تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 19 از 55 اولاول ... 915161718192021222329 ... آخرآخر
نمايش نتايج 181 به 190 از 545

نام تاپيک: دیالوگهای فراموش نشدنی / سریال

  1. #181
    حـــــرفـه ای Hamid Hamid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    خانه ام گلخانه ي يـــــــاس است
    پست ها
    3,820

    پيش فرض

    سلام دوستان ...
    باز هم از سريال محبوب من ... كلاه قرمزي 90 !:دي

    اون پست قبلي رو كه خونديد ... همونجا كه آقاي مجري داره فرضياتي رو به طور مثال از كره ي زمين ميگه به كلاه قرمزي و فاميل دور... با همون بادكنك...

    حالا اينجا مي خواد يه چيزي بكشه رو بادكنك كه يهو بادكن ميتركه !! و همه چيز روش خراب ميشه ... از خونه ي فاميل دور و آقاي مجري بگيريد تا بقالي و مدرسه ي كلاه قرمزي :دي و ...
    تا بادكنك ميتركه فاميل دور زهر ترك ميشه و به حالت غش دراز ميكشه و ميگه:

    _ آقاي مجري چرا اين بادكنك رو تركوندي؟! هان؟! اين همه براي من مثال زدي و ذهنيت جديد از كره ي زمين و محل زندگيمون ساختي ... اونوقت يهو زدي همه رو تركوندي:دي ... من اون ذهنيت قبليم نسبت به زمين رو فراموش كرده بودم ... همه ي ذهنيتم روي اين بادكنكه بود ... كه ديگه الان تركيده كه !! من ديگه هيچ ذهنيتي از كره ي زمين ندارم آقاي مجري ... چرا اين كار رو كردي ... حالا منه بي ذهنيت چكار كنم؟! :دي

  2. 12 کاربر از Hamid Hamid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #182
    Animation Deliberation Morteza4SN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    Violet Orient
    پست ها
    2,689

    پيش فرض

    سلام به همه بچه های فامیل مخصوصا از نوع دور !
    از کلاه قرمزی 90

    آقای مجری داره در مورد محبت و با عشق و علاقه صحبت کردن با همدیگه حرف میزه ...
    آقای مجری : یه کلماتی هست که این کلمات تاثیر عجیبی داره وقتی ما بکار میبریم ! کلماتیه که محبت توش هست...

    فامیل دور : الان آقای مجری حرف از محبت میزدین حرف از کلمه های محبت دار میزدین من یاد دور افتادم !
    اونجا اصلا همیشه با همدیگه با محبت صحبت میکنیم اینجا کم من شنیدم ... میخواستم بگم که یه خورده اونجا ما چیز میکنیم ، اینجوری انقد از این حرفا و لوس بازیا نمیزنیم ، جدی جدی کار انجام میدیم ما به جای اینکه حرف بزنیم عمل میکنیم خیلی وقتا ... ابراز محبت کنیم حرفی نیست که ، باید که با عمل همراه باشه ، مثلا ما نوشابه باز میکنیم ، در نوشابه رو که باز میکنیم خودش میفهمه که داریم محبت میکنیم بله !

    آقای مجری : نه من دنبال یه کلماتی میگردم که این کلماتو که میگیم اون کسی که اونطرف هست میفهمه که ما دوستش داریم شما چی بکار میبری ؟ ...

    فامیل دور : بله ما اون کلماتم داریم خیلی زیاده مثلا میگیم که "درِ قلب من" ، "درِ چشم من" ، "دستت لا در نمونه هیچوقت" ... ولی بیشترش عملیه دیگه ، مثلا در یخچالو که برا یکی باز کنیم دیگه خیلی محبت کردیم بهش ...

    پسر عمه زا : ولی بنظر من با صدای رسا بگیم بهتره ... ما میگیم هی قربونت برم هووووو ...

    کلاه قرمزی : میخوای که منو پسر عمه زا جان مسابقه بدیم هر کی بهتر بود اونوقت جایزه بده ...
    کلاه قرمزی : پسر عمه زا جان قربون شلک ماهت برم ، چه موهای قشنگی چه چشایی گل پسر جان .
    پسر عمه زا : ای قربان دماغت برم کلاقرمزی هوووووو
    کلاه قرمزی : قند عسل ، شیکردون ، نمک من ، قربونت برم
    پسر عمه زا : ای تف دونت همش گرم باشه هوووووو
    ... ای لنگت دراز رات کوتاه هووووو ... هی خرت از ماشین آقای مجری تند تر بره هوووووووو
    کلاه قرمزی : ای قربونت برم ، شوکولاتای عالم به پات بریزن ...


