همهی اين خانهها را
عمودی باشند
یا افقی
میپيمايم
تنها
برای يک لحظه
که دستانت
در دستان من باشد ...
عطا صادقی
همهی اين خانهها را
عمودی باشند
یا افقی
میپيمايم
تنها
برای يک لحظه
که دستانت
در دستان من باشد ...
عطا صادقی
بی سلولهايم
نمیتوانم
عاشق باشم
اما میتوانم
چون بهتی طولانی
از کنار تو بگذرم
از لبهی هزاران نفس
که به نيستی میروند
ندا آبکاری
گلوگاهت
وامدار پیکر من
رشته رشته
پاره پاره
در دست تو
طنابی پوسیدهام
کتایون آموزگار
تو میروی
و من پشت سرت مه میپاشم
بگذار جادهها مهآلود باشند
گرگها در مه
خوب سفر میکنند
خوب شکار میکنند...
دنيا، بيشهاي ست
و در اين بيشه
هر درختي كه قد ميكشد
جلوي آفتاب را ميگيرد.
خداوندا!
با احترام و عرض آداب:
ما مردم ساده دلی هستیم.
برای یک بار هم که شده است
بیا و ما را
از این سر درگمی مزمن
رهایی بخشا!
مجید ضرغامی
تقدیم به ویروس های نازنین
که محیط حافظه را
از نامه هایت پاک کردند.
مجید ضرغامی
دوست!
به عاقبت دنیا مشکوکم.
آدم ها وعده می کنند و می شکنند
داستان پسر نوح را
خودِ شما نوشته اید.
مجید ضرغامی
گم راه می شویم
عاشق می شویم و... تنها
میان این همه تن ها – می شویم
عشق را تو آفریدی
شک را تو ،
حتی ... شعر را
که دین و ایمان است.
مجید ضرغامی
کفشها بسیار مهمند
من از کفش آدمها می فهمم
که هر کس از کجا آمد ه است
با چه کسی حرف زده است
به چه کسی نگاه کرده است
یقه ها بسیار مهمند
من از یقه پیراهن هامی فهمم
که هر کس چقدر بغض کرده است
چقدر خودش را پنهان نگاه داشته است
و چقدر با کفش هایش بیگانه است.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)