دلخسته ام از این تفکر های بی درد
ای زخم خوب خانگی برگرد برگرد!
یادش به خیر آن روزهای دل تپیدن
وقتی کبوتر در نگاهم لانه می کرد
دلخسته ام از این تفکر های بی درد
ای زخم خوب خانگی برگرد برگرد!
یادش به خیر آن روزهای دل تپیدن
وقتی کبوتر در نگاهم لانه می کرد
دل باغلالی او سلسله ی زلفینه یارین
دیوانه لیگیم دم به دم اولماقدادیر افزون
(دل بسته به سلسله ی زلف یار است/دیوانگیم دم به دم افزون تر میشود)
لیلا خانم(قرن7 ه.ق)
نوشداروئیو بعد از مرگ سهراب آمدی
نازنین این زود تر میخواستی حالا چرا؟
ای ئوزوندن بی خبر غافل رقیب
بیلمه میش سن سرّاسرار عجیب
اولماسون محرم بو سرّه هر رقیب
همچنان پنهان گئرک سرّ عجیب
_ای که از خود بی خبر هستی/از سر اسرار عجیب هیچ ندانستی/مباد هر رقیبی محرم بر این سر/همچنان پنهان باید کرد این چنین سر را)
نسیمی
...امشب که سیب میچکد از چشم های تو
زیر درخت ِ شعر ِ تو باید سبد شوم
از دست های خیس ِ من تا گیسوان ِ تو
راهی نمانده که فاتح چارقد شوم...
باید که با "ب" شروع میکردی به هر حال؛
مگر زخاک شهیدان عشق می آیی؟
که دست و پای نگارین بود سمند تو را(الف)
صائب
ای دختر خیال خدایان بابلی!
ماه بلند خاطره ی توست دور دست
من تا ابد به یاد شما صبر میکنم
زیر سه متر خاک به دشتی همیشه پست
تا بُود در دل خُم،هست فلاطون زمان
محفل آرا چو شود،باغ و بهار است شراب
صائب
باید امیدِ هر چه فرج را به گور بُرد
بیهوده می بری دلِ ما را ستون، ستون
این شعر، هم ردیفِ غزل های چشم ِ توست
زخمی نزن که قافیه اُفتد به خاک و خون
کبوتر دلم ای دل همیشه در سفر است
نگاه مضطربم مثل حلقه ای به در است
چه جای اینکه دهم شرح حالم از دیروز
چراغ سینه ام امروز گر گرفته تر است
نسب ز آتش و آئینه می برد این دل
که در کشاکش عشقت همیشه شعله ور است
زبان زخم اهالی کدام عاشق نیست
کدام ساقه به دور از زبان این تبر است
تو روستائی ساده ز شام و شب مهراس
چراغ سبز پشت شانه خطر است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)