تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 12 از 17 اولاول ... 28910111213141516 ... آخرآخر
نمايش نتايج 111 به 120 از 164

نام تاپيک: فریدون مشیری

  1. #111
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    باری اگر روزی کسی از من بپرسد
    چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟

    من می گشایم پیش رویش دفترم را
    گریان و خندان بر می افرازم سرم را

    آنگاه می گویم که بذری نو فشانده است
    تا بشکفد تا بردهد بسیار مانده است

    در زیر این نیلی سپهر بیکرانه
    چندان که یارا داشتم در هر ترانه

    نام بلند عشق را تکرار کردم

    با این صدای خسته شاید خفته ای را
    در چارسوی این جهان بیدار کردم

    من مهربانی را ستودم
    من با بدی پیکار کردم

    پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
    مرگ قناری در قفس را غصه خوردم

    وز غصه مردم شبی صدبار مردم

    شرمنده از خود نیستم گرچون مسیحا
    آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن

    من با صبوری بر جگر دندان فشردم

    اما اگر پیکار با نابخردان را
    شمشیر باید می گرفتم

    بر من نگیری من به راه مهر رفتم

    در چشم من شمشیر در مشت
    یعنی کسی را می توان کشت

    در راه باریکی که از آن می گذشتیم
    تاریکی بی دانشی بیداد میکرد

    ایمان به انسان شب چراغ راه من بود
    شمشیر دست اهرمن بود

    تنها سلاح من در این میدان سخن بود

    شعرم اگر در خاطری آتش نیفروخت
    اما دلم چون چوب تر از هر دو سر سوخت

    برگی از این دفتر بخوان شاید بگویی
    آیا که از این می تواند بیشتر سوخت

    شبهای بی پایان نخفتم
    پیغام انسان را به انسان باز گفتم

    حرفم نسیمی از دیار آشتی بود

    در خارزار دشمنی ها
    شاید که طوفان گران بایست می بود

    تا برکند بنیان این اهریمنیها
    پیران پیش از ما نصیحت وار گفتند

    دیر است دیراست تاریکی روح زمین را
    نیروی صد چون ما ندایی در کویر است

    نوح دگر میباید و طوفان دیگر

    دنیایی دیگر ساخت باید
    وزنو در آن انسان دیگر

    اما هنوز این مرد تنهای شکیبا

    با کوله بار شوق خود ره می سپارد
    تا از دل این تیرگی نوری برآرد

    در هر کناری شمع شعری می گذارد
    اعجاز انسان را هنوز امید دارد


  2. #112
    پروفشنال D,Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    خونه.
    پست ها
    791

    پيش فرض

    شکوفه ای بر شراب

    چو از بنفشه بوی صبح برخیزد
    هزار وسوسه در جان من برانگیزد
    کبوتر دلم از شوق میگشاید بال
    که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد
    دلی که غنچه نشکفته ندامتهاست
    بگو به دامن باد سحر نیاویزد
    فدای دست نوازشگر نسیم شوم
    که خوش به جام شرابم شکوفه میریزد
    تو هم مرا به نگاهی شکوفه باران کن
    در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد
    لبی بزن به شراب من ای شکوفه بخت
    که می خوش است که با بوی گل درآمیزد

  3. 2 کاربر از D,Freeman بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #113
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    بر ماسه ها نوشتم:

    " دریای هستی من

    از عشق توست سرشار "

    این را به یاد بسپار!

    بر ماسه ها نوشتی:

    " ای همزبان دیرین

    این آرزوی پاکی ست "

    اما به باد بسپار!

    خیزاب تیز بالی

    ناز و نیاز ما را

    می شست ، پاک می کرد!

    بر باد رفتنی را

    می برد ، خاک می کرد!

    دریا ، ترانه خوان ، مست

    سر بر کرانه می زد

    و آن آتش نهفته

    در ما زبانه می زد!

    فریدون مشیری

  5. این کاربر از Snow_Girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #114
    پروفشنال D,Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    خونه.
    پست ها
    791

    پيش فرض

    هنگامه
    ای دل لبریز از شوق و امید
    کاش میدیدی که فردا نیستیم
    کاش میدیدی که چون پنهان شدیم
    در همه آفاق پیدا نیستیم
    گرچه هر مرگی تسلی بخش ماست
    کاندر این هنگامه تنها نیستیم
    بدتر از مرگ است ان دردی که باز
    زندگی میخندد و ما نیستیم

  7. 3 کاربر از D,Freeman بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #115

    پيش فرض

    نشسته ماه بر گردونه عاج .

    به گردون مي رود فرياد امواج .

    چراغي داشتم، كردند خاموش،

    خروشي داشتم، كردند تاراج ...


  9. 11 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #116
    پروفشنال D,Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    خونه.
    پست ها
    791

    پيش فرض

    مرگ درمرداب

    لب دريا رسيدم تشنه، بي تاب،


    ز من بي تاب تر، جان و دل آب،

    مرا گفت : از تلاطم ها مياساي !

    كه بد دردي است جان دادن به مرداب

  11. 4 کاربر از D,Freeman بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #117
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت !

    نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت!

    نخستین کلامی که دلهای ما را

    به بوی خوش آشنائی سپرد و به مهمانی عشق برد

    پر از مهر بودی

    پر از نور بودم

    همه شوق بودی

    همه شور بودم



    چه خوش لحظه هایی که دزدانه ، از هم

    نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!

    چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را

    به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم!



    دو آوای تنهای سرگشته بودیم

    رها در گذرگاه هستی

    به سوی هم از دورها پر گشودیم

    ....

    فریدون مشیری

  13. 4 کاربر از Snow_Girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #118
    پروفشنال D,Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    خونه.
    پست ها
    791

    پيش فرض

    به دريا شكوه بردم از شب دشت،

    وز اين عمري كه تلخ تلخ بگذشت،

    به هر موجي كه مي گفتم غم خويش؛

    سري ميزد به سنگ و باز مي گشت...

  15. 4 کاربر از D,Freeman بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #119
    پروفشنال D,Freeman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    خونه.
    پست ها
    791

    پيش فرض

    شنيده اي صد بار،

    صداي دريا را .

    ...

    سپرده اي بسيار،

    به سبزه زارش، پروانه تماشا را .

    نخوانده اي - شايد -

    درين كتاب پريشان، حكايت ما را :

    هميشه، در آغاز،

    چو موج تازه نفس، پر خروش، در پرواز،

    سرود شوق به لب، گرم مستي و آواز

    ...

  17. #120
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rahgozare tanha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    موطن آدمی قلب کسانیست که دوستش دارند
    پست ها
    316

    پيش فرض

    می‌خواهم و می خواستمت، تا نفسم بود


    می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود



    عشق تو بسم بود، که این شعله ی بیدار


    روشنگر شب های بلند قفسم بود



    آن بخت گریزنده دمی‌ آمد و بگذشت


    غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود



    دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر


    تنها نفسی‌ با تو نشستن هوسم بود



    باﷲ، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست


    حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود



    سیمای مسیحایی‌ اندوه تو، ای عشق


    در غربت این مهلکه، فریاد رسم بود.



    لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم


    رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود..............






  18. 2 کاربر از rahgozare tanha بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •