تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 30 از 58 اولاول ... 2026272829303132333440 ... آخرآخر
نمايش نتايج 291 به 300 از 575

نام تاپيک: داستانهای مینیمالیستی

  1. #291
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض محاسبه

    دختر عاشق پسری حسابدار شده بود. روزی دختر به او گفت هنوز عاشق من هستی؟
    پسر ماشین حساب خود را به دست گرفت و شروع کرد به محاسبه:
    یک بار عصبانی شدی + دو بار قهر کردی + یک بار جوابم رو ندادی و … / 100 = 54%
    و گفت من الان 54% دوستت دارم.
    دختر دلش شکست و گلی را که روز اول از پسر گرفته بود را در حالی که آنرا در یک گلدان کاشته بود و پربارتر از همیشه جلوه میکرد را به او نشان داد و گفت:
    من هنوز تو را به اندازه زیبایی این گل دوستت دارم.

  2. 4 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #292
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض علم کیمیا

    لحظه ای که آینه عاشقش شد او را از همیشه در خود زیبا تر نشان می داد، پس مغرور شد و آیینه را شکست، ناگهان چهره واقعیش برایش نمایان شد.
    پس نشست و با حسرت گفت:

    هر آنکس خام علم کیمیا است
    به عشق آغشته سازد منزلش را
    دل عاشق چو آیینه خسی را
    دو چندان می کند بال و پرش را

  4. 2 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #293
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض ذهن سیاه

    نقاش دوباره تنها شد
    و از تنهایی سایه خودش را نقاشی میکرد، سایه سیاه بود و نقاش در حسرت کشیدن یک نقش رنگی ...
    به سایه گفت: تو تنها کسی هستی که من در دنیا دارم
    سایه گفت: من تنها کسی بودم که در دنیا داشتی ...
    نقاش گفت: من کسی را در دنیا داشتم که دیگر به من فکر نمی کند.
    سایه گفت: آنقدر در نقش کشیدن با قلم سیاه تبحر داری که همه چیز در اطرافت سیاه شده است و چه بسا به شکل سایه ای در آمده باشد، بیا یک امروز سایه ات را با رنگین ترین قلم هایت نقاشی کن ببین چگونه از تنهایی بیرون می آیی.
    نقاش شروع کرد به رنگی کشیدن سایه اش و هر چه طرح کامل تر میشد، می دید سایه ای که همیشه همراهش بوده بیشتر شبیه معشوقه اش می شود که او را آنقدر در ذهنش سیاه کرده بود که دیگر به صورت سایه ای همیشه دور از او در کنارش بود. وقتی نقش کامل شد نقاش معشوقه اش را به آغوش کشید و با گریه طلب بخشش میکرد. سپس همه قلم های سیاه بدبینی اش را شکست تا همیشه فقط رنگی ببیند و رنگی بشنود.

  6. 2 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #294
    آخر فروم باز قاهر - Gahir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    1,073

    پيش فرض

    صبح روز دوشنبه بود ، ساعت 5 و خورده ای میزد ... هفتم تیر ماه سال 57 بود ... ولی اینا به چه دردی میخوره ... من خودم ساعت سازم !
    نتیجه‌ی اخلاقی :
    خیلی خودتون رو درگیری مسایلی که به شما ربطی نداره نکنید ، چون ممکنه ساعت ساز بشید !

  8. 4 کاربر از قاهر - Gahir بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #295
    آخر فروم باز قاهر - Gahir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    1,073

    پيش فرض

    آه .... چه زود دیر میشه ... کاش میشد دیر زود میشد تا دیرتر زود دیر میشد !

    به هر حال نتیجه اخلاقی این است که :

    چه دیرتر زود بشه ، چه زودتر دیر ... بازم همیشه دیره !!!

  10. 4 کاربر از قاهر - Gahir بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #296
    آخر فروم باز قاهر - Gahir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    1,073

    پيش فرض

    برداشت سنج :

    خسته ام و کوفته ! ... میخورم!
    تشنه ام و درد ! ... دارم !
    بیمارم و زهر مار ! ...هست این دارو!
    عوضی و بیخودی ! ... توی این زندون گیر افتادم !
    غلط میکنی ! ...2 + 2 میشود 4 نه پنچ !
    کثافت ! ... دور و ورم رو گرفته !
    بمیری ! ... بهتر از اونه که تو این هولوفتونی اسیر باشی !
    دنیا فقط یک بعد نداره ... هر خطی که میخونی رو دراگ کن ! ... مگه ندیدی و نخوندی چی نوشتم !

    اثری از قاهر ( ابتکاری نوین در قدیم )

    تا به حال : دی نامرئی دیدید !

    نتیجه اخلاقی :
    بعضی چیزا تو دنیا هست که اگر مثبت بهشون نگاه کنی در وراء آن مثبت خواهی دید . ... چه در درون چه در برون!

  12. 6 کاربر از قاهر - Gahir بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #297
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض غمبارترین لحظه مسافر کور

    باران مي‌باريد و پنجره باز نمي‌شد...
    Last edited by NeGi!iN; 12-10-2009 at 19:01.

  14. این کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #298
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض گمشده

    زن فریاد زد :
    بچه های من
    و در میان لباس های آویزان به جالباسی,جایی که اغلب پنهان می شدند دنبال آنها گشت.
    مشتری ها به او خیره شدند
    زن فریاد زد :
    کمکم کنید,بچه هایم نیستند
    کسی زمزمه کنان گفت : این خانم پیر خیالاتی شده ...

    زن از خشم منفجر شد : پیـــــــــر! من فقط ...

    بعد خشکش زد! چشم هایش را از چهره ای به چهره ی دیگر دوخت, از سر در گمی به شرمندگی رسید,
    بعد نگاهش روی دست های پر چروک خودش ثابت ماند.

    من من کنان گفت : بچه های ....من .

    نانسی روث نرنبرگ

  16. 4 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #299
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    بیکار بود
    کسی محلش نمی گذاشت
    خودکشی کرد
    عز و جلال پیدا کرد و با احترام روی سر گذاشتندش
    و تا آخر عمر به شغل شریف مردن مشغول شد !

  18. 6 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #300
    پروفشنال Leyth's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    802

    پيش فرض

    « برای فروش؛
    کفش کودک،
    پوشیده نشده. »

    ارنست همینگوی

  20. 4 کاربر از Leyth بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •