بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند
بگذار هر چه نمی خواهند بگوئیم
باران که ببارد
"کاری از چتر ها ساخته نیست"
....
ما اتفاقی هستیم
که افتاده ایم....!!
بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند
بگذار هر چه نمی خواهند بگوئیم
باران که ببارد
"کاری از چتر ها ساخته نیست"
....
ما اتفاقی هستیم
که افتاده ایم....!!
حق تو این نبود که دلت رو بشـــــکنم
بعد این وعده وعید تو رو به خدا بسپارم
حق تو عاطفه بود,بهترین هــای جهان
جون دادن به راه تو و آب شدن تا به تمام
می دونم عاشقمی هرچی که گفتی قبوله
گوش های من دیگه جز غم هیچی رو نمیشنوه
توی این لحظه ی آخر دست و پام و گم می کنم
مثل اون روزهای اول که شدیم عاشق هم
با تمام دلخوشی ها خطبه ی وداع می گــــم
تو رو باز می بوسم و به خوبترین کس می سپارم
"خودم"
من پرت شدم
از نگاه
از پنجره
از پناه كوچك چلچلهها
و از دیوار
که ارتفاع غریبش
به آسمان بیخدا میرسد
من پرت شدم
و کسی گویا نیست
تا مغز سرنگونم را
از سنگفرش پیادهرو جمع کند
گامهای زمان
از پیشانی سقوط میگذرد
من پرت شدم...
پونه ندایی
فکر میکنی
برای فریب دادن شب
چقدر باید مهربانی کرد؟
در جیب هایم
چیزی نیست
در دفترم
چیزی نیست
دست هایم را باز می کنم:
چیزی نیست
دل را هم که بدهکار توام
شعر کلام نیست
واژه نیست
ما خود را فریب می دهیم
آن که شعر را زندگی می کند
شاعر است
چه بنویسد، چه ننویسد
برای بدست آوردنت نمی جنگم !
به تکّدی قلبت هم نمی آیم !
دوستت دارم ،
فارغ از داشتنت ...
آدمهايی که دوستت دارند
چند نفرند؟
-اندک-
به شمارهی انگشتهای دست
چندتا دوستت دارند؟
-من تا صد بلدم
و همهی آنها
بيشتر از پنجاه نمیدانند.
فخری برزنده
از ابتدای آن روز
که شامگاهش
باران بر گونههای تو باريد
من گم شدهام.
حسن صانعی
شب را دوست دارم
چرا که در تاریکی
چهره ها مشخص نیست
و هر لحظه
این امید
در درونم ریشه می زند
که آمده ای
ولی من ندیده ام…
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)