amoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    پادشاهی قدسی اخوت برحق
    پست ها
    1,554

    پيش فرض

    بیایید فرض را بر این بگذاریم که برهان علیت درست باشد و هر چیزی علتی دارد که آن علت هم خود معلول علتی دیگر است و سرچشمه همه این زنجیره های علت و معلولی به چیزی ختم می شود به نام علت العلل. فرض کنیم علت العلل هم همان خدا است.

    حالا فرض کنید یک انسانی یک چیزی اختراع کرده که اگر به او سلام بدهی، سلام می دهد و اگر از او خداحافظی کنی، از تو خداحافظی می کند. اگر به او فحش بدهی، فحش می دهد.
    حالا شما صبح اول صبح بیدار می شوی و به او سلام می دهی و او نیز به تو سلام می دهد.
    شما سلام دادن اون چیز رو به خودتون معلول می دونید درسته؟ علت سلام دادن اون چیز به شما چیست؟
    درود.

    تردید دارم اونچه که خواهم نوشت، پاسخ پرسش شما باشه، ولی حداقل سبب میشه توضیح احتمالی تکمیلی تون، سوال مسئله رو روشن‎تر کنه.

    سازنده‎ی این چیز، سازوکاری درونش گذاشته که در برابر تغییری بیرونی با عنوان انتشار موجی صوتی با فرکانس‎های صوت‎های سلام، خداحافظ و فحش تغییری به همون صورت رو ایجاد می‎کنه. در مثالی که شما زدید زنجیره‎ی ساده‎ای از علت‎ها به این شرح می‎تونه باشه: بیدار شدن من -> سلام کردن -> دریافت امواج صوتی توسط گیرنده‎ی اون چیز -> تشخیص این موج توسط شاید یه ترانزیستور ---> ... تا انتها.

    خب، حالا، پیچیدگی، ابهام، اشکال یا تضاد این پرسش با مفهوم علت، معلول، علت نخستین یا چنین چیزهایی چیه؟! من نمی‎دونم! شما شرح دهید.

  9. این کاربر از Haj_Amoo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #947
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    بیایید فرض را بر این بگذاریم که برهان علیت درست باشد و هر چیزی علتی دارد که آن علت هم خود معلول علتی دیگر است و سرچشمه همه این زنجیره های علت و معلولی به چیزی ختم می شود به نام علت العلل. فرض کنیم علت العلل هم همان خدا است.
    تعریف به کل غلط

    حالا فرض کنید یک انسانی یک چیزی اختراع کرده که اگر به او سلام بدهی، سلام می دهد و اگر از او خداحافظی کنی، از تو خداحافظی می کند. اگر به او فحش بدهی، فحش می دهد.
    حالا شما صبح اول صبح بیدار می شوی و به او سلام می دهی و او نیز به تو سلام می دهد.
    شما سلام دادن اون چیز رو به خودتون معلول می دونید درسته؟ علت سلام دادن اون چیز به شما چیست؟
    من منظورم این بود که سوال رو احتمالا اشتباه کردی و می خواستی یه چیز دیگه بپرسی. جواب این سوال میشه سلام کردن ما.

  11. #948
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    عقل و کلا کسانی که عقل رو قبول دارن خودشون میدونن و اعتقاد دارن که عقل هر روز کاملتر میشه و شاید نتیجه ای که امروز گرفته میشه نتیجه ی دیروز رو نقض کنه
    این یکی از مزیت های عقل گراها هست
    درمورد عقل گرایی همین قضیه كه هیچ قضیه‏اى بطور مطلق صحیح نیست آیا مطلق و كلى و دائمیه؟‏یا نسبى و جزئى و موقت .اگر همیشه و در همه موارد و بدون هیچ قید و شرطى صادقه پس دست كم یك قضیه مطلق و كلى و دائمى ثابت مى‏شه که حرف شمارونقض میکنهو اگرم خود این علم هم نسبى است معنایش این است كه در بعضى از موارد صحیح نیست و ناچار موردى كه این قضیه درباره آن صدق نمى‏كنه قضیه‏اى مطلق و كلى و دائمیه.
    این یکی از دلایلیه که محمد غزالی برای رد صلاحیت عقل میاره، ایشون معتقد بوده انسان محدود است به واقعیاتی که تجربه کرده (واقعیت به معنی واقع شده، اتفاق افتاده) پس انسان هیچ وقت نمی تونه با عقل اش به حقیقت پی ببره (حقیقت به معنی راستی و درستی، چیزی که در پس واقعیات وجود دارد و شاید با واقعیات همانی نداشته باشد.) چون عقل همیشه چیزی رو منطقی می دونه که یا از طریق مشاهدات اش پذیرفته باشه یا از کنار هم قرار دادن واقعیات نتیجه گرفته باشه و یا در غیر محتاطانه ترین حالت اون چیزی رو منطقی خواهد دانست که با واقعیات در تضاد نباشه.
    یک کتابی هست به نام "نقش عقل در معرفت دینی" که در مورد آرای محمد غزالی و کی یرکگور که هر دو در زمان خودشون به ترتیب منتقد ابن سینا و هگل بودند، نوشته شده. خیلی کتاب متفاوتی است، فقط لازمه لذت بردن ازش اینه که این تعصب رو از خودمون دور کنیم که ابن سینا و هگل راه درستی رو می پیمودن و مخالفان عقل در مفاهیم دینی اُمُل هستند و غلط فکر می کنند. اگر بی طرفانه خونده بشه، دلایل زیادی و بعضا شنیده نشده ای وجود داره که تعلق و خردگرایی باعث تضعیف ایمان میشه و نکته قابل تامل اینکه این دو نخستین منتقدانی بودند که با راه و روش عقل گرایان، عقل رو نقد کردن و نتیجه هایی که عقل بدست میاره رو زیر سوال بردن نه به شیوه خود عرفا.
    ولی برهان های اثبات وجود خدا همه فرضیات و احکامی است منطقی و اونها رو با قبول اینکه عقل صلاحیت داره در مورد خدا نظر بده اقامه شده اند و در طرف مقابل گروهی با اعتقاد به اصالت عقل اون ها رو نقد می کنند. نمی دونم شاید بهتر باشه یک گام بریم قبل تر و شروع کنیم به بحث در مورد اینکه با فرض بر وجود جهان ماورالطبیعة اصولا عقل می تونه درکی از اون جهان پیدا کنه؟
    علم و آگاهى هر كسى از خودش به عنوان یك موجود درك كننده علمى است غیر قابل انكار و حتى سوفیستهایى كه مقیاس هر چیزى را انسان دانسته‏اند وجود خود انسان را انكار نكرده‏اند و منكر آگاهى وى از خودش نشده‏اند .
    و به همین دلیل است كه وجود شك و گمان خودمان قابل انكار نیست و هیچ كس نمى‏تواند ادعا كند كه از شك خودش آگاه نیست و در وجود شكش هم شك دارد . مگر مغرض یابیمارباشد.علم هر كس به وجود خودش و به قواى نفسانى و احساسات و عواطف و سایر حالات روانى و به فعلى كه بى واسطه از نفس صادر مى‏شود مانند تصمیم و اراده حضورى است .
    صورتها و مفاهیم ذهنى نسبت به اشیاء یا اشخاصى كه از آنها حكایت مى‏كنند علم حصولى هستند ولى نفس، خود آنها را حضورا مى‏یابد .
    خطا كه عبارت است از عدم مطابقت ادراك با ادراك شونده در جایى امكان تحقق دارد كه ادراك با واسطه انجام گیرد زیرا در چنین موردى جاى این احتمال هست كه صورت ادراكى مطابق با واقعیت معلوم نباشد اما در علم حضورى كه ذات معلوم مورد شهود عالم قرار مى‏گیرد جاى چنین احتمالى نیست و همین است راز خطا ناپذیرى علم حضورى . علم حضورى یك شهود بسیط است و در آن نه موضوع و محمولى وجود دارد و نه تحلیل و تفسیرى ولى همراه آن یك یا چند علم حصولى تحقق مى‏یابد كه ممكن است بعضى از آنها خطا باشد مانند اشتهاى كاذب و مكاشفاتى كه همراه با تفسیرهاى ذهنى غلط است .
