دوست عزيز...
لطف داري ...در واقع ،من بيشتر از نظر دستور زبان فارسي در جملاتت دستكاري مي كنم ولي محتوا و شيرازه ي داستان اونقدر جالب و محكمه كه به دستكاري احتياجي نداره...
توصيف اشتياقي كه هر بار سوفي براي خوندن نامه هاي جيمي داره خوب بود .مخصوصا" قسمتي كه براي جيمي دعا ميكرد و خيلي خوب به خاصيت دعا كه به انسان آرامش ميده و در تمام مذاهب بهش اشاره ميشه ، تاكيد داشتي ...
در دو تا پستي كه گذاشتي چند تا نكته كوچولو بود...
«بارها و بارها نامه را از اول تا به آخر خواند و دوباره خواند» جمله ي «دوباره خواند » بخاطر تاكيدي كه قبلا" داشتي «بارها و بارها» دراين جا اضافه است واحتياجي به اون نيست ...
«و هر بار برایش تازه تر از قبل می بود »نبايد با كلمه ي «قبل» از فعل « مي بود » استفاده كنيم بهتره بگي«و هربار برايش تازه تر از قبل بود»
« اگر خواستی او را به نزد خود ببری اول مرا ببر که بی او لحظه ای هم نمی توانم زنده باشم » ازين جمله ات خيلي خوشم اومد ،دوست داشتن به معناي واقعي ...
« پس سر نامه را پاره کرد تا از دل آن با خبر شود» اين هم اشاره ي جالبي بود ...سر ...دل ...براي موجودي بي جان كه بار معنايي به اون بدي ...
شخصيت جيمز رو هم به خوبي با نشون دادن ديسيپلين شديدي كه داره ،معرفي كردي ...
«سوفی تنها داشته هایش به جیمی خلاصه می شد » شايد بهتر باشه بگي ...«سوفی تنها دارائي اش به جیمی خلاصه می شد » يا « تنها دارايي سوفي در دنيا جيمي بود»
« پستچی خودش هم نمی دانست که دیدنش چقدر در انتظار نشستگان را خوشحال می کند » اين جمله ات خيلي بار معنايي داشت ...
« تعجب کنان پرسید» بهتر ه بگي « با تعجب پرسيد»...شاخه گلي كه در نامه بود نماد زيبايي از وفاداري و عشق است والبته كمي باورش مشكله كه از ميان «شنهاي گرم و سوزان » شاخه گل دربياد.شرح حال كمپ رو قشنگ براي خواننده باز گو كردي به طوريكه آدم فكر ميكنه همونجاست ...
اين هم از اين ...من ممكنه تا بعد از تعطيلات نتونم سر بزنم اگه نظري ازم نديدي دلخور نشي ... فعلا"...يا حق
.gif)