این عمر من است که با هر نفسش به سوی پاییز خود میرسد !
عشق ، خنجر ، غم
این عمر من است که با هر نفسش به سوی پاییز خود میرسد !
عشق ، خنجر ، غم
غم عشق تو رفیق نیمه راه من
پس از ان رفتنت بی من
چنان خنجر نگارد طرحی از تصویر چشمانت
به روی سینه ای که روزها را میشمارد تا تو برگردی
چالاک
گذر
شیرین
ای شیرین سخن که گذر میکنی از سد قلبم ، این جست و چالاکی را در ره عشق به کار گیر
گیسو ، لعل ، مهتاب
پیچ بر گیسو مینداز ای رخت مهتاب عالمتاب من
لعل لب را جای می امشب براین مست خراباتت بده
اب
تشنه
حسین
سقاي كربلا را ببين چگونه غريبانه آنسوتر آرميده است، فاصله با قافلهسالار عشق اندك است. آنگونه كه حسين، عروج عباس را ديده است. فاصله يك جرعه آب فرات است! همانجايي است كه رفته بود مشكهاي عشق را پر كند براي شقايقهاي تشنه خيمهگاه؛ نهر علقمه اما خشكيده است اكنون از شرم عباس.
رفتن / هميشه/ هواي ابري
هوای ابری چشمانت رفتن را برای همیشه به تصویر کشید
یکتا
غزل
حافظ
بشنو این غزل از حافظ :
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
شیعیان ، نینوا ، کاروان
کاروان شیعیان نینوا رو به سوی کربلا اید همی
بهانه
جهان
سرود
بهانه مگیر کین جهان شعر رفتن را خواهد سرود
جهنم-فرشته-افتاد
اشتباه فرشتگان
درویشی به اشتباه فرشته ها به جهنم افتاد .
پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟....
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و...
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند
عشق
سیراب
خدا
Last edited by Perpetual; 23-09-2010 at 18:11.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)