تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 8 از 8

نام تاپيک: محمود مشرف آزاد تهرانی (م.آزاد)

  1. #1
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض محمود مشرف آزاد تهرانی (م.آزاد)




    محمود مشرف آزاد تهرانی (م.آزاد)

    زندگينامه خودنوشت م.آزاد:
    روز 18 آذر سال 1312 در اين برهوت فقر فرهنگي به دنيا آمدم . خوشبختانه پدرم اهل موسيقي بود و شعر . شوق كتاب خواندن را هم او در من برانگيخت . دوره نوجواني و جواني‌ام هنرمان بود باجنبش بزرگ ملي كردن نفت ، كه به زندگي نسل جوان آن روزگار ، عشق و آرماني فراتر از انگيزه‌هاي كوچك فردي مي‌داد، و من كه اهل فعاليت بي‌واسطه سياسي نبودم ، به فعاليت فرهنگي گرايش پيدا كردم و اولين نقدهاي ادبي‌ام ـ به همراه چند شعر ـ در يك نشريه دانش‌آموزي به چاپ رسيد .
    با كودتاي 28 مرداد 1342 (( آب‌ها از آسياب افتاد )) و هر كسي به گوشه‌اي پناه برد و من در همان سال در كنكور ادبيات دانشسراي عالي تهران پذيرفته شدم .
    سال 1334 دفتر شعر (( ديار شب )) را با يادداشتي از احمد شاملو در 300 نسخه چاپ كردم ، كه مدت‌ها از انتشارش پشيمان بودم ، چرا كه تجربه‌اي تازه در شعر در اين دفتر نيامده بود .
    از 1334 تا 1336 با شاملو در انتشار (( با مشار كوچولو )) همكار بودم ، و اين همكاري براي من فرصتي بود مغتنم .
    سال 1336 براي انجام خدمت معلمي به آبادان رفتم . اين سال‌ها فرصتي بود كه به تجربه‌هاي شعري‌ام ساماني بدهم مجموعه ” آيينه‌ها تهي‌است” حاصل اين تجربه كاري است. از 1340 به بعد با زنده ياد سيروس طاهباز در انتشار فصل‌نامه آرش همكاري دائمي داشتم . آرش در دهه پر تحرك چهل نقش سازنده‌اي داشت .
    در همين ايام مامور خدمت در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شدم و از آن به بعد ، به طور حرفه‌اي به ادبيات كودكان پرداختم .

    او در تاریخ ۲۹ دی ماه ۱۳۸۴ در هفتاد و دو سالگی درگذشت.

    كتابهاي شعر:

    1- ديار شب
    2- ايينه‏ها تهي‏ست
    3- قصيده بلند باد
    4- بهار زائي آهو
    5- با من طلوع كن
    6- گزينه مرواريد
    7- گل باغ آشنايي ( كليات)
    8- بايد عاشق شده رفت

    ترجمه و تاليف:
    1- پريشادخت شعر ( زندگي و شعر فروغ فرخ‏زاد)
    2- شعرهاي كارل سندبرگ
    3- بعل زبوب ( خداوندگار مگس‏ها)
    4- سفرهاي شگفت اديسه

    ادبيات كودكان:
    نزديك به پنج عنوان داستان و شعر:
    1- طوقي
    2- عمو نوروز
    3- كي از همه پر زورتره
    4- لي‏لي – لي‏لي حوضك
    5- شعرهايي براي كودكان
    6- از شاهنامه
    زال و سيمرغ
    زال و رودابه
    هفت خوان رستم
    كاوه آهنگر
    7- خاله سوسكه
    8- خاله موندگار
    9- گنجشكك اشي مشي و لك‏لك باغبون باشي
    10- گزيدة داستانهاي مثنوي
    11- نمايشنامه‏اي منظوم براي كودكان ( كاست )
    12- طوطي و بازرگان
    13- خاله سوسكه كجا ميري؟
    14- بز بز قندي
    15- جم جمك برگ خزون ( ترانه)
    16- بچه‏ها بهار ( ترانه)
    17- پيره‏زن گل پيرهن
    18- شهربازي و ...

  2. 2 کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    بايد عاشق شد و خواند :
    (( بايد انديشه کنان پنجره را بست و نشست ))
    پشت ديوار کسي مي گذرد
    مي خواند :
    (( بايد عاشق شد و رفت
    چه بيابانهايي در پيش است ! ))
    رهگذر خسته به شب مي نگرد
    مي گويد :
    (( چه بيابانهايي ! بايد رفت
    بايد از کوچه گريخت
    پشت اين پنجره ها مرداني مي ميرند
    و زناني ديگر
    به حکايتها دل مي سپرند . ))
    پشت ديوار کسي درياواري بيدار
    به زنان مي نگريست :
    (( چه زناني که در آرامش رود ،
    باد را مي نوشند !
    و براي تو - براي تو و باد -
    آب هايي ديگر در گذرست . ))
    بايد اين ساعت - انديشه کنان مي گويم -
    رفت و از ساعت ديواري ، پرسيد و شنيد .
    و شب و ساعت ديواري و ماه
    به تو انديشه کنان مي گويند :
    (( بايد عاشق شد و ماند
    بايد اين پنجره را بست و نشست ! ))
    پشت ديوار کسي مي گذرد ،
    مي خواند :
    (( بايد عاشق شد و رفت
    بادها در گذرند . ))

  4. #3

  5. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #4
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    مثل پرنده یی که در شور مردنست
    مثل شکوفه یی که در شور ریختن
    مثل همین پرنده ی خاموش کاغذی
    انجا نشسته بود
    نگاهش پرنده وار
    و پشت او به باران
    باران پشت پنجره بارید و ایستاد
    من بیم داشتم که بگویم
    شکوفه ها از کاغذند
    من بیم داشتم که بگویم
    پرنده را
    نه سال پیشتر
    توی بساط دستفروشی خریده ام
    و چشم های او را
    از شیشه های سبز تهی کرده ام
    من بیم داشتم که بگویم
    اتاق من
    خاموش و کاغذیست
    باران پشت پنجره باران نیست
    باران پشت پنجره بارید
    ایستاد
    مثل همین شکوفه ی خاموش
    مثل همین پرنده ی خاموش
    آنجا نشسته بود
    و پشت او به پنجره ی سبز
    من بیم داشتم که شبی
    موریانه ها
    بیداد کرده باشند

  7. این کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #5
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    گفت فریاد زنان
    این همه نیست
    آسمانی که تو می گویی در خلوت ماست
    آسمانی که به ما می گفتند
    وه چه بارانی می دانستم
    که نمی داند و بیهوده سخن می گوید
    گفت فریاد زنان
    اینهمه نیست
    ما به دیدار آبها آمده ایم
    ما به دیدار هزاران و هزاران خورشید
    به تماشای بهار
    به تماشای بهاری که زمین را به تماشا می خواند
    چشمهایش را بست
    و در اندیشه ی من زورق سبزی که به آتشها آراسته بود
    به زمستان پیوست

  9. #6
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    برای گذشتن از این رود
    رنگین کمانی باید بود....

  10. #7
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    پرنده بودن روزی پرنده وار شدن
    و از بهار گذشتن
    به آن حقیقت نومیدوار پاسخ گفتن
    به آن حقیقت تلخ
    و با ردای پریشان باد از همه ی شهرهای خفته گذشتن
    و درتمامی راه
    چه ناامیدان دیدن
    پرنده وار شدن
    و در حقیقت روشن
    همیشه رازی بودن

  11. #8
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    لحظه یی در بهار
    کوچه ها سرخ می شوند
    زمان
    نیلگونست
    باد
    مثل اندوهی
    از تماشای رود می اید
    لحظه یی با تو
    ای پرنده ی سبز
    ای تماشای ساحرانه ی آب
    لحظه یی با تو
    از تو می گویم
    به تماشای این غروب
    که دشت
    مثل دنیای خفتگان زیباست
    که زمان نیلگونه می بارد
    به تماشای این پرنده ی سبز
    به تماشای این بهار بیا
    با تو ای لحظه وار
    ای همه ی تاریکی و فراموشی
    با تو در باران
    به تماشای رود می گذریم
    لحظه یی در بهار
    می دانم
    لحظه یی در بهار می میرم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •