بهترين لحظات زندگی من لحظاتی بود که در خواب گذراندم . . . !!
بهترين لحظات زندگی من لحظاتی بود که در خواب گذراندم . . . !!
بنام خداوند مرد آفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدايي که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نيازي به لاک ، همچنين
رژ و ريمل و خط چشم و کرم / تو زيباييام را طبيعي ببين
دماغ و فک و گونهام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز ، همين !
دخترک مي ترسد
دست او مي لرزد
با دو چشم هيزي
پاي او مي لغزد
ترم اول دختر
چادرش در باد است
ترم آخر با باد
موي او مي رقصد
چه شده دختر کبريت فروش
سردي دست تو اين شب ها کوش؟
اخم بابا و رکوع مادر
به دو کبريت خودت را بفروش
دختر و سفره عقد، تاج شاهانه به سر مي ذارد
يار هيزش رفته، پرده از راز دگر بردارد
پدر و استغفار، مادر و سجاده!
دخترک مي گويد:يار با اسب سپيد، عاقبت مي آيد!
بنشين تا آيد!
بنشين تا آيد!
دختر قصه ي ما
''رفته از کاج بلندي بالا
جوجه بردارد از لانه نور''
پسر قصه ي ما
نردبام دختري ديگر شد...
طنزش یه کم تلخه!
مي داني ...
پزشکان که هيچ
حتي مامورين بازيافت هم از اين
قلب شکسته
قطع اميدکرده اند !!!
آدما یه روح پاکن تو کتاب سبز دینی
معنی زندگی مونده بین صفحه های شیمی
آدما معنی مایعن! شکل دنیا رو می گیرن
توی این فشار بی رحم زیر دست غم می میرن
دنیا دنبال یه چیزه مثل فرمول چگالی
هیشکی از تو نمی پرسه: غریبه تو در چه حالی؟!
مثه جاده های بی رحم که فقط راه درازه
قصه ی دردای مردم قصه ی اسید و بازه
آدما بارای هم نام، عاشق دوری و دوری
دردای هم نمی بینن دل میدن به عشق کوری
آدما یه روز تو دنیا می رسن به یک تفاهم
مثه فرمولای شیمی! مثه مبحث تعادل
شعری از ترانه خداوردی
مادرشوهر و عروس!
--...عروس خانم!
راستشو بگو ببینم،
دیشب تو تنها بودی؟
به نظرم، سپیده دم، غژ غژ در شنیدم!
-- وا، وا!
خاک به سرم، چه حرفا!
یقین که باد وزیده،
به لای در خزیده.
-- پس با کی پچ پچت بود؟
پچ پچ و مچ مچت بود؟
-- آه، یقین که گربهها بودن،
رو پشت بوم ولو بودن.
-- خوب زن ِ ورپریده،
این یکی رو کی دیده:
یه زن تو رختخواب باشه،
چهار تا پا داشته باشه؟
-- آه، شاید که نوشیده بودی
یکی رو دو تا دیده بودی!
وقتی که من میخوابم
کفشامو در میارم
پا رختخواب میذارم.
شاید اونارو دیده بودی!
-- گواه من مهتابه،
خدا خودش گواهه:
رو نازبالش دو سر بود
دو تا ژولیده سر بود.
-- وجدان من که پاکه،
از این حرفا چه باکه؟
آخه شاید کلاه گیسم بود،
بالا سرم، پیشم بود.
--آخه، ای دروغگوی ابلیس!
کی دیده که کلاهگیس
یه ذرع سیبیل داشته باشه،
دو دسته بیل داشته باشه!
سپس همه با هم تکرار کردند:
--آخه، ای دروغگوی ابلیس!
کی دیده که کلاهگیس
یه ذرع سیبیل داشته باشه،
دو دسته بیل داشته باشه!
لیلی و مجنون های زمونه ما ,
روزی صدبار به هم میگن ؛
بای واسه همیشه !
Last edited by .mehdi; 04-07-2011 at 18:19.
سه گانه سوز
باسوزِ غم و غرض و قبوض آمده ایم
گفتند که شب بیا ! به روز آمده ایم
امروز دوگانه سوز بودن عادی ست
امّا من و دل سه گانه سوز آمده ایم!!
شاعر : مرتضی اسدالهی(صابر)
پسری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مردم و خواهم ز بهر خود عروس * من بدون مرغ کی باشم خروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
من نخواهم به خدا از هیچ کسی * پول نقد زانتیا دارم بسی
هرچه گوئی هست و تنها روی نیست * چونکه بر سر اندکی هم موی نیست
ترسم از بی همسری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد دختری توی تله
می زدم بر پای او من روی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن دختری * خود مرتب میکنم زلف سری
درنا امیدی بسی امید است...............................تلویزی ن ما سیاهوسفید است
Last edited by mammuot; 27-07-2011 at 15:44.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)