تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 598 از 638 اولاول ... 98498548588594595596597598599600601602608 ... آخرآخر
نمايش نتايج 5,971 به 5,980 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #5971
    در آغاز فعالیت afhin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    11

    پيش فرض

    چقدر سایه می شود,


    سایه ام.


    به وقتِ نبودنت.


    افشین یک اردیبهشت نود

  2. #5972
    در آغاز فعالیت afhin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    11

    پيش فرض

    سخت بگیر,


    اما


    سخت نشو.
    افشین

  3. #5973
    در آغاز فعالیت afhin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    11

    پيش فرض

    همیشه
    همین گونه است
    کسی باید
    شعر ی را تایید کند...........
    ای وای........
    خواستید هستم.
    افشین

    در حوالی آرام

  4. #5974
    کاربر فعال انجمن ادبیات dourtarin's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    پست ها
    528

    پيش فرض

    تو را خودم چشم زدم

    بس که نوشتمت میان شعرهام

    بی آنکه اسفند بچرخانم میان واژه ها

  5. 6 کاربر از dourtarin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #5975
    در آغاز فعالیت afhin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    11

    پيش فرض

    بالهایِ عربی

    باشدآقا,
    باشد
    باز می مانیم تا این پرنده عربی
    بالهایش را بازگشاید
    بالهایی که تو یادم دادیُ من یاد, دادمش:

    پرواز را.
    افشین امشب غاز اردی بهشت90

  7. #5976
    در آغاز فعالیت afhin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    11

    پيش فرض

    یورتمه می رود این اسب,
    به سویِ میدان ِ آزادی
    حتا,
    به سرکشیِ مداومش از:
    شلاقِ من
    افشین اردیبهشت90

  8. #5977
    در آغاز فعالیت afhin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    11

    پيش فرض

    دلم هوایِ میدانی را کرده است:

    آزاد.

    که هی

    بگردم دورش.

    افشین فروردین90

  9. این کاربر از afhin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #5978
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    پيش فرض

    بزرگ راهای مهندسی ساز

    ما را به هم نمی رسانند

    عشــــــــق با قوانین بیگانه است

    از بیراهه ها بـــــــیا


    برای دیدن كسی كه

    عمریست دوستت دارد!!!






  11. #5979
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,383

    پيش فرض

    چه خوش است حال مرغي كه قفس نديده باشد


    چه نكوتر كه مرغي ز قفس پريده باشد


    پر وبال ما شكستند و در قفس گشودند


    چه رها و چه بسته! مرغي كه پرش شكسته باشد

    ف.90

  12. این کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #5980
    در آغاز فعالیت afhin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    11

    پيش فرض

    باری آقایان عزیز ،خانومهای محترم
    اصلن این جلسه را همین جا نگهدارید بگویید آیا چیزی از دلتنگی می دانید
    از غروبهای جمعه،فرقی نمی کند در چند ساله گی تان باشید
    یا اول زنگ شنبه امتحان داری یا علوم و...
    یا با ید سر کار باشی و یا هر چه دیگر
    اصلن روز بعد از پنجشنبه خوب نیست وبدتر از آن غروب دلتنگی جمعه است.
    ×××
    آدم ،آدم است دیگر،گاهی دلش به چیزی می گیرد که نمی داند چیست
    آدم هست دیگر،مثل همه آدمها گاهی دلش چنان می گیرد،چنان می گیردکه میان این همه هیاهوی واژه گان ،سطری برای رهایی نمی یابد
    شاعر می شود و شعر می راند
    ترانه خوان تنهایی می گردد،به ساحل می رود از کوه بیرون می آید در رویایی خام پرواز می کند از مرز خواب و رویا می گذرد
    اما باز دلتنگ است.
    دلتنگ
    بعد تو ی دلتنگ
    می روی پشت پنجره روی میز می نشینی
    سطری سپید می گشایی و حرف می زنی
    که آدم است دیگر مثل همه آدمهای دیگر
    از واژه گان فاصله می گیری ، رنگها را می گیرانی و می پاشی بر صفحه زندگی ات
    آبی را و آسمان خانه ات را آبی می کنی
    کو ه ها را به استواری اش بلند می کشی طوری که هیچ چیزی از غرورش کم نشود
    جوی را تا حیاط خانه ات ادامه می دهی چند درخت اطراف خانه سبز می کنی و حوض و ماهی های قرمز را دلبسته آن
    زرد را می گیرانی و خورشید خانه ات را نقش می دهی و امتداد تابش آن را تا ابتدای طرحت ادامه می دهی
    نگاه می کنی هنوز نقاشی ات دلگیر است و خانه ات و حوالی آرام زندگی ات ، انگار دلگیر به آواز پرنده ای است که هم زادش را گم کرده است ، دلگیر به صدای کو کویی که در شبهای بهاری در آسمان شمال رویایش را جستجو می کند
    صدای نهر ، سکوت میان سطرهایش را می شکند ، صدای آبی که از جوی کشیده شده اش روان شده است.
    می خواهی برایش ترانه ای ساز کنی ، نه ، او را دیگر توان ترانه خواندن نمی باشد.
    صدای غرش ابر و آسمان به هم می آویزد ، در حیاط نقاشی ات باران میگیرد
    بوی خاک خیس باران خورده در اتاق ات می پیچد ، رنگ فرشهایت شسته می شود
    پرنده بالهایش خیس شده است.
    روزنامه ای میگیری و باد می زنی و هی ابرهای تیره را از حیاط خانه ات دور می کنی دوباره زرد را صدا می کنی و گرمای روزان نور را امتداد می دهی.
    می خواهی برایش همزادی بیافرینی.
    سطر ات پر شده است ، نقاشی ات را باران شسته است.
    صدایت گرفته و بغض ات فریاد نشده باقی مانده است، دگیری هایت تداوم یافته ، دلتنگیهایت امتداد پیدا کرده است.
    آدم ، آدم است دیگر مثل همه آدمهای دیگر
    گاهی دلش به چیزی می گیرد که نمی داند چیست.
    حرفی می زند که نمی داند چرا.
    طرحی می کشد که نمی داند برای چه.
    شعری می نویسد بی وزن ، بی قافیه ، بی ردیف و به هیچ چیز شاعرانه تنها خودش فکر می کند که شعر نوشته است.
    و آدم ، آدم است دیگر گاهی چنان گند می زند به همه چیز و همه کس.
    گندی که نمی داند چرا.
    باری آقایان عزیز ، خانمهای محترم ، اعضای محترم هیئت منصفه
    آدم ، آدم است دیگر مثل همه ی آدمهای دیگر.
    گاهی می خواهد کاری انجام دهد که دلتنگی اش اندکی کوتاه شود
    پرنده ای را اسیر می کند
    آدم هست دیگر....
    ادامه دارد...
    همین غروب جمعه پاییزی
    بیست و نهمین روز از آبانی دیگر از سال هشتاد و هشت
    کناره های خزر

    افشین
    + نوشته شده توسط افشین صالحی در جمعه بیست و نهم آبان 1388 و ساعت 19:6

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •