تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 702 از 934 اولاول ... 202602652692698699700701702703704705706712752802 ... آخرآخر
نمايش نتايج 7,011 به 7,020 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #7011
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,384

    پيش فرض

    شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

    اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

    گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

    نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

    یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

    و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

    ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

    ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

    و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت

    شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

    به جان دلبرش افتاده بود-اما-

    طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد

    ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند

    شود مرهم

    برای دلبرش آندم شفا یابد

    چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

    بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

    و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه

    به روی من

    بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

    به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد

    و او می رفت و من در دست او بودم

    و او هرلحظه سر را رو به بالاها

    تشکر از خدا می کرد

    پس از چندی

    هوا چون کورۀ آتش، زمین می سوخت

    و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

    به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟

    در این صحرا که آبی نیست

    به جانم هیچ تابی نیست

    اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

    برای دلبرم هرگز دوایی نیست

    و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!

    نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

    من در دست اوبودم

    و حالامن تمام هست او بودم

    دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

    نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟

    و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

    که ناگه

    روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد

    دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -

    مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

    نشست و سینه را با سنگ خارایی

    زهم بشکافت

    زهم بشکافت

    اما ! آه

    صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

    زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

    و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

    نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را

    به من می داد و بر لب های او فریاد

    "بمان ای گل"

    که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی

    "بمان ای گل"

    ومن ماندم

    نشان عشق و شیدایی

    و با این رنگ و زیبایی




    و نام من شقایق شد

    گل همیشه عاشق شد

  2. 4 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #7012
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    بیــا ...

    کمـی زودتـر لطفـا ...

    حواس ِ فاصلـــــــه هـا را پرت کرده ام !!



  4. 6 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #7013
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,384

    پيش فرض

    با این دل تنگم

    تو این سکوت چیکار کنم

    تو این کویر بی کسی ،با این دل شکسته ام چیکار کنم

    تو این باد وزون چیکار کنم

    بیا به کمکم که خیلی داغونم


    اشکام مث قطره های بارون می چیکه

    بیا به کمکم که خیلی داغونم

    تو این دنیای تکراری دیگه نمیدونم با خودم چیکار کنم

    دنیای ما دنیای دورنگی هاست

    دنیا دزد و کلک و همش کلنگی هاست

    بیا بسازیم ایران رو دوباره

    تا که دشمن نکنه فکر کلنگ دوباره

  6. 2 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #7014

    پيش فرض


    نقطــ
    Eــه می گذاری انتهای خطـــــ ــ .

    و من باز می رسم سـAــر سطر !

    تــــو دوباره با نقطه ای تمـــامم می کنی . . .

    و من سمج تر از هــــ ــEـ ـزار سطر به پایان رسیده . . .

    باز شـــOــروع می کنم ..

    نقطــ .. ـــه سَــر خطـِ عشق !


  8. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #7015
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    بی خانمان
    پست ها
    2,533

    پيش فرض

    من از فریاد دلگیرم

    من از لبخند سیرم


    پر از عشقم ولی...

    آخر بدون تو می میرم!

  10. 4 کاربر از Help118 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #7016

    پيش فرض


    دستـــAــم نمی رسد به این آسمــــان
    امـــا دستِ تو را که می گـــIـیرم
    انگـــــ ــار ..
    چــــنـد ستاره در مشتـــAــم پنهان کــAــرده ام..


  12. 5 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #7017

    پيش فرض


    اگر دستـــEـــ مــAـن بود
    "ی" را اینقدر میکشیـــــ ـــ ـدم تا صافــــ ــ بشه !
    بشه " ا "
    اون وقتــــ ــ هیچ چیز "بی تو" نبـــود !
    همه چیز "با تـــو" می شــOــد ..


  14. 8 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #7018
    حـــــرفـه ای Hamid Hamid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    خانه ام گلخانه ي يـــــــاس است
    پست ها
    3,820

    پيش فرض

    اي تو هم بغض هنوز از من و ما عاشق تر ... اي تو از خاصيت عاطفه پيغام آور

    هم دم دور به من مثل تن من نزديك ... صاحب ميلاد و هنوز و آخر

    رحم كن ... رحم كن دست تو پر پر شدن رو ميفهمه ... رحم كن چشم تو ايثار منو ميفهمه

    با چه ترسي بي تو دور از چشم تو ميزيستم !! ... من حريف جذبه ي چشم تو هرگز نيستم

    رحم كن تا شب بي جنبش بي حوصلگي ... پشت اين پنجره ي خالي قابم نكنه

    دارم از فكر رسيدن به تو آباد ميشم ... تو بيا كه باد ولگرد خرابم نكنه

    رحم كن ... رحم كن دست تو پر پر شدن رو ميفهمه ... رحم كن چشم تو ايثار منو ميفهمه

    اي مراقب چراغ نفس من در باد ... نفست به شعر من جرات عرياني داد

    بال پرواز من در به در عاشق باش ... چون كه در من كسي در اوج پريدن افتاد ...

    رحم كن ... رحم كن دست تو پر پر شدن رو ميفهمه ... رحم كن چشم تو ايثار من رو ميفهمه


    پ.ن:عاشق اين ترجيع بندم بولد شده!

  16. 6 کاربر از Hamid Hamid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #7019
    اگه نباشه جاش خالی می مونه pocke's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    زیر سایه ی شما
    پست ها
    445

    پيش فرض

    نه صبریست در من نه یارای زیست
    به جان کندنم تهمت زندگیست

    از این شام غربیت رها کن مرا
    تو ای یار تنها صدا کن مرا

  18. 2 کاربر از pocke بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #7020
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    بی خانمان
    پست ها
    2,533

    پيش فرض

    قلم و کاغذ آرید
    و خدا را به من خسته رسانید
    که کنون از دل تنگم
    شکوه ها باید کرد
    قصه ها باید گفت
    عشق ما هیچ نپائید و
    به فرهاد بگوئید و
    به مجنون برسانید
    عشق ما بود و نبودش
    چون حبابی و لب آبی
    لحظه ای بود و سپس هیچ
    لحظه ای بود و سپس هیچ

  20. 2 کاربر از Help118 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •