تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 18 از 49 اولاول ... 814151617181920212228 ... آخرآخر
نمايش نتايج 171 به 180 از 483

نام تاپيک: ادبیات طنز

  1. #171
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    252

    پيش فرض

    پارودی ای از این بیت رهی:
    نداند رسم یاری بیوفا یاری که من دارم
    به آزار دلم کوشد دل آزاری که من دارم
    توسط امید مهدی نژاد

    تعجب می کند یارم ز رفتاری که من دارم
    تصور می کند دیوانه ام یاری که من دارم

    نه او، هر کس دگر باشد تعجب می کند طبعاً
    ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم

    همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
    و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم

    خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
    ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم

    و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
    خودت -یارا!- مرض داری و پنداری که من دارم

    همیشه فکر می کردی که من از خویش شک دارم
    کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟

    چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
    که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم

    کسی دیگر مرا کی می تواند کنترل کردن؟
    نباشد دست کس -غیر تو- افساری که من دارم

    برایم آبرو نگذاشتی، بی آبرو! شرمی
    کنون نقل محافلهاست آماری که من دارم

    نه پولم می دهد، نه احترامم پاس می دارد
    طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم

    تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
    ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم

  2. #172
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    252

    پيش فرض

    پارودی ای از این بیت محبوبه ابراهیمی:
    نوشتم عشق برایم نشانه بفرستد
    پیام های محبت به خانه بفرستد
    توسط امید مهدی نژاد


    نوشتم عشق برایم قباله بفرستد
    قباله گر که ندارد، حواله بفرستد

    حواله را ندهد دست هر کس و ناکس
    حواله را بدهد دست ژاله بفرستد

    که عشق چک بکشد، ضامنم شود در بانک
    سه چار میلیون وام جعاله بفرستد

    برای رفع و رجوع کثیف کاری هام
    عنایتی بکند، باز ماله بفرستد

    برای آنکه نیفتم به چاه خودخواهی
    نوشتم عشق سر راه چاله بفرستد

    برای امنیتم یک محافظ گنده
    برای دور سرم نیز هاله بفرستد

    اگرچه امر مهم پاستوریزه بودنش است
    پگاه نفرستد، دوغ کاله بفرستد

    نوشتم عمه کتک می زند، جنون دارد
    بجای عمه مرا نزد خاله بفرستد

    دو ماه بعد فراخوان کنگره ست، لذا
    نوشتم عشق برایم مقاله بفرستد.

  3. 2 کاربر از hamed_shams بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #173
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    252

    پيش فرض

    پارودی ای از این دو بیت محمدسعید میرزایی

    به هر وحشت که در این دشت می افتد به راه آهو
    چه می گردد مگر وهم غباری از نگاه آهو

    درختی می شود در تپه خاموش گمراهی
    ندار طاقت سیر بیابان گناه آهو

    توسط امید مهدی نژاد

    به افسون خیالش می کند در من نگاه آهو
    نه البته مدام و دم به دم، بل گاهگاه آهو

    شب این گوشه¬ی چشمش پر از ژرفای تاریکی ست
    و در آن گوشه¬ی چشمش می افروزد پگاه آهو

    من البته خودم زن دارم و فرزند، با این حال
    نمی دانم چه می خواهد ز من با آن نگاه آهو

    نه دارد شاخ و نه نیش و نه حتی گاز می گیرد
    خدایا! رحمتی، چون هست خیلی بی پناه آهو

    اگر دشمن برد یورش به سوی او چه خواهد کرد؟
    ندارد ارتش و نیروی خودجوش و سپاه آهو

    پلنگی گر درآید در شبستان ظهور او
    جمال بی بدیلش پاک می گردد تباه آهو

    در آن جنگل که هژمونی شیران و پلنگان است
    ندارد غیر انبوه درختان پایگاه آهو

    بیابان¬مرگ وحشت می شود گر نشکفد فوراً
    الهی بشکفد در زیر پاهایش گیاه آهو

    به وحشت¬گاه امکان جفتک¬اندازش به سامان است
    نباشد حاجتش عمراً به پیست و باشگاه آهو

    اسیر هیچ محدودیتی در نوع ورزش نیست
    کند انواع ورزش را به طور دلبخواه آهو

    دَوَد پیوسته و فرمان نگیرد از کسی هرگز
    ندارد چارراه و زوج و فرد و ایستگاه آهو

    دلش می خواهد از این غربتستان زود بگریزد
    نمی یارد تحمل زندگی در خوابگاه آهو

    به¬اندام است فی¬الجمله، و گر دیدی شکم دارد
    یقین دان گشته از الطاف شویش پابه¬ماه آهو

    نه شری دارد و شوری، نه زری دارد و زوری
    نه پیر میکشان دارد، نه شیخ خانقاه آهو

    نه برفی دارد و بامی، نه قسطی دارد و وامی
    به لطف ایزد منان بسی دارد رفاه آهو

    و گر میرد نیفتد احتیاج او به قبرستان
    شود جنگل ز بهر نعش او آرامگاه آهو

    اگر یک دسته شبدر توی دست هرکسی بیند
    می افتد در پی¬اش فی¬الفور با رغبت به راه آهو

    صدای قابل عرضی ندارد، لیک اگر خواهد
    هم¬آوازی کند با بلبلان در دستگاه آهو

    اگر یک ذره در رانندگی آرام¬تر راند
    نمی افتد دگر -من مطمئنم- توی چاه آهو

    ولی ترمز نگیرد گر به هنگام جنون¬تازی
    می افتد ناگهان از دره توی پرتگاه آهو

    بیابان بود و مجنون با خیال یار می¬چرخید
    دو¬سه تا جانور جنبید و فوراً گفت: آه آه او!

    یکی شان مو نمی¬زد چهره اش با چهره¬ی لیلی
    همان دندان، همان بینی، همان چشم سیاه، آهو

    گریبان چاک زد، افتاد در پایش به صد خواری
    و عاقل در سفیه¬اش کرد یک طوری نگاه آهو-

    که از فرط تحیر مانده بودم این چه حیوانی ست
    که این طوری بوَد چون آب اندر زیر کاه آهو

    ولی با این¬همه توهین نکرد آهو به آن بدبخت
    که حیوانی بوَد مقبول و خوب و سربراه آهو

    همه کاری در این بیحاصلستان جنون کرده
    ولی هرگز به پایش نیست حتی یک گناه آهو

    گناهی هم اگر در یک بیابان مرتکب گردد
    که خواهد برد او را تا پلیس و دادگاه آهو؟

    از آدم می گریزد، ورنه همچون گوسفند او را
    می افکندند و می بردند تا کشتارگاه آهو

    کمی البته نحو بیت هایم چیز شد، اما
    چه می¬فهمد ز توفیر درست و اشتباه آهو؟

    قصیده بندی آهو برایم آب و نان دارد
    تو می خواهی بخواه آهو، نمی خواهی نخواه آهو.

  5. #174
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    252

    پيش فرض

    ****این یکی خیلی قشنگه:
    پارودی ای از این بیت حسین منزوی

    زنی که صاعقه وار آنک ردای شعله به تن دارد
    فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد
    توسط امید مهدی نژاد

    زنی که صاعقه وار آنک ردای شعله به تن دارد
    فرو نیامده خود پیداست که باز قصد زدن دارد

    زنی چنین که تویی بی شک سر هزار پسر خورده ست
    زنی چنین که تویی لابد خیال های خفن دارد

    زنی چنین که تویی اینسان شبیه صاعقه، لابد پس
    سری ز جنس گرانیت و دلی زجنس چدن دارد

    بیا ببخش و ترحم کن بر این غریب ننه مرده
    ردای شعله برون آور، که این فلک زده زن دارد

    *
    همیشه جنبش لبهایش پیام بوسه نمی آرد
    ز فک پر تپشش پیداست آدامس توی دهن دارد

    هزار و سیصد و اندی دل میان کاکل او گیر است
    هزار و پانصد و اندی هم درون چاه ذقن دارد

    بسی هنر ز هر انگشتش به یک کرشمه همی بارد
    سه دفتر و دو سه مجموعه غزل به سبک کهن دارد

    دهان بسته چو بگشاید خودت بعینه ببینی که
    صدای محکم خش داری شبیه صوت زغن دارد

    بهل که تا برود بر من تقاص آن همه خوشبختی
    بهل که تا بزند ای دوست زنی که دست بزن دارد

    *
    چه سرنوشت غم انگیزی که کل خلق نظربازند
    ولی زنی که اشاره شد نظر همیشه به من دارد.

  6. #175
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    252

    پيش فرض

    پارودی ای از این بیت سید ضیاءالدین شفیعی

    امروز شاید باید از خون گلو خورد
    نان شرف از سفره های آبرو خورد
    توسط امید مهدی نژاد

    امروز شاید باید از باد هوا خورد
    با اشتها از ابتدا تا انتها خورد

    امروز شاید باید از نو مثل سابق
    پیش تمام راستان فی الفور تا خورد

    ای کاش می شد اکس ترکاند و هوا رفت
    آنقدر پر زد تا به دیوار فضا خورد

    یا مثل آن استادمان یک گوشه افتاد
    هی شعر گفت و پشت بندش هی دوا خورد
    ***
    یک شب درون جنگلی خوابیده بودم
    خرسی مرا در رختخوابش دید، جا خورد

    آمد مرا یک لقمه چپ سازد، اما
    بیچاره را از پشت سر یک اژدها خورد

    آن اژدها مثل زمین خواری زمین را
    از قطب تا پایینِ خط استوا خورد

    ترسید از ترکیب مان رودل بگیرد
    آن را جدا، این را جدا، من را جدا خورد

    ***
    شاید تمام حرفم این باشد، جماعت!
    لب تشنه باشی می شود گاهی ربا خورد...

  7. این کاربر از hamed_shams بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #176
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    252

    پيش فرض

    گفتم یه چیزی هم درباره ی این امید مهدی نژاد بذارم بد نیست(این همه شعر ازش نوشتیم)

    امید مهدی نژاد شاعر، نویسنده، طنزپرداز، نقاش، عکاس، بوکسور، بالرین و غیره معاصر در زمستان سال 1358 در یکی از بیمارستانهای تهران متولد شد. خانواده اش مثل خانواده بیشتر آدمهای مشهور خانواده ای فرهنگی، مذهبی، زحمتکش، اصیل و هنردوست بود. او وقتی متولد شد بیشتر از چند کیلو وزن نداشت و مدام گریه می کرد. به همین جهت نامش را امید گذاشتند.
    امید از بدو ورود به دنیا استعداد شایانی از خود به نمایش گذاشت. یک ماه بیشتر نداشت که موفق شد گریه هایش را در گوشه مویه دستگاه چهارگاه تنظیم کند. سه ماهه بود که یاد گرفت با چنگ انداختن روی صورت افراد مختلف نقاشی کند. در شش ماهگی موفق شد با کمک پزشکان بیماری سرخجه را مغلوب کند و یکساله بود که توانست روی نشیمنگاه خود بنشیند. در سه سالگی توانست بدون یاری گرفتن از دستهایش کلمات قاقا و آبه را ادا کند و در چهارسالگی غذا خوردن را فرا گرفت. سیر موفقیتهای او به همین جا ختم نشد و تا همین دیروز نیز ادامه داشته است.
    از شش سالگی تا بیست و چهار سالگی امید مهدی نژاد اطلاعی در دست نیست و به این ترتیب مشخص نیست او در این مدت به چه کارهایی مشغول بوده است، اما در سال 1381 بود که برخی از شعرهای او در مطبوعات به چاپ رسید. با خواندن این شعرها متوجه می شویم او در این مدت خودش را خیلی اذیت کرده است.
    مهدی نژاد در سال 1383 از شعر گفتن خسته شد و تصمیم گرفت طنز بنویسد. این کار او به تحریک وحید جلیلی سردبیر سابق ماهنامه سوره انجام گرفت. نخستین طنزنوشته های مهدی نژاد در همین ماهنامه معلوم الحال منتشر شد. او همیشه طوری می نوشت که باعث بسته شدن در این مجله شود، اما هیچگاه این اتفاق نیفتاد. یعنی به دلیل طنزهای او نیفتاد، بلکه به دلایل جدی افتاد که چون جدی است او از آن خبر ندارد. مهدی نژاد علاوه بر سوره در جاهای دیگری هم طنز نوشت. مثلاً یکی از این جاها روزنامه وزین جام جم بود. اما از آنجا که زیرآب مستحکمی نداشت، پس از چاپ سومین مطلبش به او گفتند: خداحافظ. او هم خداحافظی کرد. این اتفاق در جاهای دیگری هم درست به همین ترتیب رخ داد. جاهای دیگری هم هست که هنوز با او خداحافظی نکرده اند، اما قطعاً در آینده می کنند.
    از مهدی نژاد یک مجموعه طنز منتشر شده و یک مجموعه دیگر نیز به نحو رقت انگیزی در زیر چاپ به سر می برد. اثر چاپ شده او کتاب سوم نام دارد که اگرچه در ادامه کتاب های اول و دوم چاپ نشده، اما حاوی تعداد زیادی آگهی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره، علی الخصوص وغیره است. خواندن این کتاب را به هیچکس توصیه نمی کنیم.
    مهدی نژاد به شعر اعتراض، خورشت قیمه، خودرو زانتیا، فندک زیپو، هندوانه، عکاسی پرتره، خیابان پامنار، بادام هندی، گوشی سونی اریکسون W800، کاغذ کاهی و علی معلم دامغانی علاقمند است و برای رسیدن به آنها از هیچ کوششی فروگذار نمی کند.
    مهدی نژاد هم اکنون بیکار است و اگر شما کار سراغ دارید حاضر است انجام دهد.

    ---------------------------------------

    * سوابق و فعالیت‌های مطبوعاتی و روزنامه‌جاتی:
    ـ عضو هیئت تحریریه دوهفته نامه آینده سازان (1384 و 1385)
    ـ عضو هیئت تحریریه چهارم ماهنامه سوره (از 1383 تا 1385)
    ـ عضو شورای راه اندازی روزنامه خورشید (بهار و تابستان 1385)
    ـ عضو هیئت تحریریه ماهنامه امتداد (1385 تاکنون)
    ـ عضو هیئت تحریریه ماهنامه راه (1386 تاکنون)
    ـ دبیر بخش شعر ماهنامه پلاک 8 (1386 تاکنون)
    ـ دبیر بخش ادب و هنر سایت تبیان (بهار 1385)
    ـ دبیر تحریریه فصلنامه تخصصی شعر (از 1384 تا 1386)
    ـ دبیر تحریریه ماهنامه تخصصی شعر (1387)
    ـ همکاری با مطبوعات اشارات، ابرار، همشهری، جام جم، ایران، خردنامه، خیمه، هابیل، مهر، الفبا و...
    ـ همکاری با رسانه‌های الکترونیک شهریاران جوان، لوح، کتاب نیوز، جهان نیوز، فیروزه، فردا نیوز، عدالتخانه و ...



    * سوابق و فعالیت‌های ادبی ـ هنری ـ فرهنگی و غیره:
    ـ عضو هیئت داوران دومین جشنواره ادبی رها/ شیراز (1386)
    ـ عضو کمیته داوران نخستین جشنواره رسانه های دیجیتال در رشته سایت و وبلاگ طنز (1386)
    ـ همکاری با دفتر طنز حوزه هنری (از 1386 تاکنون)
    ـ همکاری با دبیرخانه کنگره شعر دفاع مقدس (از 1385 تاکنون)
    ـ ویراستاری منتشرات مرکز مطالعات راهبردی دبیرخانه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی (1387)
    ـ مؤسس و سرپرست وبلاگ سجیل
    ***


    * افتخارات و فرخندگی‌ها:
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر کنگره شعر فلسطین (1383)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر کنگره شعر و قصه طلاب (1383)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر و تندیس پنجمین کنگره سراسری شعر جوان «شبهای شهریور» (1384)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر چهاردهمین کنگره شعر دفاع مقدس (1384)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر کنگره شعر انقلاب (1384)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر جشنواره بین المللی سلام بر نصرالله، در دو رشته شعر و وبلاگ نویسی (1385)
    ـ کاندیدای جشنواره مطبوعات در رشته طنز مکتوب (1385)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر و تندیس ششمین کنگره سراسری شعر جوان «شبهای شهریور» (1385)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر و تندیس نخستین کنگره هنر آسمانی در رشته شعر (1385)
    ـ برگزیده و برنده لوح تقدیر نخستین جشنواره رسانه های دیجیتال در بخش وبلاگ ادبی (1386)
    ـ برگزیده و برنده دیپلم افتخار جشنواره مطبوعات در رشته طنز مکتوب (1386)

    به نقل از سایت لوح
    Last edited by hamed_shams; 09-07-2009 at 13:32.

  9. #177
    داره خودمونی میشه hamidreza.sn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    مینودشت
    پست ها
    24

    6 بیچاره مرد ها

    مردها (شعر)

    مردها کاین گریه در فقدان همسـر می کنند
    بعد مرگ همسـر خود، خاک بر سر می کنند!
    خاک گورش را به کیسه، سوی منزل می برند!
    دشت داغ سینه ی خود، لاله پرور می کنند
    چون مجانین! خیره بر دیوار و بر در می شوند
    خاک زیر پای خود، از گریه، هی! تر می کنند
    روز و شب با عکس او، پیوسته صحبت می کنند
    دیده را از خون دل، دریای احمر می کنند!
    در میان گریه هاشان، یک نظر! با قصد خیر!!
    بر رخ ناهید و مهسا و منور می کنند!
    بعدٍ چندی کز وفات جانگداز! او گذشت
    بابت تسلیّت خود! آن فکر دیگر می کنند
    دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
    جانشین بی بدیل یار و همسـر می کنند
    کج نیندیشید! فکر همسر دیگر نی اند!
    از برای بچه هاشان، فکر مادر می کنند!

  10. 2 کاربر از hamidreza.sn بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #178
    کاربر فعال گالری عکس attractive_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    FaR & AwAy حالت:TiReD
    پست ها
    1,754

    پيش فرض زن یعنی....(طنز)

    می گویند زن، چراغ خانه است. لابد شنیده اید که در همین راستا، بعضی ها طرفدار”چهلچراغ” شده اند

    و بعضی ها طرفدار”صرفه جویی در مصرف برق“!

    با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:



    * دوست دختر:

    چراغ گرد سوز! (در بلاد کفر، آن را GF می گویند.)

    تحقیقات نشان داده این لغت، مخفف عبارت Gerdsooz Fitile (فتیله گردسوز) می باشد.

    که در شرایط اضطراری، روشنایی اندکی می افروزد و خاموش شدنش سه سوته است و یک فوته!)



    * معشوق:


    لامپ مهتابی! (در راستای رمانتیک بودن قضیه!)



    * همسر موقت:

    لامپ کم مصرف!



    * همسر دائم:

    همان چراغ خانه.






    * همسر مطلقه:

    لامپ سوخته!



    * همسر ایده آل:

    چراغ جادو!( هردو افسانه اند!)





    شعر مرتبط:


    با غول چراغ ، آرزویی بکنید
    از او طلب فرشته خویی بکنید
    یک دانه بس است زن، مگر نشنیدید
    “در مصرف برق صرفه جویی بکنید”؟!



    * سوال کنکور ۸۸:


    هدف وزارت نیرو از ایجاد خاموشی های اخیر چیست؟
    ۱. یادآوری ارزش های فراموش شده به مردان هوسباز!
    ۲. دریافت مالیات بر همسر!
    ۳. چند دقیقه سکوت نوری(!) به احترام بنیاد ارزشمند خانواده!
    ۴. آیا شما هم شنیده اید که لذت خانواده داشتن(!) در تاریکی چند برابر می شود؟

    با احترام به همه ی دخترا و خانوم ها این مطلب فقط جنبه ی طنز داشت .امیدوارم که کسی ناراحت نشه

  12. 3 کاربر از attractive_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #179
    در آغاز فعالیت .:POUYA:.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2009
    محل سكونت
    فعلا تهرانم!
    پست ها
    17

    پيش فرض خسرو و فرهاد (طنز)

    با اجازه استاد نظامی گنجوی

    نخستین بار گفتش کز کجایی؟
    مبادا هم محل، هم خاک مایی؟

    چرا این دختر همسایه مان را
    تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!

    چرا اورا تو کردی انتخابش؟
    بگفتا: مطمئنم از جوابش!

    بگفتم: نرخ مهرش با تو گفته؟
    بگفتا: آن را که داده، کی گرفته؟!

    بگفتم: بیشتر من دارمش دوست
    بگفتا: اما مهمتر، پاسخ اوست!

    بگفتم: دوستش داری چنان من؟
    بگفتا: عشقت نه نان است و نه مسکن!

    بگفتم: ازچه رو دارد قبولت؟
    بگفتا: او گفته با من بهر پولت!

    بخندیدم: این دلیلش نیست کافی!
    بگفتا: آیا تو از خدمت معافی؟!

    به ضرب پول، بنده روسفیدم
    و سربازی خود را هم خریدم!

    تو حتی یک موتور گازی نداری
    خریدم من دو ماشین شکاری!

    تو یک آلونک کوچک نداری
    تو چون من خانه در پونک نداری!

    به دانشگاه بودم سخت ساعی
    ولی البته غیر انتفاعی!

    بنابراین دلیلش هست کافی
    نباید بیش از این مهمل ببافی

    بگفتم: اما منم فرهاد عاشق
    بگفتا: ازغصه اش باید کنی دق!

  14. 6 کاربر از .:POUYA:. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #180
    کاربر فعال گالری عکس attractive_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    FaR & AwAy حالت:TiReD
    پست ها
    1,754

    4 سوء تفاهم دخترانه ( طنز)

    روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.
    بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان ۵۷ رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!
    یه آه از ته دل کشید.
    بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.
    بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.
    بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان ۵۷ بوده و تازه متوجه من شده بود!!
    آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.
    بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.

    اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
    بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.
    سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.
    بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.
    بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.
    بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم IQ اصلاْ نداره.
    بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.
    بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...
    بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.
    بعداً فهمیدم مثانش پر شده بوده و احتیاج به دفع ادرار داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.
    ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
    بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!
    بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!
    بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه مبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!

    نکات مهم:
    ۱) چقدر چیز میشه بعداْ فهمید!!
    ۲) آدم منگل هم دل داره!!

    (سوال هوش هفته: این دختره چه جوری این همه چیز رو بعداً فهمید!؟!)

  16. 3 کاربر از attractive_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •