داستان گذشتگان پند است
هر که بگذشت داستانی داشت
رازهای زمانه را میگفت
در و دیوار گر زبانی داشت
اشکها انجم سپهر دلند
این زمین نیز آسمانی داشت
پروین اعتصامی
داستان گذشتگان پند است
هر که بگذشت داستانی داشت
رازهای زمانه را میگفت
در و دیوار گر زبانی داشت
اشکها انجم سپهر دلند
این زمین نیز آسمانی داشت
پروین اعتصامی
تو کان نباتي و دلها چو طوطي
تو صحراي سبزي و جانها چرايي
از اينها گذشتم مبر سايه از ما
که در باغ دولت گل و سرو مايي
مولوی
یار بیگانه نشو تا نبری از یادم ... غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم..
Last edited by mmiladd; 26-04-2010 at 11:18.
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلـک فریادم
حافظ
من که می میرم، می میرم..... ****چــرا با عشــق و با ایــمان نــمیرم؟!
ایول خوشم اومد![]()
ما دلشدگان خسرو شيرين پناهيم
ما کشته آن مه رخ خورشيد کلاهيم
ما از دو جهان غير تو اي عشق نخواهيم
صد شور نهان با ما تاب و تن جان با ما
در اين سر بي سامان، غمهاي جهان با ما
با ساز و ني، با جام مي، با ياد وی
يا رب آن زاهد خودبين که بجز عيب نديد
دود آهيش در آيينه ادراک انداز
چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ
وين قبا در ره آن قامت چالاک انداز
حافظ
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
تو زرين بهره باش از تخت زرين
که چوبين بهره شد بهرام چوبين
نشاط از خانه چوبين برون تاخت
که چوبين خانه از دشمن به پرداخت
نظامی گنجوی
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
خيام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)