تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 13 از 13

نام تاپيک: منوچهر آتشی

  1. #11
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    سنگم
    سنگِ سنگ
    بی کم و کاست
    و چنان در آغوش فشرده‌ام خود را
    که رهايی را
    گريزی جز شکافتن نيست

    سنگِ سنگ

    با اين همه، ای رود سبز تابستانی!
    از فرازم بگذر
    ساقه‌های سست آب‌زی
    و خزه‌های بلند را
    بگريزان از من
    و درنگ قزل آلا را
    بر گرده‌هايم جاودانی کن

    بر سنگم زندگی
    خيس و سرايان می‌گذرد
    و زندگيم
    گوهری است غريب
    يکی‌شده با ذرات جهان
    چنان‌که يکی شده‌ام با جهان در او
    خشک و خاموشم مپندار
    پرآواز و خيس و خاموشم
    خاموش نه
    مدهوشم

    ای رود سبزم
    از کناره‌هايم بگذر
    منقار سخت بارانيت را
    بر جداره‌های جان کيهانيم
    پياپی فرود آر
    همين فردا خواهی ديد
    که خواهم ترکيد
    و زيباترين شقايق جهان را
    ارزانی چشمانت خواهم کرد

  2. #12
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    نیزار سبز ساحل رود
    در خواب بود
    شب بال باز کرده بر بادیه
    تصویر ماه بدر مبهوت
    مانند شیر دیده گوزنی
    در آب بود
    شب بال باز می کرد از دشت
    آب فلق روانه در بوته زار خشک
    آهو چمان به گلگشت
    شب بال باز کرد
    ما بار باز کردیم
    نیزار رود را با های هو تهی
    از وحشت گراز کردیم
    و قوچ های وحشی
    از آبخور رمیده
    با بانگ بوی ما به مراتع
    باز آمدند
    ما صیادهای چابک چارکوتاه
    هر ساله سالروز نخستین آواز کومه را
    به شکار نی می اییم
    اینک اجاق هامان که دشت را
    در گرگ و میش صبح مشبک کرده

  3. این کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #13
    آخر فروم باز farryad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2009
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,084

    پيش فرض

    نپرسی آب چیست و علف
    چگونه می وزد از لای آجر و آهن ؟
    پله ها را که می پیمودی
    نفس زنان
    پنجره ای بود میانه هردو اشکوب
    و کرت سبزی
    قاب خیال و خاطره
    و تپه ای در مه
    که شقایقی بر آن می سوخت
    و پنجره بالاتر
    به رنگ و عبور بازت می گرداند
    در آسانسوری مانده ای امروز
    بی پنجره و طرح گذرگاهی
    که به تکمه ای
    سال ها از خیابان دورت می کنند
    بی آنکه به آستانه ای نزدیک شده باشی و به سلامی
    و بازگشتت
    صعودی دوباره است
    به ژرفای ظلمت
    نپرسی آب چگونه است و علف
    چگونه می سراید از میان آجر و آهن؟
    و ریشه ها
    به سویکدام ژرفای سیراب همهمه می کنند ؟
    دریاب
    که آفتاب بعدی شصت سال
    از کوچه های کودکی دورت خواهد کرد
    و پنجره ای نیست تا چراغ شقایقی بیاورد
    بر تپه ای
    درمه

  5. این کاربر از farryad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •