نزديک باش٬ ولي دور.
سايهام تنهايي مرا نياز دارد.
و من تو را.
نزديک باش٬ ولي دور.
سايهام تنهايي مرا نياز دارد.
و من تو را.
از رنگ وروی چهره ام پیداست که
تصادفی رخ داده در من و
به جز هیچ کس
کسی مقصر نیست
عبورم را به پای هیچ جاده ای نداده ام
از خودم حتی تکان نخورده ام
اما این لاشه ی کامیون های سبک وسنگین را
از پهلویم بیرون کنید
وجیغ آهن های تصادف را از سرم
بگویید این مسیری که منم
تا اطلاع همیشه مسدود است...
ما اين بوديم
پرانتزي که بيهوده باز شد
پرانتزي از تعجب و پرسش
و آنگاه
نقطه
مرده شورخانه
گريه
رختهايي سياه
چه آرام خوابيديم دوست من!
شقايق زعفري
روز به سختی از زیر در
از سوراخ کلیدها به درون آمد
اگر دست من بود
به خورشید مرخصی می دادم
به شب اضافه کار !
سیگاری روشن می کردم و
با دود
از هواکش کافه بیرون می رفتم...
تیرهوایی بی خطر،
تو
آسمان را کشتی !
زیبایی دویدن
از زیبایی رسیدن
زیباتر است…
از شعر خبری نیست
این کلمه ها
قصد خود کشی جمعی…
کرده اند
قناعت می کنم در شادی
قناعت می کنم در کامیابی
قناعت می کنم در بیان حقیقت
قناعت می کنم به سکوت
غرق می شوم در صبوری
غرق می شوم در نخواستن
غرق می شوم
در نگفتن دوستت دارم
چه مرتاض گناهکاری
آینه هم
این چند ساله
به راستی که چقدر
پیر شده است…
اول دریا آرام بود
و شب ها راه نمی رفت
تا تو هوای شهر به سرت زد
حالا هزار سال است
دریا، گیج…
هی می رود
هی بر می گردد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)