    علم حضورى داراى مراتب مختلفى است و ممكن است بعضى از آنها آگاهانه نباشد
    علت اختلاف مراتب علم حضورى یا تفاوت درجات وجودى ذات عالم است مانند اختلاف علم نفس به خودش در مراتب مختلفى كه از تجرد پیدا مى‏كند و یا تفاوت مراتب توجه نفس است مانند اختلاف احساس درد در اثر شدت و ضعف توجه .
    ضعف علم حضورى ممكن است موجب تفسیر ذهنى غلط شود چنانكه كسانى مى‏پندارند كه روحشان با بدنشان یكى است با اینكه علم حضورى به آن دارند.
    سخنانى كه از سوفیستها و شكاكان نقل شده از یك نظر به دو بخش تقسیم مى‏شود یكى آنچه درباره وجود و هستى گفته‏اند و دیگرى آنچه درباره علم و شناخت اظهار كرده‏اند یا سخنان ایشان دو جنبه دارد یك جنبه آن مربوط به هستى شناسى و جنبه دیگر آن مربوط به شناخت‏شناسى است مثلا عبارتى كه از افراطى‏ترین سوفیستها گرگیاس نقل شده كه هیچ چیزى موجود نیست و اگر چیزى وجود مى‏داشت قابل شناختن نمى‏بود و اگر قابل شناختن مى‏بود قابل شناساندن به دیگران نمى‏بود جمله اول آن مربوط به هستى است كه باید در بخش هستى شناسى مورد بررسى قرار گیرد ولى جمله دوم آن مربوط به بحث شناخت‏شناسى است .
    سؤالی که اینجامطرح شده است این است كه اگر حل مسائل هستى شناسى و دیگر علومى كه با روش تعقلى مورد بررسى قرار مى‏گیرند متوقف بر اثبات این مسئله است كه آیا عقل توان حل اینگونه مسائل را دارد یا نه لازمه‏اش این است كه فلسفه اولى هم نیازمند به علم شناخت‏شناسى باشد و این علم باید مبادى تصدیقى فلسفه را نیز اثبات كند در صورتى كه قبلا گفته شد فلسفه نیاز به هیچ علم دیگرى ندارد .
    اولا قضایائى كه مستقیما مورد نیاز فلسفه اولى است در واقع قضایاى بدیهى و بى نیاز از اثبات است و توضیحاتى كه پیرامون این قضایا در علم منطق یا شناخت‏شناسى داده مى‏شود در حقیقت بیاناتى است تنبیهى نه استدلالى یعنى وسیله‏اى است براى توجه دادن ذهن به حقایقى كه عقل بدون نیاز به استدلال آنها را درك مى‏كند و نكته مطرح كردن اینگونه قضایا در این علوم این است كه شبهاتى در باره آنها بوجوده آمده كه منشا توهمات و تشكیكاتى شده است چنانكه در باره بدیهى‏ترین قضایا یعنى محال بودن تناقض هم چنین شبهاتى پدید آمده تا آنجا كه بعضى پنداشته‏اند كه تناقض نه تنها محال نیست بلكه اساس همه حقایق است . شبهه‏اى كه سوفیستها و شك‏گرایان به آن تمسك جسته‏اند و آنرا به صورتهاى گوناگون و با ذكر مثالهاى مختلفى بیان كرده‏اند این است گاهى انسان از راه حس به وجود چیزى یقین پیدا مى‏كند ولى بعدا متوجه مى‏شود كه خطا كرده است پس معلوم مى‏شود كه ادراك حسى ضمانت صحت ندارد و به دنبال آن چنین احتمالى پیش مى‏آید كه از كجا سایر ادراكات حسى من خطا نباشد و شاید روزى بیاید كه به خطا بودن آنها هم پى ببرم همچنین گاهى انسان از راه دلیل عقلى اعتقاد یقینى به مطلبى پیدا مى‏كند اما پس از چندى مى‏فهمد كه آن دلیل درست نبوده و یقینش مبدل به شك مى‏شود پس معلوم مى‏شود كه ادراك عقلى هم ضمانت صحت ندارد و به همان ترتیب احتمال خطا به سایر مدركات عقل هم سرایت مى‏كند نتیجه آنكه نه حس قابل اعتماد است و نه عقل و براى انسان جز شك باقى نمى‏ماند .
    در پاسخ باید گفت:
    1 معناى این استدلال آن است كه شما مى‏خواهید از راه این دلیل به نتیجه منظورتان كه همان صحت‏شك گرایى است برسید و به آن علم پیدا كنید و دست كم بخواهید نظر خودتان را به این وسیله به طرف بقبولانید یعنى انتظار دارید كه او علم به صحت ادعاى شما پیدا كند در صورتى كه مدعاى شما این است كه حصول علم مطلقا محال است .
    2 معناى كشف خطا در ادراكات حسى و عقلى این است كه بفهمیم ادراك ما مطابق با واقع نیست پس لازمه‏اش اعتراف به وجود علم به خطا بودن ادراك است .
    3 لازمه دیگر آن این است كه بدانیم واقعیتى وجود دارد كه ادراك خطائى ما با آن مطابقت ندارد وگرنه خطا بودن ادراك مفهومى نخواهد داشت .
    4 لازمه دیگرش این است كه خود ادراك خطائى و صورت ذهنى مخالف با واقع براى ما معلوم باشد .
    5 و بالاخره باید وجود خطا كننده و حس یا عقل خطا كار را نیز بپذیریم .
    6 این استدلال خودش یك استدلال عقلى است هر چند در واقع مغالطه است و استناد به آن به معناى معتبر شمردن عقل و ادراكات آن است .
    7 افزون بر اینها در اینجا علم دیگرى نیز مفروض است و آن این است كه ادراك خطائى در عین خطا بودن نمى‏تواند درست باشد .
    پس همین استدلال مستلزم اعتراف به وجود چندین علم است و با این وصف چگونه مى‏توان امكان علم را مطلقا انكار كرد و یا حتى در وقوع آن تشكیك نمود .
    همین که ماعقل را باعقل بسنجیم دلیل اعتبارعقل است واثبات اینکه عقل میتونه ماورالطبیعه رو درک کنه یانه به هستی شناسی برمیگرده واینکه محدوده واقیات معتبر را مشخص کنیم.
    ببخشیدمن بخاطرکمبودوقت مطالب روکپی پیست کردم چندان متناسب صحبتهای شمانبود.
    Last edited by a@s; 11-10-2011 at 08:47.

  12. #949
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    من منظورم این بود که سوال رو احتمالا اشتباه کردی و می خواستی یه چیز دیگه بپرسی. جواب این سوال میشه سلام کردن ما.
    سوال درسته
    یکی لطف کنه و جواب بده
    از حاج عمو هم به خاطر توضیحشون ممنونم
    جالب بود
    درمورد عقل گرایی همین قضیه كه هیچ قضیه‏اى بطور مطلق صحیح نیست آیا مطلق و كلى و دائمیه؟‏یا نسبى و جزئى و موقت .
    اگر همیشه و در همه موارد و بدون هیچ قید و شرطى صادقه پس دست كم یك قضیه مطلق و كلى و دائمى ثابت مى‏شه که حرف شمارونقض میکنهو اگرم خود این علم هم نسبى است معنایش این است كه در بعضى از موارد صحیح نیست و ناچار موردى كه این قضیه درباره آن صدق نمى‏كنه قضیه‏اى مطلق و كلى و دائمیه

    نه این قضیه مطلق و کلی و دائمی نیست
    اما بالاخره طبیعت انسان و محصول عقل انسان یعنی علم و دانش اینکه نسبت به گستره ی اطلاعاتی که بدست میاره کاملتر میشه اما بالاخره توو هر زمانی قابل استناد تر و اجرایی تر از خیلی از عقیده هاست و این موضوع رو میتونید در تمام طول تاریخ بشری ببینید
    قسمت دوم حرفاتون رو نفهمیدم
    لطفا دوباره تایپ کنید و فونتتون رو هم عوض نکنید

  13. این کاربر از saiiddz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #950
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    ارزش شناخت

    شناخت داراى انواع گوناگونى است طبعا مسئله ارزش شناخت هم ابعاد مختلفى خواهد داشت ولى آنچه براى فلسفه اهمیت ویژه‏اى دارد ارزشیابى شناخت عقلانى و اثبات توان عقل بر حل مسائل هستى شناسى و سایر شاخه‏هاى فلسفه است .
    بابررسى اقسام كلى شناخت به این نتیجه میرسیم كه یك دسته از شناختهاى انسان بى‏واسطه و حضورى و به تعبیر دیگر یافتن خود واقعیت است و در چنین شناختهایى جاى احتمال خطا هم وجود ندارد. ودسته دیگرحصولی وباواسطه.
    مشكل اساسى در باب ارزش شناخت این است كه چگونه مى‏توان اثبات كرد كه شناخت انسان مطابق با واقع است و این مشكل در موردى رخ مى‏نماید كه بین شناسنده و متعلق شناخت واسطه‏اى در كار باشد كه به لحاظ آن فاعل شناسایى متصف به عالم و متعلق شناسایى متصف به معلوم گردد و به دیگر سخن علم غیر از معلوم باشد اما در موردى كه واسطه‏اى در كار نباشد و عالم وجود عینى معلوم را بیابد طبعا جاى چنین سؤالى هم نخواهد بود .
    بنا بر این شناختى كه شانیت‏حقیقت بودن یعنى مطابق با واقع بودن و خطا بودن یعنى مخالف با واقع بودن را دارد همان شناخت‏حصولى است و اگر شناخت‏حضورى متصف به حقیقت‏شود به معناى نفى خطا از آن است .
    ضمنا تعریف حقیقت كه در مبحث ارزش شناخت مورد بحث واقع مى‏شود معلوم شد یعنى عبارت است از صورت علمى مطابق با واقعیتى كه از آن حكایت مى‏كند و اما تعریفهاى دیگرى كه احیانا براى حقیقت مى‏شود مانند تعریف پراگماتیستها حقیقت عبارت است از فكرى كه در زندگى عملى انسان مفید باشد یا تعریف نسبیین كه حقیقت عبارت است از شناختى كه مقتضاى دستگاه ادراكى سالم باشد یا تعریف سومى كه مى‏گوید حقیقت عبارت است از آنچه همه مردم بر آن اتفاق دارند یا تعریف چهارمى كه مى‏گوید حقیقت عبارت است از شناختى كه بتوان آنرا با تجربه حسى اثبات كرد همه اینها در واقع فرار از موضوع بحث و شانه خالى كردن از پاسخ به سؤال اساسى در مبحث ارزش شناخت است و مى‏توان آنها را به عنوان نشانه‏هایى از عجز تعریف كنندگان نسبت به حل این مساله تلقى كرد و به فرض اینكه بتوان توجیه صحیحى براى بعضى از آنها ارائه داد یا آنها را حمل بر تعریف به لوازم اخص كرد كه تعریف صحیحى نیست‏یعنى به عنوان ذكر نشانه‏هاى خاصى از بعضى از حقایق به حساب آورد یا حمل بر اصطلاحات خاصى نمود ولى به هر حال باید توجه داشت كه هیچكدام از این توجیهات راهى به سوى حل مساله مورد بحث نمى‏گشاید و همچنان سؤال درباره حقیقت به معناى شناخت مطابق با واقع به حال خود محفوظ مانده پاسخ صحیح و روشنگرى مى‏طلبد
    معیار بازشناسى حقایق
    عقل‏گرایان معیار بازشناسى حقایق را فطرت عقل معرفى مى‏كنند و قضایایى را كه به شكل صحیحى از بدیهیات استنتاج شود و در واقع جزئیاتى از آنها را تشكیل دهند حقیقت مى‏شمارند و قضایاى حسى و تجربى را هم تا آنجا كه به كمك براهین عقلى قابل اثبات باشد معتبر مى‏دانند ولى بیانى از ایشان براى مطابقت بدیهیات و فطریات با واقعیات به ما نرسیده جز آنچه از دكارت نقل كردیم كه در مورد افكار فطرى به حكمت و عدم فریبكارى خداى متعال تمسك كرده بود و ضعف آن هم روشن است.
    البته جاى هیچ شكى نیست كه عقل بعد از تصور موضوع و محمول قضایاى بدیهى خود بخود و بدون نیاز به تجربه قاطعانه حكم به اتحاد آنها مى‏كند و كسانى كه درباره این قضایا تشكیكاتى كرده‏اند یا موضوع و محمول آنها را درست تصور نكرده‏اند و یا دچار نوعى بیمارى و وسواس بوده‏اند ولى سخن در این است كه آیا این نوع درك باصطلاح فطرى لازمه نوع آفرینش عقل انسانى است به طورى كه ممكن است عقل موجود دیگرى مثلا عقل جن همین قضایا را به گونه دیگرى درك كند یا اگر عقل انسان طور دیگرى آفریده شده بود مطالب را به صورت دیگرى درك مى‏كرد و یا اینكه این ادراكات كاملا مطابق با واقع و نمایشگر امور نفس الامرى است و هر موجود دیگرى هم كه داراى عقل باشد به همین صورت درك خواهد كرد .
    واضح است كه معناى ارزش واقعى داشتن و حقیقت بودن شناخت عقلانى همین شق دوم است ولى صرف فطرى بودن آن بنا بر اینكه به صورت صحیحى تفسیر شود چنین مطلبى را اثبات نمى‏كند .
    از سوى دیگر تجربه‏گرایان معیار حقیقت بودن شناخت را این دانسته‏اند كه قابل اثبات به وسیله تجربه باشد و بعضى از ایشان افزوده‏اند كه باید با تجربه عملى پراتیك اثبات شود .
    اما روشن است كه اولا این معیار فقط درباره محسوسات و امورى كه قابل تجربه عملى باشند كارآیى دارد و حتى مطالب منطقى و ریاضى محض را نمى‏توان با این معیار سنجید و ثانیا نتیجه تجربه حسى و عملى را باید به وسیله علم حصولى درك كرد و عینا سؤال مورد بحث درباره آن تكرار مى‏شود كه آن علم حصولى چه ضمانت صحتى دارد و حقیقت بودن آن را با چه معیارى باید تشخیص داد
    نقطه اصلى اشكال در علوم حصولى این است كه چگونه مى‏توان مطابقت آنها را با متعلقات خودشان تشخیص داد در حالى كه راه ارتباط ما را با خارج همواره همین صورتهاى ادراكى و علوم حصولى تشكیل مى‏دهند .
    بنا بر این باید كلید حل اشكال را در جایى جستجو كرد كه ما بتوانیم هم بر صورت ادراكى و هم بر متعلق ادراك اشراف یابیم و تطابق آنها را حضورا و بدون وساطت صورت دیگرى درك كنیم و آن قضایاى وجدانى است كه از یك سو متعلق ادراك را كه مثلا همان حالت ترس ست‏حضورا مى‏یابیم و از سوى دیگر صورت ذهنى حاكى از آن را بى‏واسطه درك مى‏كنیم و از این روى قضیه من هستم یا من مى‏ترسم یا من شك دارم به هیچ وجه قابل شك و تردید نیست پس این قضایا وجدانیات نخستین قضایایى هستند كه ارزش صد در صد آنها ثابت مى‏شود و خطا و اشتباه راهى به سوى آنها نمى‏یابد البته باید دقت كنیم كه این قضایا را با تفسیرهاى ذهنى درنیامیزیم .
    نظیر این اشراف را در قضایاى منطقى كه از صورتها و مفاهیم ذهنى دیگرى حكایت مى‏كنند مى‏یابیم زیرا هر چند حاكى و محكى در دو مرتبه ذهن قرار گرفته‏اند ولى هر دو مرتبه آن نزد نفس من درك كننده حاضرند مثلا این قضیه كه مفهوم انسان مفهوم كلى است قضیه‏اى است كه از ویژگى مفهوم انسان حكایت مى‏كند مفهومى كه در ذهن حاضر است و ما مى‏توانیم با تجربه درون ذهنى این ویژگى را در آن تشخیص دهیم یعنى بدون بكار گرفتن اندامهاى حسى و واسطه شدن صورت ادراكى دیگرى دریابیم كه این مفهوم حكایت از فرد خاصى نمى‏كند بلكه قابل صدق بر افراد بى‏شمار است پس قضیه مفهوم انسان كلى است صادق خواهد بود .
    بدین ترتیب راه براى بازشناسى دو دسته از قضایا گشوده مى‏شود ولى این مقدار هم براى تشخیص همه علوم حصولى كفایت نمى‏كند و اگر بتوانیم ضمانت صحتى براى بدیهیات اولیه به دست بیاوریم به موفقیت كامل رسیده‏ایم زیرا در پرتو آنها مى‏توانیم قضایاى نظرى و از جمله قضایاى حسى و تجربى را بازشناسى و ارزشیابى كنیم .
    براى این كار باید در ماهیت این قضایا بیشتر دقت كنیم از یك سوى مفاهیم تصورى آنها را مورد بررسى قرار دهیم كه از چگونه مفاهیمى هستند و از چه راهى به دست مى‏آیند و از سوى دیگر در رابطه آنها بیندیشیم كه چگونه عقل حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها مى‏كند .
    اما از جهت اول، این قضایا از مفاهیم فلسفى تشكیل مى‏یابند مفاهیمى كه به علوم حضورى منتهى مى‏شوند یعنى نخستین دسته از مفاهیم فلسفى مانند احتیاج و استقلال و سپس علت و معلول را از معلومات بلا واسطه و وجدانیات انتزاع مى‏كنیم و مطابقت آنها را با منشا انتزاعشان حضورا مى‏یابیم و سایر مفاهیم فلسفى هم به آنها بازمى‏گردند .
    و اما جهت دوم یعنى كیفیت‏حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها با مقایسه موضوعات و محمولات این قضایا با یكدیگر روشن مى‏شود به این معنى كه همه این قضایا از قبیل قضایاى تحلیلى هستند كه مفهوم محمول آنها از تحلیل مفهوم موضوعشان به دست مى‏آید مثلا در این قضیه كه هر معلولى احتیاج به علت دارد هنگامى كه به تحلیل مفهوم معلول مى‏پردازیم به این نتیجه مى‏رسیم كه معلول عبارت است از موجودى كه وجود آن وابسته به موجود دیگرى باشد یعنى احتیاج به موجود دیگرى داشته باشد كه آنرا علت مى‏نامیم پس مفهوم احتیاج به علت در مفهوم معلول مندرج است و اتحاد آنها را با تجربه درون ذهنى مى‏یابیم به خلاف این قضیه كه هر موجودى احتیاج به علت دارد زیرا از تحلیل مفهوم موجود مفهوم احتیاج به علت به دست نمى‏آید و از این روى نمى‏توان آن را از قضایاى بدیهى به حساب آورد بلكه از قضایاى نظرى صادق هم نیست .
    بدین ترتیب روشن مى‏شود كه بدیهیات اولیه هم منتهى به علوم حضورى مى‏شوند و به سرچشمه ضمانت صحت دست مى‏یابند .
    ممكن است اشكال شود كه آنچه را ما با علم حضورى مى‏یابیم معلول شخصى است پس چگونه مى‏توانیم حكم آنرا درباره هر معلولى تعمیم دهیم و چنین حكم كلى را بدیهى بشماریم .
    پاسخ این است كه هر چند ما از یك پدیده خاصى مانند اراده خودمان مفهوم معلول را انتزاع مى‏كنیم ولى نه از آن جهت كه داراى ماهیت‏خاصى است و مثلا از اقسام كیف نفسانى به شمار مى‏رود بلكه از آن جهت كه وجود آن وابسته به وجود دیگرى است پس هر جا این صوصیت‏یافت‏شود این حكم هم براى آن ثابت‏خواهد بود البته اثبات این خصوصیت براى موارد دیگر نیازمند به برهان عقلى است و از این روى این قضیه به تنهایى نمى‏تواند نیازمندى پدیده‏هاى مادى را به علت اثبات كند مگر آنكه با برهان عقلى وابستگى وجودى آنها ثابت‏شود چنانكه به خواست‏خدا در باب علت و معلول برهان آن را بیان خواهیم كرد ولى با همین قضیه مى‏توان حكم كرد كه هر جا وابستگى وجودى ثابت‏شود طرف وابستگى یعنى وجود علت هم ثابت‏خواهد بود .
    نتیجه آنكه راز خطا ناپذیرى بدیهیات اولیه اتكاء آنها بر علوم حضورى است
    ملاك صدق و كذب قضایا
    با توضیحى كه پیرامون معیار باز شناسى حقایق دادیم روشن شد كه قضایاى بدیهى مانند بدیهیات اولیه و وجدانیات داراى ارزشى یقینى هستند و راز خطا ناپذیرى آنها این است كه تطابق علم و معلوم به وسیله علم حضورى ثابت مى‏شود و قضایاى غیر بدیهى را باید با معیارهاى منطقى ارزشیابى كرد یعنى اگر قضیه‏اى بر طبق ضوابطى كه در علم منطق براى استنتاج بیان شده از قضایاى بدیهى به دست آمده صحیح و در غیر این صورت ناصحیح خواهد بود البته باید توجه داشته باشیم كه نادرست بودن دلیل همیشه نشانه نادرستى نتیجه نیست زیرا ممكن است براى اثبات مطلب صحیحى از دلیل نادرستى استفاده شود بنا بر این بطلان دلیل فقط مى‏تواند دلیل عدم اعتماد به نتیجه باشد نه دلیل غلط بودن واقعى آن .
    در اینجا ممكن است‏شبهه‏اى القاء شود كه بر اساس تعریفى كه براى حقیقت‏شد كه عبارت است از شناختى كه مطابق با واقع باشد حقیقت و خطا تنها در قضایایى مورد پیدا مى‏كند كه بتوان آنها را با واقعیت‏خارجى سنجید اما قضایاى متافیزیكى داراى واقعیت عینى نیستند كه بتوان تطابق آنها را آزمود و از این روى نمى‏توان آنها را حقیقت‏یا غلط دانست بلكه باید گفت كه این قضایا پوچ و بى معنى هستند .
    این شبهه از آنجا ناشى مى‏گردد كه واقعیت‏خارجى و عینى مساوى با واقعیتهاى مادى پنداشته مى‏شود و براى رفع آن باید خاطر نشان كرد كه اولا واقعیت‏خارجى و عینى منحصر به مادیات نیست و شامل مجردات هم مى‏شود بلكه در جاى خودش ثابت‏خواهد شد كه بهره آنها از واقعیت بیش از بهره مادیات است و ثانیا منظور از واقعى كه قضایا باید مطابق با آن باشند مطلق محكیات قضایا و منظور از خارج ما وراء مفاهیم آنها است هر چند آن واقعیات و محكیات در ذهن تقرر یافته باشند یا از امور روانى باشند و چنانكه توضیح دادیم قضایاى منطقى خالص از امور ذهنى دیگرى حكایت مى‏كنند و نسبت مرتبه‏اى از ذهن كه جاى تقرر محكیات این قضایا است به مرتبه‏اى كه بر آن اشراف دارد مانند نسبت‏خارج از ذهن به ذهن است .
    بنا بر این ملاك كلى صدق و كذب قضایا تطابق و عدم تطابق آنها با ما وراء مفاهیم آنها ست‏یعنى راه تشخیص صدق و كذب قضایاى علوم تجربى این است كه آنها را با واقعیتهاى مادى مربوط بسنجیم مثلا براى پى بردن به صحت این قضیه كه آهن در اثر حرارت انبساط مى‏یابد این است كه آهن خارجى را حرارت دهیم و تفاوت حجم آن را بیازماییم ولى قضایاى منطقى را باید با مفاهیم ذهنى دیگرى كه تحت اشراف آنها قرار دارند بسنجیم و براى تشخیص صحت و خطاى قضایاى فلسفى باید رابطه ذهن و عین را مورد توجه قرار دهیم یعنى صادق بودن آنها به این است كه محكیات عینى آنها اعم از مادى و مجرد به گونه‏اى باشند كه ذهن مفاهیم مربوطه را از آنها انتزاع كند و این سنجش مستقیما در قضایاى وجدانى انجام مى‏گیرد و با یك یا چند واسطه در سایر قضایا چنانكه توضیحش گذشت.
    Last edited by a@s; 11-10-2011 at 08:51.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •