بعضی عشق ها مثله قصه نوحه
( از ترس طوفان ميان سراغت).
بعضی عشق ها مثله قصه ی ابراهيمه
(بايد همه چيزتو براش قربانی کنی).
بعضی عشق ها مثله قصه مسيحه
(آخرش به صليب کشیده میشی).
اما بيشتر عشق ها مثله قضيه موساست
يه کم که دور ميشی يه گوساله جاتو ميگيره
بعضی عشق ها مثله قصه نوحه
( از ترس طوفان ميان سراغت).
بعضی عشق ها مثله قصه ی ابراهيمه
(بايد همه چيزتو براش قربانی کنی).
بعضی عشق ها مثله قصه مسيحه
(آخرش به صليب کشیده میشی).
اما بيشتر عشق ها مثله قضيه موساست
يه کم که دور ميشی يه گوساله جاتو ميگيره
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست
گوشه خانه شبی فاطمه در دل می گفت:
هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست
در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت:
خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست
فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است
مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
اتل متل یه مورچه / قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد / پای اونو لگد کرد
مورچه پا شکسته / راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته / نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه / تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی / عیب نداره سیاهی / خوب بشه پات الهی
خوشا آنکس که اصلا زن ندارد
بلای خانگی بر تن ندارد
هزاران زن فدای موی یک مرد
فدای گوشه ابروی یک مرد
نمی دانم چرا بر جنس ماده
خدا مهر و وفا اصلا نداده !
گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی
حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود داتکامی
حاصلش نیست بجز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ ترا
برده یا دات نت و دات ارگ ترا
بهرت ایمیل زدم پیشترک
جای سابجکت نوشتم به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آنهم به جهنم به درک
آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی میلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویسش با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد
خسته از font و ز format شده ام
دلخور از گِردِلی @ (ات) شده ام …
کرد ریپلای به لیلی، مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هرچه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی
نامه ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت
Last edited by Lady parisa; 27-03-2011 at 09:29.
تو عصر موشک و فضا، الاغ سواری عالیه
کنار بنز و زانتیا، دیدن گاری عالیه
بعد سیگار و پیپ و اکس، چپق کشیدن بهتره
ماهواره ها برن کنار، ستاره چیدن بهتره
بسکه فراوونه کلاغ، قناری قارقار می کنه
از هرچی آوازه خوشه، آدمو بیزار می کنه
سینما و تاتر چیه، سیا بازی قشنگ تره
رو حس و حال آدما، لی لی کنون نمی پره
اصغر آقا اَسی شده، موهاشو های لایت می کنه
زیر ابرو شو بر می داره، تیپ شو ری رایت می کنه
تو این قاراشمیش شدید، صغرا خانم ولنسیاس
عجب زمونه ای شده، دنیا رو باش دس کیاس
پیتزا و استیک ولش، سیخ جیگر نصیب ماس
آبگوش خوراک اعیوناس، اشکنه راس جیب ماس
از رپ و راک و پاپ نگو، ابرام غزل خونو می خوام
شبای صاف و ماه نو، صفای ایوونو می خوام
پپسی کولا ارزونی تون، قرتی بازی دیگه بسه
کاهو سکنجبین می خوام، آب قناتم هوسه
قدیم ندیما یادته؟ گرگان هوای خوبی داشت
شیرونیای حلبی، سقفای تیر چوبی داشت
آپارتمانای عجیب، با برج و بارو مد شده
مدرنه آب حوض کشی، باز دَسه جارو مد شده
عطرای پاریسی چیه، گلاب قمصر بیارین
تو جیبای بی برکت، یه مُش گل یاس بذارین
اینترنت و فکس و موبایل، تلویزیون و رادیو...
رد پای تمدنو، همینجوری بگیر برو...
شلوغ پلوغه سرمون، جا واسه دل نمی مونه
قدر من و تو رو حاجی، هیشکی دیگه نمی دونه
به جای ایمیل جون من، نامه ی دَسی بنویس
شیک بازی رو کنار بذار، اونی که هَسی بنویس
دنیا مثه راز بقاس، از صلح و آشتی بنویس
از روزگار خوبی که، اونوقتا داشتی بنویس
خانمی با همسرش گفت این چنین:
کای وجودت مایه ی فخر زمین!
ای که هستی همسری بس ایده آل!
خواهشی دارم ... مکُن قال و مقال!
هفت سین تازه ای خواهم ز تو
غیر خرج عید و غیر از رختِ نو
"سین" یک، سیّاره ای، نامش پراید
تا برانم مثل برق و مثل باد
"سین" دوم، سینه ریزی پُر نگین
تا پَرَد هوش از سر عمّه شهین!
"سین" سوم، یک سفر سوی فرنگ
دیدن نادیده های رنگ رنگ
"سین" چارم، ساعتی شیک و قشنگ
تا که گویم هست سوغات فرنگ!
"سین" پنجم، سمع دستورات من!
تا ببالم من به خود، در انجمن!
آنگه، آن بانو، کمی اندیشه کرد
رندی و دوز و کلَک را پیشه کرد!
گفت با ناز و کرشمه، آن عیال!
من دو "سین" کم دارم، ای نیکو خصال!
گفت شویش: من کنون یاری کنم
با عیال خویش، همکاری کنم!
"سین" ششم، سنگ قبری بهر من!
تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن!
"سین" هفتم، سوره ی الحمد خوان...
بعد مرگم، بَهر شوی بی زبان!
ترک من مکن ، نکن تو ترکم ای دوست /
گر بریزه پیش من ، ز پیش من بوس
ور بگیری یار دیگری تو فردا /
میکنم حواله تو را فحش ناموس !
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)