مریضم کرده تنهایی ببین حالم پریشونه
من اونقد اشک میریزم که برگردی به این خونه![]()
مریضم کرده تنهایی ببین حالم پریشونه
من اونقد اشک میریزم که برگردی به این خونه![]()
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع
در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع
کردی ام مست به نوعی که ندانم امشب
چه کسانی به برم آمده اند و نفسی میگیرند.
Last edited by narges.; 03-08-2010 at 15:05.
سوت و کورم ،شوق و شورم مرده است
غم ،نشاطم را به یغما برده است
عمر ما در کوچه های شب گذشت
زندگی یک دم به کام ما نگشت
بی تفاوت، بی هدف، بی آرزو
می روم در چاه تاریکی فرو
عاقبت یک شب نفس گوید که بس
وز تپیدن باز می ماند نفس
مرغ کوری می گشاید بال خویش
می کشد جان مرا دنبال خویش
باد سردی می وزد در باغ یاد
برگ خشکی می رود همراه باد
مثل یک
باکتری زیرمیکروسکوپ
دست و پا می زنم
من برای تو میخونم بهترین ترانه ها رو
دل دیوار و بلرزون تازه کن خلوت ما رو
دلم گرفته ای دوست
Last edited by M O B I N; 04-08-2010 at 08:33.
از اونجايي كه به لطف خدا!!! امروز بعد از 2 سال و نيم ديگه تنها و بي يار شدم و خودممو خودم.اين شعر خيلي احوالم رو خوب ميگه:
من مرد تنهاي شبم
صد قصه مانده بر لبم
از شهر تو من رفته ام
كوله بارم را بسته ام
تنهاي تنها غمگين و رسوا
عابر اين شبها منم
شادمانم
از این که هستم و نیستم
شادمانم
از آن چه که هست و نیست
و شادمانم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)