خون شد دل بی قرارم امشب
خون می چکد از دوچشم زارم امشب
بستم دولبم زشکوه و درد امشب
شاید که دلش به رحم آید امشب
با این همه اشک دیده ام آب نشد
... آه از دل سنگ خاره او امشب
لب فروبند شنو صدای قلبش خسرو
شاید شنوی زمزمه عشق ووفایی امشب
خون شد دل بی قرارم امشب
خون می چکد از دوچشم زارم امشب
بستم دولبم زشکوه و درد امشب
شاید که دلش به رحم آید امشب
با این همه اشک دیده ام آب نشد
... آه از دل سنگ خاره او امشب
لب فروبند شنو صدای قلبش خسرو
شاید شنوی زمزمه عشق ووفایی امشب
اگه عشقم حقیره
اگه جسمم کویره
اگه همیشه تنهام
اگه خالیه دستام
برای تو عاشقترین
عاشق دنیام
مــرا خــوابـــ کن
زیر یکـــ شــاخـــه
دور از شبـــــ اصطــکاکـــ فلزاتــــ ,
اگر کــاشفـــ مــعدن صبـــح امد
صــدا کـن مرا
و مــن
در طلــوع گــل یاسـی
از پشتـــ انگشتـــ هــای تــو
بیــدار خــواهــم شـد...
چگونه در صف مسجد بایستم که خرابم
چگونه پند بگیرم که نه عقل مانده نه هوشم
به کنج میکده خوابم
چو کاسه دست به دستم
چو کوزه دوش به دوشم....
وقتي هستي
ميگويم نکند برود
وقتي نيستي
ميگويم بر ميگردد
فرق ندارد که باشي يا نباشي
من " منتظرم " !!!
Last edited by ..Parsa..; 25-09-2011 at 02:40.
عاشق آن لحظه ام ای خوب من
با نگاه عشق بی تابم کنی
در میان بازوان عاشقت
با نوازشهای خود خوابم کنی
باز هم در خلوت آغوش خود
لحظه ای لب بر لب سردم نهی
جان دهی این خاک خشک و تشنه را
از همان یک لحظه سیرابم کنی
با نگاه مست خود مستم کنی
خرمن جان مرا آتش کنی
ناگهان جان مرا در بر کشی
تا به هُرمِ جان خود آبم کنی
دیگر از رفتن نمی گویم سخن
تا که با عشق و جنون یارم کنی
باز هم مست از شراب عاشقی
در برم گیری و بی تابم کنی
Last edited by iranzerozone; 25-09-2011 at 10:04.
یک مترسک خریده ام
عطر همیشگی ات را به تنش زده ام
در گوشه اتاقم ایستاده
درست مثل توست ،
فقط اینکه روزی هزار بار از رفتنش مرا نمی ترساند . . .
محکومی
به حمل همیشگی گرم ترین سلاح کشنده جهان
.
.
.
چشمانت !
کــلاه هــا گاه چـــ ه بی تاثیــرند ..
چـــ ه تفاوتـــ ی می کنــد
" آ " بـا کـلاه یــا " ا " بــدون کــُلاه
آوارگیـــم را هر طور کــ ه بنویســـ ی
علتــش چشمــان توســت ..
مرا به کجا تبعید کرده ای؟؟؟
شعر نگاهت تا ابد
در چشمهایم سپید می ماند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)