    * * * *

    خانم همسایه میخواد بره سفر و چون نسبت به گلهاش خیلی حساسه همه رو آورده خونه کلاه قرمزی اینا :
    نگاریان (نگار جواهریان :دي) : ببینید این گلدون خیلی روی حرف بد حساسه ... اگه بهش بربخوره یه وقتی، بوی بد میده!
    فامیل دور : این که خودش بی تربیته چجوریه که ...
    پسر عمه زا : آقای مجری اجازه ، فردا این گلدون بو بده نگی تقصیر کلاه قرمزی بوده ... هی نگی ای پسر عمه زا بو میده ..
    نگاریان : اگه هر روز فقط یه دونه سلام صبح بخیر به این گلدون بگین خوشحال میشه
    آقای مجری : باد بگیر ... از این گل یاد بگیر !
    پسر عمه زا : که بو میده ؟

    نگاریان : این که دستمه یک بنفشه ی آفرقاییه !
    پسر عمه زا : نخور ببعی او مهمان خارجیه نخور !
    نگاریان : این یه بشقاب داره برای زیرش که اونجا توی اون کیفشونه ... که باید بشقابشو بذارید زیرش ، توی بشقاب آب بریزید این ریشه هاش خودش آبو میکشه بالا و سیراب میشه ..
    کلاه قرمزی : یعنی گلدونو پشت و رو کنیم پشتش آب بریزیم ؟
    نگاریان : نه نه یعنی توی بشقابی که زیرشه آب میریزیم . اون خودش آبو میخوره ...
    پسر عمه زا : میگم آقای مجری اجازه مام اگه بشقاب بذاریم زیرمون سیر میشیم ؟

    نگاریان : اینم (بیلچه) بذارین تو جیبتون چون این همه جا باید همراتون باشه ... یوخت یکیشون از خاک میاد بیرون ... اون باید همراهتون باشه ...
    کلاه قرمزی : ئه یعنی آقای مجری میره مهمونی میخواد عیدی بده دست میکنه جیبش پول دربیاره بیل در بیاره بده بچه مهمون ؟!
    پسر عمه زا : نه کلاقرمزی جان با ای آجیل برمیدارن !

    نگاریان : ببخشید یه دقه اگه ممکنه من تنها خصوصی با این گلدون صحبت کنم ...
    آقای مجری : همه روتونو بکنید اون ور ...
    نگاریان : ببین تو اگه صبح اومدن بهت آب بدن من نبودم نکنه یوخت تف کنیا ! من نیستم عصبانی نشی تف کنی!
    (همه باهم میخندن : هه هه هه ...)
    فامیل دور : گلدون تفو ندیده بودیم ...
    پسر عمه زا : آقای مجری اجازه ، ای که بو میده اونم که تف میکنه بعد شما به ما میگی بی ادب ؟!
    ...
    پسر عمه زا : نگاریان ! ای بو داد سیفونش کجایه ؟
    نگاریان : باز حرف زشت زدین ؟
    پسر عمه زا : ای بو میده من حرف زشت زدم ؟

    آقای مجری : این (گلدون) مورد خاصی داره که باش خصوصی صحبت کردین ؟
    نگاریان : شما به رووش نیارین اصلا ! ... ولی یه نفر هست که با سایه اش قهره اینجا با سایه اش دعواش شده !
    آقای مجری با اشاره به گلدونه : اینو میگین ؟!
    کلاه قرمزی : نه نه منو میگه ! ببین من یه بار با سایه ام دعوام شد جلو دیفال بودم با لگد زدم تو شکم سایه ام پام درد گرفت ولی سایه ام هیچی !!
    پسر عمه زا : منم یک بار دعوا کرده با سایه تو کلاقرمزی !
    کلاه قرمزی : اونوقت ما باید چکارش کنیم ؟
    پسر عمه زا : ما باید سایه شه با تیر بزنیم !
    کلاه قرمزی : میخواین که ما رو بهش معرفی کنین که ...
    نگاریان : من باید تک تک شما رو معرفی کنم شما باهاش رو بوسی کنید !
    کلاه قرمزی : روبوسی ؟! تیغ داره !! میره تو لبمون اونوقت چجوری غذا بخوریم ؟
    پسر عمه زا : ای که تف میکنه که چجوری بوس بکنیم ؟ فقط ببعی میتونه بوس کنه !
    فامیل دور : چی شده؟ ببعی کیو میخواد بوس کنه ؟ من یه چیزایی شنیدم اینجا ، ببعی منو بوس کنه من میدونم با شما ها ! ... این بره منو ماچ کنه من ناراحت میشما !
    ...
    فامیل دور : فقط ساعت چنده ؟ من فکر کنم ساعت باز کردن بره است. روزی سه چار ساعت باید باز بمونه ، این بیس سی تا برگ بیشتر نمیخوره هر بار .
    آقای مجری : این حرفا چیه میزنی ؟ حالا یه دونه برگ بی خاصیت ماله یه چیزی باشه میخوره آدم گفتن داره ...
    نگاریان : اصلا این حرف درسته؟ ... اصلا این چه طرز حرف زدنه؟
    پسر عمه زا : خب بذار یه برگ بخوره عوضش کود میده ایناره !
    ببعی : واااای ... بعععععع !


  4. #183
    حـــــرفـه ای Hamid Hamid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    خانه ام گلخانه ي يـــــــاس است
    پست ها
    3,820

    پيش فرض

    سلام دوستان ...
    ماشالله اين كلاه قرمزي تاپيك رو فتح كرده ...

    اينجا جايي هست كه آقاي مجري به اتفاق پسرخاله و كلاه قرمزي و پسر عمه زا :دي مي خواد بره خونه ي استادش ... بعد پسر خاله يدونه تقديرنامه داره كه مي خواد نشون استاد بده ... كلاه قرمزي هم يه كارت 100 آفرين :دي انداخته گردنش ... پسر عمه زا هم يه كارت ضمانت نامه !!

    آقاي مجري_ كلاه قرمزي اين چيه گردنت؟!
    كلاه قرمزي_كارت 100 آفرينه ديگه ...
    آقاي مجري_پس چرا روش نوشته ساسان؟!!
    كلاه قرمزي_خب براي ساسانه ديگه:دي ... آخه تو امتحانا من همش بهش ميرسونم اونوقت ساسان بيس ميشه و كارت ميگيره ...
    آقاي مجري_پس تو خودت چرا بيس نميشي؟!!
    كلاه قرمزي_ديگه !!!

    حالا كارت ضمانت رو تو گردن پسر عمه زا ميبينه ...

    آقاي مجري_اين چيه گردنت؟!
    پسر عمه زا_ كارته(Karta ) خيلي آفرين (به تقليد از كلاه قرمزي)
    آقاي مجري_چي؟!
    پسر عمه زا_كارت هزار آفرينه !!(Afarina)
    آقاي مجري_اين كه ضمانت نامس پسر عمه زا !!
    پسر عمه زا_ ها؟! ضمانت نامه چيه ديگه؟!
    آقاي مجري_اين كارت رو كارخونه ها وقتي يه چيزي رو توليد ميكنند ميزنن بهش كه يعني اين محصول خوبي هست!
    پسر عمه زا_ آهان!! خب اينه به منم زدن كه يعني منم پسر عمه زاي خوبيم ... ها :دي

  5. 9 کاربر از Hamid Hamid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #184
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    این روزها همه کلاه قرمزی می‌بینند، شما چطور؟!



    فامیل دور و آقای مجری دارن حرف می‌زنن که یهو پسر عمه زا چشمش می‌افته به فامیل دور و قاه قاه می‌زنه زیر خنده !!
    - این داره به من می‌خنده؟
    - پسر عمه زا چرا داری می‌خندی؟!
    - آخه قیافه‌اش شبیه این نونواها و بناها شده ...
    - ها؟!
    - میگه که با این لباس شبیه نانوا‌ها و بنا‌ها شدی فامیل دور!
    (فامیل دور هم قاه قاه می‌زنه زیر خنده و میگه)
    - منو میگی؟! ها! بگو بگو، پسرعمه‌زا الان من چه جوری شدم؟!
    - (پسرعمه‌ زا) آقا یه دو تا نون به ما بده!
    - (کلاه قرمزی) آقا برو ته صف نوبتیه!
    ...
    (بعد از چند دقیقه، فامیل دور می‌پره وسط حرف آقای مجری که داره قصه میگه، پسر عمه زا میگه)
    - تو بگیر بخواب، صبح پخت داری!

  7. 9 کاربر از Kurosh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #185
    حـــــرفـه ای Hamid Hamid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    خانه ام گلخانه ي يـــــــاس است
    پست ها
    3,820

    پيش فرض

    این روزها همه کلاه قرمزی می‌بینند، شما چطور؟!
    ما هم همانطور

    اول اين قسمت جديد كلاه قرمزي ... آقاي مجري مي خواست در مورد مهمون و آداب رفتار با مهمون صحبت كنه ... از فاميل دور پرسيد كه چطور بايد با مهمون رفتار كنيم؟!

    فاميل دور_ ببنيد آقاي مجري وقتي كه مهمون مياد اول در رو وا ميكنميم !! بعد مهمون مياد تو ! و بعد در رو ميبنديم !
    آقاي مجري_ فاميل دور شما هم كه همه چيز رو با در ميگي... هرچي ازش ميپرسي با در جواب ميده ...
    فاميل دور_خب آقاي مجري حتما در داره ديگه ... شما ميگي مثلا قاشق كجاست؟! من ميگم در كشو !! و وا كن همونجاست :دي

    آقاي مجري_ ببنم تو اصلا خاطره اي داري كه بي در باشه ؟!
    فاميل دور_ بله آقاي مجري ... ما يه شب رفتيم يه كاروانسرايي خوابيديم ... دزد اومد در كاروانسرا رو دزديد ...
    آقاي مجري_ اي بابا اين كه باز در داشت !!
    فاميل دور_ نه ديگه صبح كه پاشديم در نداشت ... دزد در رو برده بود ديگه ... هه هه :دي(اين خنده هاش باحاله)
    آقاي مجري_خب از يه چيزي خاطره بگو كه در نداشته باشه ... مثلا از دريا !!
    فاميل دور_ آقاي مجري ببخشيدا اما دريا كه در داره ... داري ميگي دريا ... نميگي پنجره يا كه ... هه هه ...

  9. 9 کاربر از Hamid Hamid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #186
    حـــــرفـه ای piremard's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    6,618

    پيش فرض

    بارنی :

    لِجند ..... صبر کن .. .. منتظرش باش ... آ آ ... داره می آد ... دری


    منظور کلمه ی لجندری هست با غلظت در معنا
    سریال چطور مامانتونو ملاقات کردم

  11. 10 کاربر از piremard بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #187
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض

    پست بالا منو یاد قسمت اولHow I meet Your Mother
    فصل4 انداخت که بارنی سعی در جلب توجه رابین داشت:

    رابین:چرا اینجوری رفتار میکنی?
    بارنی:چطوری؟
    رابین:زیادی خوب و نجیب شدی...یکمی منو میترسونه!
    عوضی باش , ناجور باش....بارنی باش!!!!
    بارنی:من بارنی هستم...
    و فکر میکنم امشب قراره دل...منتظرش بمون....فروز باشه!
    دلفروز!!!
    and I think tonight is going to be de..wait for it...lightful!
    Delightful!!!

  13. 8 کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #188
    حـــــرفـه ای Hamid Hamid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    خانه ام گلخانه ي يـــــــاس است
    پست ها
    3,820

    پيش فرض

    سلام دوستان :دي

    يه ديالوگ ديگه مي خواستم بگم از كلاه قرمزي 90 !

    آقاي مجري داره صحبت ميكنه و تازه پسر عمه زا رو بخاطر خوردن تخم مرغ رنگي ها دعوا كرده... آخه پوستشون رو پيدا كرد .بقلشم كلاه قرمزي وايساده

    آقاي مجري_ خب بچه ها ببينيد( ادامه ... )

    اينجا همزمان كلاه قرمزي پشتش رو كرده به آقاي مجري داره قر ميده :دي ميرقصه و اين جملات رو به حالت آهنگين ميخونه :

    _ شوكولاتارم كه خورديم پوستش رو نديد ... شيرينيه لوله ايم كه خورديم ... سمنو هم كه پوست نداشت اونم خورديم ...سنجدارم كه خورديم ... لي لي لي ... شيريني لوله ايم كه پوست نداشت...

    آقاي مجري_ببينم چي خوردي؟!

    كلاه قرمزي_ ااا هيچي آقاي مرجي !! ميگم آقاي مجري چه خوراكي هايي هست كه نه پوست داره نه هسته؟!

    آقاي مجري_چي؟! ... ببينم نكنه رفتي اون سمنو رو خوردي ... آخه كم شده...

    كلاه قرمزي_ شايستي ظرفش شكسته ... به ما چه !! اون سوسيسه رو هم شايد كسي خالي خورده ... سرخ نكرده كه :دي

  15. 7 کاربر از Hamid Hamid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #189
    کاربر فعال انجمن تلویزیون و رادیو *IN*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    New North Korea                     In The Name of Father
    پست ها
    4,250

    پيش فرض

    Ross: what are you doin here
    Paolo: i do racel

    frinds se2 ep1

  17. 3 کاربر از *IN* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #190
    حـــــرفـه ای Hamid Hamid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    خانه ام گلخانه ي يـــــــاس است
    پست ها
    3,820

    پيش فرض

    امشب سريال پايتخت يه ديالوگ خيلي خنده دار داشت ...
    پليس اومده بود تو كاميون و هي معمولي اينا سر و صدا ميكردند ...

    پليس_ آقا لطفا ساكت باشيد بذاريد ما به كارمون برسيم

    نقي_ چشم آقا ... من و خانوادم هر كمكي از دستمون بر بياد انجام ميديم براي شما

    ارسطو_ بله جتاب سروان ... من خودم پايه يك دارم ... پايه يك ... در خدمتم !!!

    .................................................. .........

    يه جاي ديگه:

    پليس_ لطفا خيلي معمولي باشيد

    نقي_ آقا ما كه همه معمولي هستيم(اشاره به اسم خانوادگي)

    ارسطو_ راست ميگه... فقط من غير معموليم ... اينا همه معمولين :دي

  19. 10 کاربر از Hamid Hamid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •